close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

ایمان من در هندسه اندام تو ست

۴ فروردین ۱۳۹۳
بلاگ تهران
خواندن در ۶ دقیقه
ایمان من در هندسه اندام تو ست
ایمان من در هندسه اندام تو ست

مهتاب هدایت

 عکس دونفره

سالن اریکه‌ی ایرانیان کم‌کم پر می‌شد. آدم‌ها دسته‌دسته می‌آمدند تو، دنبال صندلی‌های‌شان می‌گشتند، می‌نشستند و بعد مثل ما منتظر می‌‌ماندند تا کنسرت شروع شود. نمی‌توانستم میانگین سنی آدم‌ها را حدس بزنم. از نوجوان‌های سرخوش تا میان‌سال‌های آرام، همه‌جور آدمی توی جمعیت دیده می‌شد. جوان‌ها اما بیشتر بودند. گروه‌های کوچک و پر از خنده و صدا، گوشه و کنار سالن نشسته بودند. بعضی‌ها که انگار معطلی قبل از کنسرت برای‌شان برنامه‌ی جداگانه و جذابی باشد، با تمام تمرکز و توانایی‌شان مشغول مزه‌پراکنی و دید زدن بودند. چند ردیف جلوتر از من، دو نفر می‌خواستند عکس دونفره بگیرند. چند ثانیه‌ای بیشتر طول نکشید که با صدای نزدیک به فریاد یک نفر، کل ردیف از هم پاشید:

بچه‌ها عکس دو نفره‌اس!

بار اول نبود که کد «عکس دونفره» را می‌شنیدم و صحنه‌های بعدش را می‌دیدم. «عکس دو نفره» یعنی همه بریزند جلوی دوربین و نگذارند دو نفر عکس دونفره بگیرند. انگار که موج مکزیکی افتاده باشد بین آدم‌ها، در چشم بهم زدنی نزدیک به پنجاه نفر دور آن دو نفر جمع شدند. هر چند ثانیه، از ردیف‌های دیگر و از لابلای جمعیتی که وارد سالن می‌شد، چند نفری به کادر عکس دونفره اضافه می‌شدند. چهره‌ها همه بیست و چند ساله. جوان و سرخوش. مراسم ِ جذاب معطلی قبل از کنسرت. توی سالن بزرگی که آدم‌ها را فارغ از جنسیت زیر یک سقف جمع می‌کند و می‌گذارد نیم ساعتی با هم معاشرت کنند. همان‌قدر که به تعداد آدم‌های توی کادر اضافه می‌شد، چند نفری هم خنده‌خنده با موبایل‌های‌شان به جمع عکاس‌های این صحنه اضافه می‌شدند. عکس دو نفره که خراب شد، کد بعدی را شنیدم: سِلفی.

ایمان من در هندسه اندام تو ست

۲۰۰ هزار دلاری که سامسونگ خرج آن سلفی مشهور اسکار کرد، اینجا هم ویروسش را منتقل کرده. از ‌آن بالا حلقه‌های کوچک را می‌دیدم که کله‌های‌شان را می‌چسباندند به همدیگر، غریبه و آشنا جلوی دوربینی که آمده بود جلو، خودگرف یا همان سلفی می‌گرفتند و وعده‌ی تگ کردن همدیگر را در عکس‌های فیس‌بوک می‌دادند.

به نظر نمی‌آمد کسی ناراحت باشد از این‌که کنسرت بعد از نیم ساعت، هنوز شروع نشده بود. تب و تاب سلفی هم که تمام شد، از سمت دیگر سالن صدای دست زدن‌های استادیومی بلند شد. صدای ریتمیکی که با جیغ‌های کوتاه همراه می‌شد. بساط مزه‌پراکنی و نگاه‌بازی هم داغ ِ داغ. تا بالأخره نور سالن را کم کردند و جیغ و سوت جمعیت شروع شد. اولین کنسرت گروه «چارتار». بلیت‌های کنسرت در یک روز تمام شده بود و سالن اریکه‌ی ایرانیان تقریباً پر بود. نمی‌دانستم گروهی که موسیقی الکترونیک می‌سازد چطور می‌خواهد در ایران کنسرت بگذارد، برای مردمی که تا ساز روی سن نباشد و نوازنده، احساس نمی‌کنند آمده‌اند کنسرت!

