close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

جرم: تبلیغ علیه نظام با قرائت فاتحه

۱۳ آذر ۱۳۹۳
سوال و جواب حقوقی
خواندن در ۵ دقیقه
مراسم تدفین چنگیز بخت‌آور
مراسم تدفین چنگیز بخت‌آور

نقی محمودی

 ١. تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی و اجتماع و تبانی برای ارتکاب جرم علیه امنیت کشور در قوانین جزایی ایران چگونه تعریف می شود؟ ٢. عنصر مادی دو جرم مذکور چیست و در قوانین جزایی ایران چه مجازات هایی برای هر یک از این جرایم تعیین شده است؟  ٣. در صورت انتساب جرم چه دفاعی می توان کرد؟ نقی محمودی، وکیل دادگستری در این بلاگ پرونده یکی‌ از موکل‌های خود را  مرور کرده و به این سوال‌ها پاسخ می دهد.

دی ماه هشتاد و هشت، تبریز مثل اغلب زمستان ها سرمای استخوان سوزی داشت. تازه به دفتر کارم رسیده بودم که یکی از دوستانم مهدی وارد دفترم شد. مضطرب به نظر می رسید. گفت: برادرم علی را به همراه چند تن دیگر، هنگام حضور در مراسم تدفین "چنگیز بخت آور" در قبرستان مارالان تبریز دستگیر کردند. مامورین در حالی که بر صورت حضار اسپری گاز خردل می پاشیدند،  فریاد می زدند "نگذارید دزدها فرار کنند! " همچنان که با تحیر به حرفهای مهدی گوش می کردم، از محل نگهداری دستگیر شدگان سئوال کردم. وقتی مهدی گقت "آگاهی" تحیرم دو چندان شد. ابتدا فکر کردم شاید اشتباهی شنیده ام و یا مهدی اشتباه می کند ولی متاسفانه این امر حقیقت داشت.

زنده یاد چنگیز بخت آور، یکی از فعالان سخت کوش آذربایجان بود که به دلیل فعالیت های مستمرش، به دفعات از سوی مامورین اداره اطلاعات تبریز، دستگیر و تهدید شده بود. چنگیز، روز هفتم دی ماه سال هشتاد وهشت، در یک روز تعطیل رسمی در محل کار خود (نیروگاه حرارتی تبریز) و در حالی که سرش بر روی میز کارش خم شده و آثار خونریزی از  بینی اش هویدا بود، به شکلی کاملا مشکوک فوت کرده بود. چنگیز را از نزدیک می شناختم. می دانستم به لحاظ پافشاری بر فعالیت های خستگی ناپذیرش، اداره اطلاعات تبریز کمر به قتلش بسته بود. حال با دستگیری چندین نفر در حین مراسم تدفین بخت آور، شائبه قتلش توسط اداره اطلاعات قوت بیشتری به خود گرفته بود.

 اولین اقدامم مراجعه به شعبه چهارم بازپرسی دادسرای عمومی و انقلاب تبریز بود. به محض ورود، هاشم زاده متصدی شعبه مذکور با نیشخندی بر لب گفت "به به؛ خوش آمدی آقای محمودی. منتظر شما بودم." هاشم زاده تنها بازپرسی بود که به پرونده متهمان سیاسی در تبریز رسیدگی می کرد. از وضعیت علی و دوستانش پرسیدم. گفت حالشان خوب است و اگر قصد وکالت داری وکالت نامه ات را بده تا به اداره اطلاعات بفرستم و موکلینت امضا کنند. وکالت نامه را دادم و هاشم زاده گفت که دو روز بعد برای دریافت وکالت نامه اقدام کنم. دو روز بعد وکالت نامه امضا شده را تحویل و درخواست ثبت و پیوست به پرونده کردم.

