close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

حسین سلمانزاده در بازداشتگاه پلیس ترکیه دست به اعتصاب غذا زده

۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۲
بلاگ میهمان
خواندن در ۱۲ دقیقه
حسین سلمانزاده در بازداشتگاه پلیس ترکیه دست به اعتصاب غذا زده
حسین سلمانزاده در بازداشتگاه پلیس ترکیه دست به اعتصاب غذا زده

مصاحبه از جواد مقیمی پارسا

«حسین سلمانزاده در بازداشتگاه پلیس ترکیه دست به اعتصاب غذا زده» این خبر یک‌جمله ای بود که در هفته گذشته دوستان حسین و جامعه رسانه ای ایران را شوکه کرد. ماجرا از آنجا شروع شد که دوستان حسین سلمانزاده وقتی دیدند چندروز است که نه از طریق اینترنت و نه به وسیله تلفن نمی توانند با او تماس برقرار کنند، نگران و پیگیر حال او شدند و تازه به ماجرا پی بردند. حسین سلمان‌زاده٬ عکاس سابق خبرگزاری فارس در پی  تهیه عکس از اعتراضات پس از انتخابات ریاست جمهوری ایران به همراه چند عکاس دیگر کشور را ترک و در کشور ترکیه خود را به کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل معرفی نمود. وی که پس از یازده ماه توسط سازمان ملل به کشور امریکا معرفی شده بود پس از چند ماه اقامت در این کشور به دلیل مشکلات شغلی و عدم امکان فعالیت به ترکیه بازگشته و مجددا خود را به کمیساریای پناهندگان سازمان ملل معرفی نمود. یک ماه بعد کمیساریا مجددا درخواست پناهندگی وی را پذیرفت٬ لیکن در شانزده ماه گذشته هیچ کشوری حاضر به پذیرش وی نشده است. واقعیت اینجاست که حسین سلمانزاده در شانزده ماه گذشته که از امریکا به ترکیه بازگشته بود، با کسی درباره مشکلاتی که او را وادار به بازگشت کرد صحبت نکرد و به جز تعداد محدودی از دوستان نزدیک او کسی از دلایل بازگشت او به ترکیه باخبر نبود. او می گوید دوستان زیادی به او توصیه کردند تا ماجرایش را در رسانه ها بازگو کند اما او تمایلی به این کار نداشت و ترجیح می داد که پرونده او در سکوت و با آرامش روند قانونی خود را طی کند و به نتیجه برسد. اما بعد از این بازداشت، ماجرا روند متفاوتی به خود گرفت و او اکنون می خواهد دلایل این اقدام خود را بازگو کند. با او به وسیله یک خط تلفن از بازداشتگاه گفت و گو کرده ام.

از بازداشت شروع کنیم. اصلا دلیل اینکه تو الان آنجا در آنکارا بازداشت هستی چیست؟

ماجرا از یک کنترل مدارک ساده شروع شد. ببین این قانون ترکیه است. وقتی که تو در خیابان هستی باید مدارک شناسایی ات را به همراه داشته باشی. فرقی هم ندارد که شهروند اینجا باشی یا خارجی. باید مدارک همراهت باشد. کارت شناسایی شهروندان ترکیه، دفترچه اقامت موقت برای خارجی ها و یا پاسپورت. اگر نداشته باشی تو را می برند بازداشتگاه. به همین راحتی.

یعنی می خواهی بگویی تو هیچ مدرک شناسایی ای همراهت نبود؟

چرا یک چیزهایی داشتم اما آن چیزهایی که باید داشته باشم را نداشتم! راستش من در این مدتی که از امریکا برگشته بودم، قانونا باید در شهری زندگی می کردم که قبل از رفتن به امریکا در آن  ساکن بودم. اما من در آنکارا زندگی می کردم و اجازه اقامت در آنکارا را نداشتم. تازه اگر در شهر خودم هم زندگی می کردم و می خواستم چند روز  برای کاری به آنکارا یا هرجای دیگری بیایم، باید از پلیس شهری که در آن زندگی می کنم یک برگه مرخصی مدت دار بگیرم و در سفر همراه داشته باشم. نداشتن هیچکدام از اینها بود که مرا به دردسر انداخت.

