close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

از روان‌شناس بپرس؛ مرز نظارت و کنترل در رابطه والدین با فرزند کجاست؟

۱۸ آذر ۱۴۰۰
از روان‌شناس بپرسید
خواندن در ۱۰ دقیقه

آیا در کودکی خاطره‌ای به یاد دارید که حریم شخصی‌تان توسط والدین‌تان حفظ نشده باشد یا از آن کودکانی بوده‌اید که والدین به رفت‌ و آمدها و رفتارهای شما بی‌تفاوت بودند و به قول معروف، کاری به کارتان نداشتند؟ کجا احساس کرده‌اید والدین شما را کنترل می‌کنند و کجا به آن‌ها حق داده‌اید که ناظر کودکی و رشد شما باشند؟ حالا که خودتان والد شده‌اید، چه‌طور با فرزندان‌تان مواجه می‌شوید؟ آن‌ها را کنترل می‌کنید یا بر رشد و تربیت‌شان ناظر هستید؟ 

مرز میان کنترل و نظارت در نسبت میان والدین و فرزندان، به باریکی یک مو می‌تواند باشد. چه بسیار والدینی که از کودکی تجربه‌های شکسته شدن حریم شخصی‌ خود را به اسم نظارت داشته‌اند و حالا نسبت به فرزندان‌شان، سعی دارند متفاوت عمل کنند یا شاید هم آینه‌ای از والدین خود شده‌اند.

برای کاستن از آسیب‌هایی که کودکان از رفتار ما که باید ناظر باشیم و نه کنترل‌گر می‌بینند، چه باید بکنیم؟ 

این سوال‌ها را در جلسه هفتگی سه‌شنبه‌ها در برنامه زنده اینستاگرام «ایران‌وایر» با «شهرزاد پورعبدالله»، روان‌ درمان‌گر مطرح کردیم. این برنامه هر هفته سه‌شنبه‌ها ساعت ۲۰ و۳۰ دقیقه به وقت ایران از اینستاگرام «ایران‌وایر» پخش می‌شود. 

***

در شرایط سالم و روابط پایدار، والدین در هر کجای جهان که باشند، جویای سعادت فرزندان خود هستند. این دغدغه اما گاهی باعث می‌شود که مرزها را بدون توجه به آسیب‌های آن زیر پا بگذارند و به جای سعادت، روانی زخم‌ خورده برای فرزندان‌ خود به ارمغان آوردند. چه‌طور می‌توانیم بفهمیم کجا طبق وظیفه‌ خود برای فرزندان‌مان ناظر بوده‌ایم و کجا در نقش کنترل‌گر حاضر شده‌ایم؟ 

تفاوت میان نظارت و کنترل در رابطه والدین با فرزند چیست؟ 

- بچه از وقتی به دنیا می‌آید، صد در صد وجودش به پدر و مادرش وابسته است. پس ما از نظارت صد در صد شروع می‌کنیم. شما نمی‌توانید یک لحظه هم بچه را به حال خود رها کنید چون ممکن است برای او اتفاقی بیفتد. موقع خواب هم باید حواس والدین به نوزاد باشد. هرچه بچه بزرگ‌تر می‌شود، این نظارت‌ها کم‌تر می‌شوند. ولی عموما افرادی که در این زمینه کار می‌کنند، معتقدند مرز بین نظارت و کنترل باریک است و ما به خاطر نگرانی‌ها و عشق‌مان به فرزند خود، به راحتی از نظارت به کنترل سُر می‌خوریم؛ یعنی به جای آن‌ که فقط نظارت داشته باشیم و آینه‌ای باشیم که فرزندمان خودش را در آن می‌بیند و رشد عاطفی‌ او با بازخوردهایی که به او می‌دهیم پیشرفت کند و رشد اجتماعی‌ او را تقویت کنیم، مرتب سعی کنیم کنترلش کنیم. یعنی بازخوردهایی که به کودک می‌دهیم، مانع رشد عاطفی و اجتماعی او می‌شود. 