ایمان من در هندسه اندام تو ست

اولین آلبوم گروه چارتار، «باران تویی»، نزدیکِ یک‌ماه پیش منتشر شد. کنسرت را با «هندسه» شروع کردند. سومین آهنگ آلبوم تازه‌ی گروه که پیش از این هم شنیده نشده بود. میان جیغ و سوت دخترها و پسرهایی که در این یک ‌ماه «ایمان من در حلقه‌ی هندسه‌ی اندام توست» را در فیس‌بوک و اینستاگرام برای همدیگر کامنت می‌گذاشتند. جمعیت با خواننده دم گرفته بود. برایم جالب بود همنوایی آدم‌ها با آهنگی که فقط یک ماه از انتشارش گذشته. نوازنده‌های مهمان با سازهای‌شان روی صحنه بودند. اتفاق اما به یک مهمانی بزرگ با دی‌جی و خواننده بیشتر شبیه بود تا کنسرت. جمعیت سرجاهای‌شان نشسته روی صندلی، زیر نور چراغ قوه‌ی مأموران حراست سالن تمام آهنگ‌ را از اول تا آخر با خواننده همراهی کردند. مثل مهمانی‌های‌مان که سی‌دیِ ابی می‌گذارند توی پخش و بعد سیستم صوتی حرفه‌ای آهنگ‌ها را بلند پخش می‌کند و همه کل آهنگ را یک‌نفس می‌خوانند. خواننده‌ی گروه هم انگار از این همراهی شگفت‌زده شده باشد، گاهی خواندن را رها می‌کرد، با لبخند نگاه جمعیت می‌کرد و با دست‌هایش علامت می‌داد که بخوانند. می‌خواندند. نیازی حتا به تهییج جمعیت نبود. گمانم خواننده اگر میکروفن را ول می‌کرد و دست می‌زد، مردم کل آلبوم را یک نفس می‌خواندند.

مثل یک مراسم آیینی

هر چند ثانیه یکی از چراغ‌های گردان رقص‌نور بالای سن توی چشمم می‌زد. تلاش سازندگان سالن برای نورپردازی و رقص نور ستودنی بود! رنگ‌ها و نورها گاه هماهنگ با موسیقی و گاه به ساز نورپرداز می‌چرخیدند و منطقه‌ی محدودی را رنگ می‌پاشیدند: قرمز، زرد، سبز، بنفش. خواننده میان رقصِ درجا و خواندن گیر کرده بود. سه نفر در ردیف جلویی، هر چند ثانیه یک بار مثل سرخپوست‌ها فریاد می‌زدند و صدای جیغ‌مانندشان می‌چرخید لابلای صدای دست زدن‌های جمعیت.

بعد از آهنگ اول که خواننده‌ی گروه خوشامد گفت و حاضران در سالن جیغ کشیدند و سوت و دست زدند، شروع آهنگ «آشوبم» سالن را منفجر کرد. خودم آن را در این چند هفته‌ روی دور تکرار زیاد شنیده بودم‌. انگار تجربه‌ی یگانه‌ای نبود. همراهی آن همه آدمِ نشسته با آهنگی مهیج، مثل همیشه‌ی این سال‌ها رفت توی چشمم. چطور باید این موسیقی را نشسته گوش کرد؟ و اگر باید نشست و تکان نخورد، آن رقص نورها حرف حساب‌شان چیست؟ جوان‌ها اما با این وضعیت کنار آمده‌اند انگار. دست‌هایشان را می‌برند بالا و جیغ می‌کشند و آن‌قدر بلند همنوایی می‌کنند که حتا دیگر صدای خواننده هم به گوش نمی‌رسد. و از یک جایی به بعد دیگر جمعیت نمی‌گذارد خواننده به زحمت بیفتد. کل آهنگ را می‌خواند. جای خودش می‌خواند، جای خواننده هم می‌خواند و بعد دوباره خودش جواب می‌دهد. 