خب چرا نرفته بودی در آن شهر زندگی کنی؟

ببین من احتیاج دارم کار کنم. من باید اجاره خانه پرداخت کنم در اینجا. هرماه کلی صورتحساب می آید برای گاز و آب و برق و اینترنت. من به عنوان یک نفر آدم در ترکیه اگر بخواهم یک زندگی معمولی داشته باشم و صورتحساب هایم هم عقب نیفتد، ماهی هزار تا هزاروپانصد لیر خرجم می شود. خب این پول از کجا باید در بیاید؟  نمی توانستم در آن شهر کار پیدا کنم. اصولا غیر قانونی ترین کار من همین بود که در شهری که باید باشم نبودم. همین!

چرا اعتصاب غذا کردی؟

 خب کسان دیگری هم بودند به همراه من که با من دستگیر شدند. بعضی از آنها هم مثل من برگه اقامت نداشتند. اما آنها را به سرعت آزاد کردند ولی به من پاسخ درستی نمی دادند. بازداشت من طولانی شده درصورتی که می توانستند مرا با یک جریمه نقدی، همان روز یا در نهایت فردایش آزاد کنند. ولی ادامه این بازداشت بود که باعث شد سه روز اعتصاب غذا کنم. در آن مدت، هم به لحاظ روحی در وضعیت بدی بودم و هم گرسنگی باعث شده بود دچار ضعف شدید شوم. تا آنجا که وقتی دوستانم که پیگیر کار من بودند به من تلفن می زدند حتی نمی توانستم با آنها صحبت کنم. ولی بعد از این تماس ها که خبرهایی امید بخش به من رساند و به توصیه همین دوستان، به خصوص آقای  محمود امیری مقدم که از نروژ با جدیت پیگیر کار من بودند، درنهایت اعتصاب غذایم را شکستم.

دلیل اصلی بازگشت تو از امریکا به ترکیه چه بود؟ این سوال خیلی از کسانی است که تو را می شناسند.

برگشتن من به اینجا دلایل زیادی داشت. اول از همه و مهمترین آنها این بود که خانواده من در ایران تحت فشار بودند. روزنامه کیهان یک مطلب نوشته بود و در آن به من و چند نفر دیگر اتهام جاسوسی و  گرفتن پول از دولت امریکا زده بودند! مساله مهمی که بود ماندن من در امریکا این اتهام را تایید می کرد، تماس های تهدیدآمیز با اعضای خانواده ام، پیغام هایی که به آنها می رساندند و حتی کسی که نمی خواهم اسم ببرم، از داخل ایران و به نقل از نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی به من پیغام رساند که گفته اند برگرد به ایران و یک اعتراف تلویزیونی بکن و بعدش برو با خیال راحت زندگی ات را بکن. ما دیگر با تو کاری نداریم. ببین من دیگر حتی می ترسیدم به اعضای خانواده ام تلفن بزنم! می ترسیدم اگر با آنها در ارتباط باشم برایشان دردسر درست کنند...

مگر تو از دولت امریکا پول می گرفتی؟

پول؟ از دولت امریکا؟ ببین وقتی تو به عنوان پناهنده وارد کشور سوم بشوی، در آنجا هزینه مختصری برای اسکان موقت و پیدا کردن خانه و خرید وسایل اولیه زندگی به تو می دهند. فرقی ندارد امریکا باشی یا کشور دیگری. این پول را به عنوان خوش آمدگویی به تو در همان بدو ورود می دهند که در همان یکی دو هفته اول هم تمام می شود. اتفاقا مبلغ آن پول در امریکا از بقیه کشورها کمتر هم هست. من تمام مدتی که در امریکا بودم کار کردم. کارهایی که حتی کوچکترین ارتباطی به تخصص من نداشت را انجام دادم. حتی مدتی در یک کافی شاپ کار کردم. من خودم خرجم را درمی آوردم و می خواستم آرام آرام زندگی خودم را درست کنم. اما نمی گذاشتند راحت زندگی ام را کنم. روزگارم را جهنم کرده بودند.

چه کسانی؟ در ایران از سوی سرویس های امنیتی و اطلاعاتی یا همانجا در امریکا؟

واقعا باید بگویم هردو! از آن طرف در ایران به خودم و خانواده ام پیغام های تهدیدآمیز و اخطار برای برگشتن من به ایران می‌فرستادند و از طرف دیگر من در امریکا هم از سوی طیف خاصی از جامعه ایرانیان آنجا تحت فشار بودم. وقتی قبولی سازمان ملل را داشتم و هنوز در ترکیه بودم، کسانی در امریکا بودند که می گفتند آه... حسین زود بیا اینجا ما همه کارها را برایت کرده ایم. خانه برایت اینجا آماده کرده ایم. برایت کار عکاسی گرفته ایم... کجایی؟ چرا نمی آیی؟ اما وقتی من آنجا رسیدم نصف آن آدمها غیب شده بودند! به همین راحتی. خیلی شیک و تروتمیز خودشان را قایم کردند. چندتایی را با دردسرهای زیاد توانستم پیدا کنم ولی به من گفتند حسین جان می دانی مشکل چیست؟ ما همه کارها را برایت درست کردیم که تو بیایی اینجا و بروی سر کار، اما چون تو سابقه کار در خبرگزاری فارس داشته ای نمی توانند به تو اعتماد کنند. تو را جاسوس جمهوری اسلامی می دانند. ببین می خواهم یک چیزی بگویم. این آدمهایی که من اسم آنها را می گذارم کاتولیک تر از پاپ، واقعا مشکل بزرگ من در امریکا را درست کردند. از یک طرف من نگران تک تک اعضای خانواده ام در ایران بودم و از طرف دیگر خودم در آنجا از طرف این آدم ها تحت فشار مضاعف بودم. خیلی برای آدم دردناک است که یک عمر پشت دوربین درد مردم را به تصویر بکشد، در شلوغی ها و درگیری های بعد از انتخابات خودش را به خطر بیندازد و عکس بگیرد، بعد یک سری از آدم ها آنطرف دنیا از آن عکس ها به نفع خودشان استفاده کنند و در راستای شهرت خودشان آنها را به کار بگیرند و درنهایت به تو بگویند جاسوس. اینها فقط تا زمانی با تو کار دارند که پای منافع خودشان وسط باشد. تا وقتی که بتوانند تو و کارهایت را پلکان شهرت خودشان کنند و از آن بالا بروند. وقتی کارشان تمام می شود و هرجور سوء استفاده ای که می خواهند می کنند دیگر کاری با تو ندارند و حتی برایشان می شوی جاسوس.

در ترکیه چی؟ این مدتی که آنجا هستی چه اتفاقاتی برایت افتاد؟ آیا تهدیدها برعلیه خانواده و بستگانت در ایران کم شد؟

بله. برگشتن من خیلی تاثیر داشت. تهدیدها خیلی کمتر شد. اما در ترکیه هم سختی های بزرگی هست. الان من پرونده ام را دوباره در سازمان ملل باز کرده ام و با توجه به اینکه یکبار قبولی دارم باید فقط مرحله کشوری را یکبار دیگر طی کنم. الان من در ترکیه دیگر پناهجو به حساب نمی آیم. مساله اینجاست که من الان باید رایزنی کنم تا مثلا یک کشور اروپایی پیدا کنم که مرا از سازمان ملل بخواهد. در این راه باید با کسانی که در این کشورها رایزنی کنم و آنها برای من نامه تاییدیه صادر کنند.

تا کنون چه اقداماتی را در این راستا انجام داده ای؟

باید بپرسی چه اقداماتی انجام نداده ای! راستش با هرکسی که فکرش را بکنی تماس گرفته ام. اسم نمی برم. اما کسانی که به عنوان بزرگترین فعالان حقوق بشر و آزادی بیان ایران در دنیا شناخته شده هستند. در این زمینه ادعا دارند. نمی دانم چه باید بگویم... حتی بعضی هایشان جواب ایمیل من را هم ندادند. بعضی دیگر آب پاکی را روی دستم ریختند و گفتند نمی توانیم کاری بکنیم. حتی یک نفر از آنها به من گفت ببین حسین جان برای من خیلی غیرمنتظره بود که شنیدم تو از امریکا برگشتی، فکر کنم خوشی دلت را زده بود! راستش من فکر می کنم جان تو الان در خطر نیست. لطفا وقت ما را نگیر و بگذار ما به کارمان برسیم. ما باید برای کسانی که واقعا در خطر هستند تلاش کنیم! حتی یکی به من گفت شرمنده حسین ما نمی توانیم حرفت را باور کنیم! اینها کسانی هستند که بعضا به عنوان مسئولان امور ایران در نهادهای حقوق بشری و روزنامه نگاری دنیا کار می کنند و هر روز در شبکه های خبری فارسی زبان دم از حقوق بشر و آزادی روزنامه نگاران می زنند. الان به جایی رسیده است که سازمان ملل پرونده مرا بازگشایی کرده. آنها دارند تلاش می کنند کار مرا دوباره به نتیجه برسانند و می گویند ما تو را باور می کنیم. ببین سازمان ملل می گوید ما حرف  تو را باور می کنیم. اما بعضی از هموطنان ما که در این راه فعالیت می کنند و ادعا دارند، حرف مرا باور نمی کنند و می گویند ما کاری برایت نمی کنیم. اینها به معنی واقعی کلمه کاسه داغ تر از آش شده اند. آدمهایی مثل همین ها در امریکا زندگی مرا به هم ریختند. در آن گیر و دار که من در امریکا به دنبال امنیت بستگانم بودم همین ها به من می گفتند حسین حالا فعلا این بحث ها را بگذار برای بعد، فعلا عکس هایت را بیاور اینجا در سازمان ما در امریکا یک نمایشگاه بگذاریم چهار جا بیایند فیلم بگیرند و خبرش را در تلویزیون بگویند تا بعد ببینیم چه می شود! من می گفتم ببینید شما اصلا متوجه می شوید من چه می گویم؟ من دارم می گویم امنیت خانواده من در ایران از بین رفته، زندگیشان را دارند نابود می کنند. بعد شما می گویید من برای شما نمایشگاه درست کنم؟ این است که می گویم فقط فکر سوء استفاده از آدم هستند برای شهرت خودشان. در آنجا کافی شاپی که در آن کار می کردم، مدیرش یک ایرانی بود. او هم گفت عکس هایت را بیاور در اندازه های بزرگ چاپ کنیم و در کافی شاپ مان نمایشگاه بگذاریم. یعنی همه فقط و فقط فکر منافع و جیب و شهرت خودشان بودند و به تنها چیزی که فکر نمی کردند امنیت من بود. حالا هم که به ترکیه برگشته ام باز هم از هرکسی که کمک می خواهم اول می آید ببیند برای خودش صرفی دارد که به من کمک کند یا نه! واقعا از چند نفر انگشت شمار از دوستانم ممنونم که دارند در کشورهای مختلف پیگیر کار من می شوند. وگرنه فکر می کنم حتی اصلا هیچ کس نمی فهمید من در اینجا بازداشت شده ام.

حرف آخر چیست؟ چیزی داری بگویی برای سازمان ملل و یا کسان دیگری که به دنبال رفع مشکل و آزادی تو هستند؟

الان برای من آزاد شدن از زندان خیلی مهم است اما مساله اول نیست. چون اگر امروز هم آزاد بشوم باز برمی‌گردم به همان نقطه ای که ماه قبل بودم. من دیگر از ماندن در ترکیه خسته شده ام. می خواهم به سازمان ملل بگویم فقط کسانی که الان به دنبال آزادی من هستند می توانند به من کمک کنند و الان من همین ها را دارم. از بقیه قطع امید کرده ام. خواهش می کنم سازمان ملل هر کاری که می تواند بکند با کمک همین آدمها بکند. بقیه فقط اسم و ادعای توخالی هستند. تلاش برای برقراری تماس با آنها بیهوده است. از سازمان ملل خواهش می کنم همینطور که گفته من را باور دارد و درک ام می کند پرونده مرا هم زودتر به نتیجه برسانند تا از ترکیه بروم. این همه انتظار و سختی کشیدن برایم کافی است. برای دوستانی هم که هر روز در این شبکه های تلویزیونی برای آزادی مطبوعات و آزادی بیان یقه پاره می کنند هم تنها یک جمله دارم. این که هر روز تلویزون شما را نشان بدهد و با این و آن در سمینارهای بین المللی عکس داشته باشید کافی نیست. وقتی از کمک به هموطنتان دریغ می کنید و از زیر بار مسئولیت خود شانه خالی می کنید لطفا دیگر در این زمینه ها ادعا نکنید.

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

mahi
۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۲

یک فرشته ‌ست حسین.....چطوری می‌شه از این جهنم نجاتش داد؟

tetrapharmakos
tetrapharmakos
۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۲

خاک بر سر من ایرانی مقیم خارج، اگر وقت و پولم رو برای رفتن به کنسرت و هزار قرتی‌بازی دیگه خرج و صرف کنم اما عین خیالم نباشه که حسین و خیلی‌‌های دیگه مثل حسین، اینور و اونور دنیا بی‌خود‌و‌بی‌جهت توی هلوفدونی گرفتارن.......واقعا خاک بر سرم، چن تا نقطه هم روش........

AliRafiei
AliRafiei
۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۲

خوشحالم که حسین سرانجام سکوت را شکست. این حرف ها را مدت ها بود که میخواست جایی بگوید.

ebrahim
۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۲

امیدوارم این نظر منتشر بشه ،چون امثال این آقا کم نیستند ،به قول خودشان 11 ماه توانسته اند در بار اول به آمریکا بروند ،کشوری که بسیاری پناهنده ها بیش از سه سال باید منتظر گرفتن پناهندگی آن باشند ،از طرفی فکر کنم بین پناهندگی و درخواست کار فرقی هست ،طوری راحت نوشتند و شکایت کردند که گویی برای اقامت کاری وارد این کشور شد ه اند ،چطور آنهایی که باعث شدند یازده ماه به آمریکا بروید ،آن موقع طبل توخالی نبودند اما حالا که در ترکیه ای که هزاران ایرانی تنها یک بار درخواست پناهندگی دادند و پس از دوسال هنوز مصاحبه سازمان ملل هم نشدند ،شما چون به خاطر همان مبلغ کم طمع اروپا به سرتان زد و دوباره راهی ترکیه شدید و به همان دوستان مراجعه کردید تا دوباره راهی کشوری دیگر شوید امروز شده اند طبل توخالی،آقا جاه طلبی و زیاده خواهی شما خیلی جالب و این مظلوم نمایی و اینکه کل عالم باید دست بکار شود تا شما راهی اروپا شوید جالب تر ،آقای خبرنگار از ایرانیان بی خانما ترکیه هم خبر دارید ،از انهایی که بلاتکلیف ند و مثل شما هم به خاطر تغییر اب و هوا یا کار راهی کشور دیگر نشده اند . ... بیشتر

بلاگ

«ناجی»

۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۲
هیچکس و مهدیار آقاجانی
خواندن در ۱ دقیقه
«ناجی»