چه مصادیقی برای نظارت و کنترل دارید؟ 

- مثلا من با خانواده‌هایی کار می‌کنم که می‌بینم بچه‌ها در سنینی هستند که باید بتوانند لباس‌ خود را بپوشند و کفش به پا کنند، مسواک بزنند و غذا را خودشان بخورند، با والدینی مواجه می‌شوم که فکر می‌کنند پدر و مادر خوب کسی است که همه کار کودک را انجام بدهد. نمونه دیگر، امنیت کودک است؛ مثلا ما اگر لباس اطو می‌کنیم، باید مواظب بچه باشیم یا وقتی او را در وان حمام می‌گذاریم، حواس‌مان هست که خفه نشود. این‌گونه نیست که اطو نکنیم و حمام نرویم که بچه خطری تهدیدش کند بلکه حواس‌مان به امنیت بچه هست. در نمونه‌ای دیگر، خانواده‌هایی اجازه نمی‌دهند بچه کارهایش را انجام دهد؛ مثل روشن کردن تلویزیون برای خودش. یا به جای بچه نظر می‌دهند یا تصمیم می‌گیرند. 

باید برای کودک برنامه را تنظیم کرد؛ مثلا ساعت خواب یا تفریح. در عین حال که هستیم و تصمیم‌گیری می‌کنیم، به کودک احساس انتخاب بدهیم؛ مثلا بگوییم می‌توانیم هم صبح و هم شب به پارک برویم، کدام را انتخاب می‌کنی؟ از طرف دیگر، محیط خانه باید طوری باشد که کودک بتواند دوستانش را به خانه بیاورد. به این‌ شکل، تصویری از دوستان کودک‌مان داریم و نیازی نیست وقتی می‌گوید با دوستم به پارک می‌روم، او را دنبال کنیم که آیا رفته است یا نه. بچه باید  احساس کند که انتخاب و کنترل روی زندگی خودش دارد. 

تحقیقات نشان می‌دهند که بسیاری از معتادان به شکل عام در محیط‌هایی بزرگ شده‌اند که بسیار خشک، دیکتاتوری و پادگانی بوده و بچه هیچ تصمیمی برای خودش نگرفته است تا یاد بگیرد در بحران تصمیم بگیرد. در نتیجه، احساس می‌کند بی‌کفایت است. یا محیط‌هایی که والدین با فرزندان‌شان رفیق هستند؛ مثلا خودشان سه نصف شب بیدار هستند و فرزندشان هم همان ساعت بیدار است یا شب بچه نباید جلوی تلویزیون باشد که برنامه‌هایی که مربوط به او نیست، ببیند. 

در واقع، نظارت، حفظ امنیت و تضمین سلامت فرزند است و کنترل، گرفتن حق انتخاب و آزادی عمل او. آیا یک والد کنترل‌گر ویژگی‌های مشخصی دارد؟ 

- ما همیشه می‌گوییم قوانین در خانه و ضوابطی که بچه‌ها موظف به در نظر گرفتن آن‌هاهستند، همیشه باید مناسب سن کودک باشند و با رشد کودک بازبینی شوند. در خانواده‌‌های دیکتاتوری، زمان متوقف شده است. یادشان می‌رود که کودک در حال رشد است و برخی ضوابط مناسب سن و روحیه بچه نیستند و بازبینی نشده‌اند؛ یعنی بچه خودش را در شرایطی می‌بیند که مناسب سن و روحیات و حتی جنسیت او نیست؛ یعنی چهارچوب‌هایی که منطقی نیستند. 

دومین مساله، تنبیه کودک است. والدینی هستند که سر هر مساله‌ای، کودک را تنبیه می‌کنند. والدین می‌توانند بپرسند که آیا فلان رفتارت درست بوده است؟ اکثرا بچه‌ها می‌گویند درست نبوده. می‌توان از کودک پرسید خب حالا چه تنبیهی مناسب تو است؟ کودک می‌تواند پاسخ دهد که نیم ساعت تلویزیون نمی‌بینم. این روش درست است. اما بعضی از والدین می‌گویند ما دیگر اجازه نمی‌دهیم تو تلویزیون ببینی، یا دیگر هیچ‌وقت تو را به مهمانی نمی‌بریم. یعنی یک مجازات بدون زمان و نامتناهی که عملی هم نمی‌شود.
بدترین تنبیه قهر کردن با بچه و نادیده گرفتن و سکوت مقابل اوست. بچه مدام می‌پرسد که از دست من ناراحتی و التماس می‌کند که مادر با او صحبت کند اما نادیده گرفته می‌شود. بسیاری از افراد بالغ بدترین لحظات‌شان همین قهر کردن والدین است. یعنی بچه را در بیابان عاطفی قرار می‌دهند. این افراد در بزرگ‌سالی می‌توانند دچار اضطراب شوند اگر یک نفر پنج دقیقه پاسخ آن‌‌ها را ندهد. می‌توان به کودک گفت الان عصبانی هستم و ده دقیقه دیگر صحبت می‌کنیم. یا پنج دقیقه ساکت بنشین کنار من روی مبل و فرصت بده بعدا صحبت می‌کنیم. 

