ابراهیم ساوالان
چشمهها و رودهایی که از دامنههای وسیع کوهها جاری میشوند، منشا حیات و سرزندگی انسان هستند. کوه همه آنچه را که برای یک زندگی ابتدایی لازم است، از قبیل آب و چراگاه را به انسان هدیه داده است. کوه همچنین مراکز ساخت قلعههای استوار، حفر غارها و پناهگاه انسان اولیه بوده است. همین نعمتهای مادی کوه باعث سوق ذهن انسان به سمت آن شده و ارج و اهمیت بیبدیلی به آن در سپهر اندیشه انسانی داده شده است. حتی پیش از ظهور انسان اندیشمند، انسان اولیه با پناه بردن به غارها و پناهگاههای طبیعی و مرتفع، خود را از خطرات نجات می داد. برای همین، انسان باستان کوه را خالق و نگهبان خود دانسته، آرزوها و خواستههایش را از کوه و سنگ طلب کرده و قداست خاصی برای آنها قائل شده است.
حرمت کوه و اعتقاد به سنگهای مقدس مانند سایر گروههای انسانی در میان ترکها نیز دیده میشود؛ کوههای مقدسی مانند «آلتای» و سنگهایی مانند «یادا داشی» (سنگ جادو) در جهانبینی ترکهای باستان به وضوح خودنمایی کرده و از عناصر اصلی اسطورههای ترک محسوب میشوند. آذربایجان نیز از این قاعده مستثنا نبوده است. در آذربایجان باستان، سنگ «چخماق» را خالق آتش، سنگ یادا را خالق باران و «دلیکلی داش» (صخره حفرهدار) و «گلین قیه» را آفریننده نوزاد و تدوام دهنده نسل بشری میدانستند و معتقد بودند که آنها خواستههایشان را برآورده خواهند کرد.
علاوه بر اینها، از آن جا که قله کوهها نزدیکترین محل به اقامتگاه «گؤک تانری» (خدای آسمانها) در اساطیر ترکها بوده، از قلهها به عنوان جایگاه مقدس و محل عبادت در ادیان ترکهای باستان یاد شده است. براین اساس، در اساطیر آذربایجان و افسانههای آن، کوه، به ویژه «سبلان» جایگاهی رفیع و ممتاز داشته است.
در ادبیات مردمی آذربایجان، داستانها، ضربالمثلها، بایاتیها (مرثیه) و دوبیتیهای بسیاری در ارتباط با سبلان پدیدار شده که برخی از آنها تا امروز در ذهن و زبان این خلق زنده است. ولی از آنجا که این فرهنگ شفاهی کمتر مورد توجه نویسندگان و گردآورندگان ادبیات مردمی واقع شده است، بسیاری از آنها به فراموشی سپرده شدهاند.
این نوشته تلاشی است در جهت معرفی چند ضربالمثل، بایاتی و «گرایلی» (نوعی سبک خوانندگان «آشیقی» آذربایجان) مرتبط با سبلان که از روزگاران گذشته به یادگار ماندهاند.
سبلان از جمله کوههایی است که یخچال و برف قله آن دایمی است و آب فراوانی در همه ایام سال از آن جاری میشود. همین باعث خلق ضربالمثلی با مضمون «سبلان بیبرف و دلاور بییار نمیماند» شده است. زیرا ساکنان دامنه این کوه، سبلان را خالق و فرستنده آب و به تبع آن، منشا زندگی میدانستهاند.
ضربالمثل دیگری با مضمون «اگر به زیارت سبلان پاکیزه و تمیز بروی، محترم و عزیز برخواهی گشت» وجود دارد. این مَثَل، یادگار دورانی است که سبلان برای مردمان دامنه آن جایی مقدس محسوب میشد و برای زیارت اماکن مقدس باید تمیز و پاکیزه میرفتند. آنکه مکان مقدسی را زیارت کرده بود نیز در نزد ایل مقام محترمی مییافت. برای همین، احترام به سبلان سبب حرمت خود فرد در میان ایل میشد.
