close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

چرا باید رابطه برابر داشته باشیم؟

۱۸ اسفند ۱۴۰۰
از روان‌شناس بپرسید
خواندن در ۸ دقیقه

آیدا قجر  

به مناسبت هشتم مارس، جلسه این هفته از گفت‌وگوهای پیرامون «سلامت روان» با «شهرزاد پورعبدالله»، روان‌‌درمان‌گر را به مساله «برابری در رابطه» اختصاص دادیم. البته وقتی صحبت از «برابری» شود، منظور در هر رابطه عاطفی است و لزوما دو جنسیت زن و مرد را در برنمی‌گیرد چرا که ما از شکستن رابطه قدرت و به برابری رسیدن حرف می‌زنیم.

 

***

نبود برابری در رابطه چه آسیب‌هایی برای دو طرف در پی دارد؟ اگر فرزندی در این رابطه وجود داشته باشد، از رابطه نابرابر چه صدمه‌هایی می‌بیند؟ تبعات نابرابری در رابطه چیست؟ 

در سیستم مردسالار که فرهنگ مردسالاری را هم نهادینه می‌کند، این فرهنگ در روابط انسان‌ها بازتولید می‌شود؛ مساله‌ای که می‌تواند به خشونت خانگی هم بیانجامد. چه عوامل و مصادیقی می‌توانند رابطه را برابر کنند؟ 

برای پاسخ به این سوال‌ها و شناخت آسیب‌های روانی با شهرزاد پورعبدالله صحبت کردیم که خلاصه آن را می‌خوانید: 

 

منظور از برابری در رابطه چیست؟ 

- برابری رابطه به مساله حقوقی برمی‌گردد که هر دو طرف از حقوقی برابر برخوردار هستند. روابطی که استاندارد دوگانه دارند، درست نیستند. برخی خیلی چیزها را برای خود جایز می‌دانند و برای دیگری برخورد متفاوتی دارند. 

 

وقتی از برابری و نابرابری و از رابطه قدرت حرف می‌زنیم، بحث فرادستی و فرودستی را پیش کشیده‌ایم. 

- در روابط هم‌جنس‌خواهی هم نابرابری و خشونت وجود دارد. در رابطه دو نفر که با هم زندگی می‌کنند، برابری برای من، آزادی از هرگونه کلیشه جنسیتی است؛ چه کلیشه‌های جنسیتی برای مردان و چه برای زنان که انسان‌ها را در خود محدود می‌کنند. در جوامع سنتی‌تر، کلیشه‌ها از سنت‌ها و عرف و تنظیم قدیمی جوامع ریشه گرفته‌اند؛ مثل این‌که مردان باید بیرون کار می‌کردند و معیشت زندگی را تامین می‌کردند و زنان در خانه می‌ماندند و کار خانه می‌کردند. هرچه زندگی پیچیده‌تر شده است، شرایط زندگی ایجاب می‌کند که دو نفر بیرون از خانه کار کنند و تامین معیشت خانه بر عهده دو طرف باشد. وقتی حقوق دو طرف هم کافی نباشد، باز توقع بیشتر از مرد می‌رود که تامین معیشت کند و انگ بی‌عرضگی به او می‌زنند و ناتوان‌انگاری می‌شود. در حالی‌ که این خودش ریشه خشونت خانگی می‌شود، چون به مرد حس فرومایگی می‌دهد. خیلی وقت‌ها هم مردان از زنان انتظاراتی دارند که زن خودش را در آن غالب نمی‌بیند؛ مانند لوندی زنان، نظر ندادن و عدم مشارکت در تصمیم‌گیری‌های جدی و محول کردن امور خانه و فرزند صرفا بر روی شانه‌های زن. خیلی از زنان احساس می‌کنند که در تصمیم‌گیری دخالت داده نمی‌شوند که این هم سرخوردگی ایجاد می‌کند و باعث خشونت خانگی می‌تواند باشد. این سرخوردگی‌ها نمود پیدا می‌کنند در زندگی. 

 

توقعاتی که براساس کلیشه‌های جنسیتی روی دوش دو جنس گذاشته می‌شوند، آسیب‌های فرهنگ مردسالاری هستند که به خود مردان هم آسیب می‌زنند. این توقع‌ها در رابطه جنسی هم بازتولید می‌شوند. در امور مالی نیز کلیشه جنسیتی نقش ایفا می‌کند در حالی‌که بسیاری از زنان سرپرست خانوار و زنان تنها تامین معیشت را به دوش می‌کشند. مردسالاری به مرد و توقع از مرد را یک ابرقدرت می‌پندارد. این مردسالاری فرهنگی با انسان‌ها، چه زن و چه مرد، از نظر روانی چه می‌کند؟ 

- برایم بسیار مهم است اشاره کنم که این کلیشه‌های جنسیتی، افراد را در قالب‌هایی محدود می‌کنند. بسیاری از این کلیشه‌ها به روان انسان‌ها برمی‌گردد. جامعه می‌پذیرد که زن گریه کند، ضعیف باشد و ترس و ناتوانی‌هایش را ابراز کند. اما برای مرد چنین نیست و اگر این گونه باشد، می‌گویند زن صفت است؛ یعنی حتی جامعه هم برای مردها امکان ابراز ندارد. زنی که قوی باشد، نمی‌گویند قوی است بلکه می‌گویند مثل مرد می‌ماند؛ یعنی جامعه از زن انتظار ندارد که به عنوان زن، قوی باشد.
از نظر من، مرد بودن هم در جوامع سنتی سخت است؛ بخشی که انتظاراتی دارد و بسیاری از مردها از پس آن‌ها برنمی‌آیند. این باعث می‌شود که آن‌ها به خودکشی، افسردگی و بیماری‌های روحی روانی هم برسند. همین‌طور کلیشه‌هایی که نقش جنسیتی تعریف می‌کنند. بخشی از نسل جوان امروز خوش‌بختانه خودشان را در قالب‌های کلیشه‌های جنسیتی نمی‌گنجانند. هرچه جلوتر می‌رویم، این نقش‌های جنسیتی بازتعریف می‌شوند. من زوج‌هایی می‌بینم که وظیفه آشپزی را مردان برعهده دارند و توانایی‌ها را تقسیم می‌کنند و روابط‌‌شان بر اساس توانایی‌ها و علاقه‌‌هایشان تنظیم شده‌اند.

 

به نظر می‌رسد که این مساله، طبقاتی است و فرق هست میان کسی که به تحصیل، دنیای مدرن و مطالعه دسترسی دارد با محیط‌هایی که هم‌چنان سنت‌زده هستند. نمی‌توان این مساله عمومیت داد.

- اصلا عمومی نیست بلکه نسبت به قبل مواردی به چشم می‌خورد که جوان‌ها تقسیم کار را بر اساس علاقه‌مندی و توانمندی انجام می‌دهند. متاسفانه مادرانی که به فرزندان پسرشان هیچ‌وقت کار خانه و آشپزی یاد نداده‌اند، حالا همان پسران با کمک تکنولوژی، آشپزی را انتخاب می‌کنند و به آن هم علاقه دارند چون خلاقانه است. ما خیلی دوریم از جا افتادن برابری در فرهنگ‌مان. اما این‌که زنان باید پابه‌پای آقایان کار کنند، ستم مضاعف هم علیه آن‌ها است چون مردان کار خانگی را به رسمیت نمی‌شناسند و برای همین، بار کار خانه هم برعهده زنان است. آن‌ها حتی گاهی بار خانواده پیش از ازدواج خود را هم به دوش می‌کشند؛ پرستاری از والدین یا رسیدگی به خواهران و برادران.

 

این فشارهای همه‌جانبه چه آسیب‌هایی برای زنان به همراه دارند؟ 

- آسیب‌هایی که به زنان وارد می‌شوند، چندین دسته‌‌اند؛ یک‌سری از این آسیب‌ها به خاطر شبکه‌های اجتماعی و تکنولوژی، انتظار از زنان است که پیر و شکسته نشوند و بدن جوان خود را حفظ کنند. در این رقابت مدام با دیگران هم مقایسه می‌شوند. به کنفرانسی قبل از کرونا رفته بودم بابت فشاری که به زنان وارد می‌شود نسبت به بارداری و شیردهی و ترس از دست دادن بدن پیش از بارداری. یک بخش از مشکلات روحی روانی زنان به رقابت این بازار برمی‌گردد که باعث می‌شود حتی زایمان و بچه‌داری که مسوولیتی است که طبیعت بر عهده آن‌ها گذاشته است، اضطراب زیاد، حس ناکافی بودن و افسردگی به آن‌ها می‌دهد. 

زنان اگر بخواهند کار کنند، در صورتی که شریک عاطفی‌شان جنسیت‌زده باشد، فشار مضاعفی را تحمل می‌کنند. بسیاری از زنان مجبور می‌شوند از هویت شغلی خود فاصله بگیرند یا شغل‌هایی سطح پایین‌تر با درآمدهای پایین‌تر را برعهده بگیرند. اگر جدایی پیش زنان می‌مانند و حقوق ناکافی برای مدیریت زندگی‌ خودشان.

همین الان در کشور فرانسه، خانواده‌ تک والد که ریيس آن زن است، از نظر اقتصادی در شرایط سخت‌تری است چون شانس زنان به خاطر جنسیت آن‌ها با مردان یکی نیست و هنوز در جوامع پیشرفته هم برابری اقتصادی وجود ندارد. وقتی پس از جدایی، حضانت فرزندان را دارند، با مشکلات اقتصادی مواجه می‌شوند. فقر اقتصادی گریبان آن‌ها را می‌گیرد که معمولا خانواده‌های تک والد مرد محور دچارش نیستند. همین باعث بیماری‌های روحی و روانی و اقدام به خودکشی می‌شود. 

 

به خودکشی اشاره کردید؛ طبق مطالعات جهانی، خودکشی‌هایی که به مرگ می‌انجامند، میان مردان بیشتر است و اقدام به خودکشی میان زنان بالاتر. کارشناسان که روی این مساله کار می‌کنند، معتقدند اقدام به خودکشی میان زنان، فریادی است نسبت به وضعیت خودشان.

- بحث ما نابرابری جنسیتی در رابطه است. من فکرم رفت سمت تبعیض جنسیتی والدین نسبت به فرزندان. دختران توسط برادران‌شان کنترل می‌شوند و والدین اجازه می‌دهند. امکانات بیشتر در اختیار پسران قرار می‌گیرد و چه‌ قدر این باعث فرار دختران از خانه و ترک تحصیل آن‌ها می‌شود. خانواده‌ای را با بافت سنتی تصور کنید که مادر فوت کرده است و از دختر خانه انتظار می‌رود که کار خانه را انجام دهد و ترک تحصیل کند. این توقع از پسران نمی‌رود. 

بچه‌هایی که در سنین پایین مادر بودند تا کودک، آسیب‌های بسیاری دیده‌اند. والدینی هستند که به پسران اهمیت بیشتری می‌دهند و این به عزت نفس و اعتماد به نفس دختران آسیب می‌زند. یکی از مشکلات اعتماد به نفس پایین و حس ناکافی و ضعیف بودن زنان از همان کودکی‌ آن‌ها در خانواده ایجاد می‌شود. همین مساله باعث پذیرش سرخوردگی و فرودست بودن میان آن‌ها می‌شود. کودکی که مجبور شده است بپذیرد تحصیل را کنار بگذارد، در زندگی زناشویی‌ خود هم ستم را می‌پذیرد چون عادت به پذیرش ستم و فرودست بودن کرده است. 

 

به تامین معیشت اشاره کردید؛ یکی از تعیین‌ کننده‌ترین مسايل برای برابری، اقتصاد است که استقلال و قدرت تصمیم‌گیری را بالا می‌برد. اهمیت این مساله در رابطه چیست؟ 

- در تمام سال‌های کاری خود، یکی از دلایل نابرابری رابطه را عدم توانایی زنان در تامین نیازهای مالی‌ خود دیده‌ام. آن‌ها در رابطه‌ای هستند که مناسب‌شان نیست و می‌خواهند جدا شوند اما یکی از دلایل ماندگاری‌شان در رابطه، عدم استقلال مالی است. در دنیای امروز، زنان باید بتوانند از پس زندگی خود برآیند. یکی از ریشه‌های افسردگی و اضطراب، همین مساله است. اگر برویم در قالب یک رابطه که با هم زندگی می‌کنند، اکثرا شاهد این هستیم که زنی که تمکن مالی ندارد، در تصمیم‌گیری‌های زناشویی شرکت داده نمی‌شود. من با مواردی مواجه هستم که تصمیم‌گیری درباره سفر و خرید وسایل خانه مشارکت داده نمی‌شوند چون درآمد ندارند. متاسفانه در چهارچوب خانواده‌های سنتی، این نگاه حاکم است که زنان در جریان مسایل مالی نیستند؛ این که چه‌قدر درآمد دارند و پس‌اندازشان چه‌قدر است و مرد مثل یک بچه با آن‌ها برخورد می‌کند. پدرسالاری همین است. در چنین خانواده‌هایی، مرد پدر خانواده است و همسرش انگار خواهر بزرگ‌تر فرزندان. این زنان حتی نمی‌توانند یک لباس برای فرزند خود بدون اجازه همسرشان بخرند. ببینید چه‌قدر تحقیر در این مدل رابطه است! یکی از دلایل افسردگی، حس تحقیر شدن است. وقتی دو نفر تصمیم گرفتند که یک نفر بیرون خانه کار کند و یکی داخل خانه، کار خانگی باید رسمیت داده شود. مردان یادشان می‌رود درآمد آن‌ها باعثش خیال راحت‌شان از خانه و مدیریت زنان است. اما وقتی صحبت از اختلاف و جدایی می‌شود می‌گویند تو چقدر درآمد داشتی و در این زندگی چه کردی. وقتی دو طرف تصمیم گرفتند که یک طرف خانه‌دار باشد، باید کار خانگی به رسمیت شناخته شود. 

در سیستم اروپایی وقتی زنی کار هم نکند موقع جدایی مایملک نصف می‌شود. اما در ایران حتی کار خانگی به رسمیت شناخته نمی‌شود. کار خانه ارزشمند است. حتی کارفرماها باید کار خانگی را به رسمیت بشناسند و سابقه کار حساب کنند. 

 

تاثیر رابطه نابرابر روی کودکان و فرزندان چیست؟ 

- کودکانی که شاهد نابرابری هستند و مثلا مردان حق دارند و زنان فرودست هستند، آن را در زندگی خود بازتولید می‌کنند چون هرچه را دیده‌اند درونی می‌کنند. اگر ما برای زن‌مان حقی قائل نیستیم ولی دل‌مان نمی‌خواهد دخترمان مورد ستم قرار گیرند، باید خودمان رعایت کنیم. وگرنه نابرابری را در کودکان‌مان نهادینه کرده‌ایم و بازتولید خواهد شد و همان کودکان آسیب خواهند دید. در واقع والدین با رابطه‌ای نابرابر به فرزندان خود هم آسیب می‌زنند. 

 

 

 

ثبت نظر

استان‌وایر

سه کشور اروپایی خواستار اجرای پروتکل الحاقی از سوی ایران شدند

۱۸ اسفند ۱۴۰۰
خواندن در ۱ دقیقه
سه کشور اروپایی خواستار اجرای پروتکل الحاقی از سوی ایران شدند