به یاد دارم مراجعه‌کننده‌ای داشتم که بچه را در شب گذاشته بودند در شوفاژخانه و تا صبح آن‌جا بود. یا نوجوانانی که با آن‌ها کار کردم و اکثرا والدینی شده‌اند که در روابط میان‌فردی آزارگر شده‌اند، در کودکی با هر مخالفتی، از خانه بیرون می‌شده‌اند. همین بچه هر وقت با همسرش دعوا می‌کرد، زنش را از خانه بیرون می‌کرد و این زن تا صبح باید در خیابان راه می‌رفت یا در ماشین می‌خوابید. این مرد در جلسات تراپی متوجه پیش‌زمینه خود شده بود. 

والدین کنترل‌گر بچه‌های‌شان را در حد یک کودک پایین می‌آورند. مثلا اگر می‌خواستند بدانند کودک‌شان مسواک زده یا نه دندان‌های‌شان را چک می‌کردند و در سیزده سالگی هم همین‌کار را می‌کنند. این دخالت‌ها می‌تواند درباره پوشش و رنگ مو و نحوه کوتاه کردن مو و ناخن‌شان باشد. بعدها همین پدر و مادرها در زندگی زناشویی فرزندان‌شان هم دخالت می‌کنند؛ مثلا چرا بچه‌دار نمی‌شوید؟ چرا خانه نمی‌خرید؟ و نمونه‌های مشابه. 

کسی که برای وارد شدن به اتاق فرزندانش در نمی‌زند و به راحتی وارد حریم شخصی او می‌شود، در زندگی زناشویی فرزندش هم حریم نمی‌شناسد. از طرفی بازخواست می‌کند. من مراجعه کنندگانی دارم که بالغ هستند و پدر و مادرشان هم با من تماس می‌گیرند که مثلا می‌خواهیم شما را ببینیم که نگذارید از هم جدا شوند! 

بعضی از والدین هم همدلی بلد نیستند. بچه می‌گوید من اذیت شدم، والدین جواب می‌دهند که مگر پدر و مادر ما چطور بود. همدلی و همدردی ندارند. متاسفانه نظم آهنین و حکومت نظامی ایجاد می‌کنند. 


 

  • در فرهنگ ما ایرانی‌ها و دقیق‌تر شرقی‌ها، جنسیت هم می‌تواند بر شدت و حدت این کنترل‌گری اضافه کند؟ 

بله. مثل نوع برخورد با موهای دختران. مثلا گفته‌اند که حق ندارید موهای‌تان را باز کنید و دختری که موهایش را باز می‌گذاشته فرض کنید با قیچی موهایش را کوتاه کرده‌اند. ببینید، درست است که حضور یک دختر در ساعات دیروقت شب در خیابان نسبت به پسر خطرهای بیشتر تهدیدش میکند. در جوامع سنتی مثل جامعه ما ته‌مانده‌های فرهنگ‌های سنتی و مردسالار در مدرن‌ترین خانواده‌ها هم هست، خیلی از زنانی که در تمام تجربه‌ کاری‌ام با آن‌ها برخورد کردم، ازدواج‌شان به خاطر کنترل‌ها و برخوردها و ضوابطی بوده که به آن‌ها اعمال شده است. آن‌ها خواسته‌اند که اولین فرصت را برای خروج از خانه پیدا کنند. یک سری دختران فراری می‌شدند و یک‌سری در قالب قانونی برای خارج شدن از فضای دکتاتورمآبانه ازدواج کرده‌اند. اما بسیاری از آن‌ها افرادی شده‌اند که درس نخواندند، نتوانستند حرفه‌ای داشته باشند و تمام زندگی وابستگی مالی داشتند. بسیاری پیش از آماده شدن مادر شدند و آسیب‌های بسیاری دیده‌اند. 