اینستاگرام زنده با هشتگ چارتار  

دوستم کنار گوشم می‌پرسد: «ما پول دادیم اینا به هم نون قرض بدن؟» می‌خندم. هر آهنگی که تمام می‌شود، خواننده‌ی گروه میکروفن را بر می‌دارد و با کلی قربان‌صدقه رفتن و تمجیدهای دوپهلو به یکی از بازیگران یا خواننده‌های توی سالن خوشامد می‌گوید. حساب می‌کنیم که اگر ده نفر هنرمند آمده باشند و خواننده بخواهد به همه‌ی آن‌ها خوشامد بگوید، نصف کنسرت را باید همین‌طوری بگذرانیم. همین اتفاق هم می‌افتد. شب دوم کنسرت این تشکرها و تمجیدها به اهدای تابلوفرش هم می‌رسد. مدیر مجموعه‌ی اریکه‌ی ایرانیان روی سن می‌آید و تابلو هدیه می‌دهد و بخشی از زمان کنسرت را این‌طور پر می‌کنند. حضور بازیگرها و کارگردان‌ها و خواننده‌ها اعلام می‌شود و بلند می‌شوند و جمعیت برای‌شان سوت و دست می‌زند. از یک جایی به بعد به خواننده‌ی گروه کاغذ می‌دهند. تشکرها می‌رسد به اسم‌های ناآشنا. بازیگرهایی با اسم‌های ناآشنا معرفی می‌شوند، جمعیت دستِ شل‌وول می‌زند. دختری که کنارم نشسته، از بغل دستی‌اش می‌پرسد: «این کی بود؟» و بعد تشکرها به حراستِ سالن و اداره‌ی محترمِ اماکن هم می‌رسد. رسم تشکر از کسانی که قدم رنجه فرمونده‌اند وقت زیادی می‌گیرد. کسی اما اعتراض نمی‌کند.

جلوی عکاسی و فیلم‌برداری از کنسرت را نگرفتند. دوربین‌ها و موبایل ها و تبلت‌ها در تمام مدت بالا بود و لحظه‌ها ثبت می‌شد. یکنواختی آهنگ‌ها بی‌حوصله‌ام کرده بود. اینستاگرام را باز کردم. جرقه‌ای در ذهنم زد. هشتگ #چارتار را که جست‌و‌جو کردم، از همان توی سالن عکس‌ها و فیلم‌هایی را دیدم که مردم داشتند آپلود می‌کردند. در توضیح عکس‌ها اغلب از خوش‌گذشتن زیاد نوشته بودند و از لحظات بی‌نظیری که توی کنسرت چارتار دارند. و خودگرف‌ها یا همان سلفی‌ها... که از همان شب توی فیس‌بوک و اینستاگرام منتشر شد.

بیرون که می‌آمدیم، چهره‌ها همه خندان بود. مردم انگار در روزهای آخر اسفند حوصله‌شان بیشتر می‌شود. حاجی فیروزهای قلابی سر چهارراه بیمارستان آتیه لای ماشین‌ها می‌رقصیدند. ترافیک ساعت یازده شب کسی را کلافه نمی‌کرد. از در مجتمع که بیرون آمدیم، به دوستم گفتم بیا یک عکس یادگاری از امشب بگیریم. موبایلم را بردم عقب و سرم را چسباندم به سر دوستم که عکس دونفره بگیریم. صدای فریاد پسری از کنارم یکهو بلند شد: سلفیه؟ بچه‌ها سلفیه! و ریختند دورمان. 

-------------
*عکس روی جلد: خودگرف ترانه علیدوستی و صابر ابر

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

سیاست

اعدام سرباز ایرانی، جیش العدل دنبال چیست؟

۴ فروردین ۱۳۹۳
رضا حقیقت‌نژاد
خواندن در ۶ دقیقه
اعدام سرباز ایرانی، جیش العدل دنبال چیست؟