چند روز بعد از ثبت وکالت نامه اطلاع یافتم که موکلینم را جهت تفهیم اتهام به شعبه مذکور می آورند. مقابل شعبه منتظر شده و به همراه موکلینم وارد شعبه شدم. در کمال تعجب، هاشم زاده اتهام تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی و اجتماع و تبانی برای ارتکاب جرم علیه امنیت کشور را به هر چهار موکلم تفهیم کرد! ابتدا موکلینم به شرح برگ های "بازجویی از متهم" از اتهاماتشان دفاع کردند و من نیز در صورتجلسه تنظیمی مدافعات خودم را به شرح مبسوط نوشتم. به صورت شفاهی وکتبی عنوان کردم که چگونه امکان دارد که موکلینم تنها با حضورشان  بر سر مزار یک متوفی و خواندن فاتحه، تبلیغی علیه نظام جمهوری اسلامی کرده و یا مرتکب تبانی و اجتماع برای ارتکاب جرم علیه امنیت کشور شده باشند؟ عنصر مادی جرایم مذکور با کدامیک از اعمال و رفتارهای موکلین من انطباق دارد؟ چگونه احترام به یک دوست و آشنا و حضور در مراسم تدفین وی، تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی و یا اجتماع و تبانی برای ارتکاب جرم علیه امنیت کشور محسوب می شود؟

ضمنا علاوه بر این که اتهامات سنگینی به موکلینم وارد شده بود، سنگین ترین قرار تامین - یعنی قرار بازداشت موقت- نیز در موردشان صادر شده بود. زمانی که هاشم زاده از موکلینم آخرین دفاعیات را اخذ کرد، احتمال دادم که قرار مجرمیت و کیفرخواست نیز بر همین اساس تنظیم شود. با این وصف در پایان نگارش مطالبم در صورتجلسه از هاشم زاده درخواست تبدیل قرار بازداشت موقت به قرار متناسب دیگری کردم. خوشبختانه با این درخواستم موافقت شد و بازپرس ضمن فک قرار بازداشت اقدام به صدور قرار وثیقه  کرد. متاسفانه قرار مجرمیت و کیفرخواست صادره با حدسم همخوانی پیدا کرد. با این وصف دریافتم که باید تمام تلاش خود را برای گرفتن حکم برائت در دادگاه انقلاب به کار گیرم.

موکلینم موقتا آزاد و پرونده از دادسرا به دادگاه انقلاب ارجاع شد. وقت رسیدگی برای دو ماه بعد تعیین و به همراه موکلینم به جلسه رسیدگی فراخوانده شدم. روز موعود فرا رسید و به همراه موکلینم در دادگاه حاضر شدم. به تجربه می دانستم که دادگاه امکان مانور بیشتری به من و موکلینم می دهد و با آرامش بیشتری می توان دفاع کرد. به محض ورود سعی کردم به شوخی و کنایه به رئیس دادگاه بفهمانم که این پرونده واقعا بی اساس تشکیل شده است و این همه شکنجه روحی و جسمی اعمال شده به چندین جوان و انتساب چنین اتهامات سنگینی محلی از اعراب ندارد. رئیس دادگاه هم که در جریان حضور مداومم در دادگاه انقلاب بود، با لحنی طلبکارانه عنوان کرد که "شما در هر پرونده ای چنین ادعایی می کنید!" من نیز افزودم اتفاقا ادعای من در این خصوص بلا وجه نیست و اکثر پرونده های مطروحه در دادگاه انقلاب، فاقد محمل حقوقی و قانونی است، خاصه پرونده حاضر.

جلسه رسیدگی رسمیت یافت و تفهیم اتهام به موکلینم با کیفرخواست صادره از شعبه بازپرسی آغاز شد. رئیس دادگاه از موکلینم تقاضای دفاع از اتهامات انتسابی را به صورت شفاهی کرد و موکلینم بدین ترتیب، از اتهامات وارده دفاع کردند. به حدی اتهامات وارده را بی اساس می دانستم که نیازی به دفاعیات مفصل احساس نکردم ولی با توجه به تجربه ای که در پرونده هایی از این دست داشتم دفاعیاتم  را به شکل مبسوط در صورتجلسه تحریر کردم. دادگاه تقریبا پس از دو ساعت و نیم خاتمه یافت. چند هفته بعد مامورابلاغ، حکم را ابلاغ کرد. موکلینم از اتهام اجتماع و تبانی برای ارتکاب جرم علیه امنیت کشور تبرئه ولی از بابت اتهام تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی به تحمل حبس از شش ماه تا یک سال محکوم شدند.

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

بلاگ

هتل تک ستاره٬ یادداشت های روزانه زندان (بخش هشتاد و یکم )

۱۳ آذر ۱۳۹۳
عیسی سحرخیز
خواندن در ۱۲ دقیقه
هتل تک ستاره٬ یادداشت های روزانه زندان (بخش هشتاد و یکم )