 

  • والد کنترل‌گر داشتن چه آسیب‌هایی به کودک وارد می‌کند که در دوران بالغ شدن هم او را همراهی می‌کند؟ 

اول از همه عزت نفس آسیب می‌بیند چون والدین اجازه نداده‌اند که کودکان مستقل عمل کنند، یک نفر نمی‌تواند به ارزیابی خودش اعتماد کند. من با افرادی در دهه سوم زندگی‌شان کار کرده‌ام که هنوز تلفن به دست، پدر یا مادرشان برای‌ آن‌ها تصمیم می‌گیرند. در مدل مدرن‌تر، بسیاری هستند که از مشاور انتظار دارند به آن‌‌ها بگویند که چه باید بکنند. این هم فرقی با مدل قبلی ندارد. فرض کنید یک نفر با من یک ساعت حرف می‌زند و من هنوز در حال شناخت او هستم، جلسه بعد از من می‌خواهد که به او بگویم در زندگی‌اش چه کند. تراپی این نیست که من به شما بگویم چه بکنید، در نهایت شما باید تصمیم بگیرید. متاسفانه یاد نمی‌گیرند مسئولیت تصمیم‌های‌شان را برعهده بگیرند. خیلی اوقات هم این افراد به اتوریته عادت می‌کنند. در واقع این افراد نمی‌توانند در سلسله مراتب کاری هم وارد گفت‌وگو شوند و معمولا ایرانی‌ها با این مساله مشکل دارند چون همواره در سیستم‌های دیکتاتوری زندگی کرده‌اند؛ چه جامعه و مدرسه و محیط کار و چه خانواده تحمیل می‌کنند. مشکل دیگر این است که حد و مرزها را نمی‌شناسند. یا زیادی نزدیک می‌شوند و نمی‌دانند چه چیزی را به دنیای بیرون منتقل کنند یا حد و مرزهای دیگران را رعایت نمی‌کنند. مثل افرادی که تلفن یکدیگر را در رابطه زناشویی کنترل می‌کنند و حریم خصوصی دیگری را نقض می‌کنند. این افراد در روابط عاطفی هم همین می‌شوند؛ یعنی چون آزار دیده‌اند بدون آن‌که بخواهند آزارگر می‌شوند. این آدم‌ها معمولا سیستم تنظیمی ندارند، مثلا متوجه نمی‌شوند که الان با این میزان درآمد نباید فلان مقدار خرید کنم، میزان سیگار کشیدن، مشروب خوردن و غذا خوردن‌شان را نمی‌توانند تنظیم کنند. این افراد با سیستم مالی و خوراک خود به عنوان نمونه مشکل دارند و توانایی تنظیم خود را ندارند. افرادی هستند که ازدواج کردند و هنوز به مادرشان تماس می‌گیرند و می‌پرسند برای برخورد با فلان مشکل چه باید بکنم. 

افسردگی را هم باید بگویم که وقتی تحت کنترل هستید، در سیستم‌هایی هستید که زورتان نمی‌رسد جلو بروید و خشم فروخورده دچار می‌شوید. 


 

  • از عزت نفس و اعتماد به نفس گفتید و همین‌طور،  عدم توانایی در تصمیم‌گیری مستقل و آزارگر گفتید، در نسبت با جایگاه والدین چطور؟ افرادی که دیگر علاقه‌ای به پدر یا مادر ندارند. 

متاسفانه یا آدم‌هایی هستند که هیچ‌وقت نتوانستند احساسات خود را به پدر و مادر خود بگویند. افرادی هستند که بسیار مضطرب هستند که نکند تنبیه شوند. حس گناه هم زیاد دارند. بعضی اوقات یک سری روان‌شناسان لس‌آنجلسی هم تشویق می‌کنند قطع رابطه کنید و فکر کنید زلزله آمده و همه مرده‌‌اند. چرا افرادی که خانواده دارند باید قطع رابطه کنند. بله یک نفری که آسیب می‌زند باید قطع رابطه کنند. ولی من با افراد بسیاری کار می‌کنم که نمی‌خواهند با پدر و مادرشان ارتباطی ندارند و نمی‌توانم بگویم انسان‌های خوشحالی هستند. برای این‌که از آن‌چه داشته‌اند خود را محروم کرده‌اند. انگار انتخاب نداشته‌اند. 

وقتی شما کودکی داشته‌اید که خیلی اذیت شده‌اید تصمیم می‌گیرند دیگر بچه‌دار نشوند. اگر شما می‌ترسید آن‌چه بر شما روا رفته بر دیگری روا بدارید، باید روی آن کار کنید. 

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

استان‌وایر

عمو داوود، قدیمی‌‌ترین پیتزا فروش تهران درگذشت

۱۸ آذر ۱۴۰۰
خواندن در ۱ دقیقه
عمو داوود، قدیمی‌‌ترین پیتزا فروش تهران درگذشت