سبلان در گرایلیهای آذربایجان، بیشتر تکیهگاه و حامی مردم فرض شده است که این نیز خصلت حمایت کنندگی و پناه دادن کوه به مردم را تداعی میکند. در این گرایلیها، وعده داده شده است که این کوه در میان مردم تا ابد محترم خواهد ماند. قطرات بارانی که بر قله آن میبارد، به مانند مروارید ارزشمند و زیبا در نظر گرفته شدهاند:
ساوالان آغ بولودلاردا،
بیر دایاقدیر اومودلاردا،
دونیا بویو یاشایاجاق،
ماهنیلاردا، سورودلاردا.
ساوالانا بولود چؤکر،
اوستونه مروارید تؤکر،
درهلردن چن اوجالار،
آغ تیفتیگه باشین بوکر.
سبلان پیچیده در ابر سفید،
تکیهگاه و امید،
تا دنیا هست خواهد زیست،
در ترانهها و سرودها.
ابری بر سبلان محیط،
میفشاند مروارید،
مه از درهها بلند شده،
ملافه سفید بر سرش میپیچید.
شاید برخی از گرایلیها یادگار دورانی هستند که ترکهای «شامانیست» در دامنه این کوه جمع شده بودند و با بالارفتن از آن، دامن «گؤک تانری» را میگرفتند و آیینهای مخصوص خود را انجام میدادند:
ساوالانین اتگیندن،
چیخدی آری پتگیندن،
تانریم منی قویما یالقیز،
الیم اوزمه اتگیندن.
زنبور کندو هم،
بیپناه و تنها نیست در دامن سبلان،
تنهایم نگذار ای خدای من،
و مایوس مکن دستم را از این دامان.
در اکثر داستانهای شفاهی، سبلان مانند آیینهای تداعیگر و یادآور معشوق نظارهکنندگان است. شاید هم عشق مشترک و معشوق همه ایل است. با تماشای جمالش، چشمها خیره میشوند و توسن خیال، مرزهای ممنوعه را در مینوردد و فرد را به درگاه عشق از دست رفته میرساند:
کاغاذین آغینا باخ،
بوستانین طاغینا باخ،
منی یادا سالاندا،
ساوالان داغینا باخ.
به سفیدی کاغذ نگاه کن،
به بوتههای بوستان نظاره کن،
هر دم که به یادم افتادی،
به سبلان نگاه کن.
در بعضی از بایاتیها، سینه فراخ این کوه، مرتع، ییلاق، منزل و محل استراحت، سفره پرنعمت و محل قرار و دیدارعشاق است:
ساوالان قان یئریدیر،
قیزاران دان یئریدیر،
ایکی ممهن آراسی،
یاتماغا جان یئریدیر.
ساوالانا اول عاشیق،
بالین یئ قاشیق-قاشیق،
لالاسیلا هر زامان،
قول- بویوندور سارماشیق.
سبلان خونین مکان است،
محل سرخی سپیده دمان است،
میان دو برآمدگی سینهات،
منزل و استراحتگاه جان است.
عاشق سبلان باش،
و بخور از عسلهاش،
کوهی که همیشه لالههاش،
دست در گردن پیچکان است.
اما در اکثر افسانههای ما، کوه و قلعه محل مقاومت و ایستادگی و دفاع هستند. در برخی از این داستانها، کوههای سربه فلک کشیده، دیوار و مرزی بین ایل و دشمن ترسیم شدهاند. در افسانهای آمده است که دشمن به آذربایجان حمله کرده بود. پنج برادر برای این که بتوانند راه دشمن را سد کنند، از خدا خواستند تا آنها را به کوه تبدیل کند. خدا ندای قلبی آنها را اجابت کرد و این چنین کوه «بئش قارداشلار» (پنج برادران) به وجود آمد. از این منظر، بایاتیها نیز نقش اصلی سبلان را نجات دهندگی و یاریگری توصیف کردهاند. مردم او را به یاری میطلبند و سبلان امید و یاور آنها در مبارزه با ظلم و زور است.
ساوالانیم سولتانیم،
همتلی قهرمانیم،
قویما سارا بوغولا،
گلینجه خان چوبانیم.
عزیز ساوالان داغیم،
یاتیبسان اویان داغیم،
بورا ظولمتخانادیر،
نئجهدیر اویان داغیم.
سلطان من سبلان،
ای با همت و قهرمان،
تا خانچوپان از راه رسد،
نگذار سارا غرق شود.
کوه سبلان ای عزیز،
اگر خفتهای برخیز،
اینجا دیگر ظلمتخانه شده،
برخیز، برخیز، برخیز.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر