close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

خانه‌شاعران و نویسندگان

۷ اردیبهشت ۱۳۹۴
ادبیات و شما
خواندن در ۴ دقیقه
شهرام گراوندی
شهرام گراوندی
منزل شهرام گراوندی، کرج
منزل شهرام گراوندی، کرج
منزل شهرام گراوندی، کرج
منزل شهرام گراوندی، کرج
منزل شهرام گراوندی، کرج
منزل شهرام گراوندی، کرج
خانه‌شاعران و نویسندگان
منزل شهرام گراوندی، کرج
منزل شهرام گراوندی، کرج

خانه اول، خانه شهرام  گراوندی

محمد تنگستانی

در سال‌های گذشته بنا به دلایل مختلف فاصله‌ای بین نویسندگان و شاعران با مخاطبان ادبیات امروز ایجادشده است. یکی از این دلایل عدم نقش رسانه‌ای ادبیات در جامعه امروز است، و یا مؤلفه‌هایی که به مؤلفه‌های ادبیات امروز ایران اضافه شده است و برای مخاطب ادبیات فارسی ناآشناست. شاید این فاصله در کم‌کاری مؤلف ریشه داشته باشد. نقش رسانه‌ها و تکثیر تریبون‌های اجتماعی هم بی‌تأثیر نبوده‌اند.  

قرار است در این بلاگ هر هفته  به خانه چند شاعر و نویسنده سر بزنیم. شنونده شعر و یا  داستان‌هایشان باشیم. پای درد و دل و صحبت‌های خودمانی آنها بنشینیم. تا جایی که به ما اجازه بدهند خانه و فضایی که در آن زندگی می‌کنند را ببینیم.  قرار است با دنیای پشت اثر کمی بیشتر آشنا شویم.  
در اولین بخش از این پروژه به سراغ «شهرام گراوندی» رفتم. 
«شهرام گراوندی» شاعر، نویسنده و روزنامه‌نگار است.  چهل و یک سال پیش در شهرستان «باغ‌ملک» متولد شد. در رشته مدیریت بازرگانی لیسانس و در رشته علوم ارتباطات مدرک کارشانی ارشد را اخذ کرده است. در مطبوعات تخصصی ادبی و فرهنگی سال‌ها مشغول به نوشتن بود، به مدت پنج سال سردبیری هفته‌نامه فرهنگی، هنری «تولید» را بر عهده داشت. که نهایت این هفته نامه تعطیل شد. شهرام چند سال پیش از همسرش جدا شد و اکنون با دو فرزندش «رامتین» و «روزبه» زندگی می‌کند. در مورد زندگی با پسرانش می‌گوید: دلیل بودن و نفس کشیدنم «رامتین» و «روزبه» هستند. دو سال پیش شهرام به مدت یک سال در دانشگاه پیام نور «گرگان» تدریس کرد؛ ولی کار ویراستاری را به تدریس در دانشگاه ترجیح داد و اکنون زندگی‌اش را با ویراستاری می‌گذراند. 
مجموعه شعرهای «بر بال بلند باد» را در سال ۱۳۷۶ و مجموعه داستان‌های کوتاه «لوزی‌های خزان‌زده» که حاوی دو بخش قصه‌های آزاد و قصه‌های بومی _ اقلیمی است، را در سال ۱۳۸۶ منتشر کرد. سومین کتابش را سال گذشته با عنوان « ایران مال من است» به چاپ رساند.
می‌گوید که چهار مجموعه شعر و یک مجموعه داستان به نام «اگر جعفر اینجا بود» و دو رمان بلند، یک کار تحقیقی درباره‌ی شعر نو با عنوان «سفر عشق در شعر امروز» را در دست چاپ دارد. در حال حاضر با دو فرزندش «رامتین» و «روزبه» در کرج  زندگی می‌کند و در ادامه می‌گوید زندگی در ایران را به همه جای جهان ترجیح می‌دهد. او بختیاری است؛ چهار لنگ و زنگنه؛ ولی ایرانی بودنش را اصل می‌داند. روحیه‌ای جسور و بی‌باک در نوشتن و نقد آثار ادبی دارد. 

هرگز یک مؤلف روبری شما نیست. بلکه با شماست و پیامی دارد. 

پیام «شهرام گراوندی» با مخاطبانش: 

پیامی که برای مخاطبانم دارم به نظرم خیلی ساده است.  درعین‌حال طرح یک مشکل قدیمی هم هست، هیچ مخاطبی به نظر من نباید مؤلف را صرف‌نظر از اینکه شاعر یا نویسنده است از روی اثر او بسنجد و قضاوت کند. به‌عنوان مثال همان‌طور که یک خواننده ممکن است در یک کنسرت ترانه‌ای شاد بخواند و یا ترانه‌ای غمگین و سوزناک،مؤلف و یا خالق یک اثر هنری هم می‌تواند از غم و یا  ادبار بگوید، از اندوه و مرگ خلق کند؛ ولی ضرورتاً مرگ‌اندیش و یا غمگین نباشد.
می‌خواهم به مخاطبین ادبیات فقط بگویم که: یک نویسنده را  مبتنی بر نوشته‌هایش قضاوت نکنیم. معتقدم ورود به جهان واقعی یک مؤلف کار دهشتناک و دشواری است. چون شما اگر بر اساس پیش‌داوری‌های برآیند شده از نوشته‌ها و آثار یک مؤلف سراغش رفته باشید؛ قطع به‌یقین توی ذوق شما می‌خورد.
و نکته‌ی بعد این است که  یک ظلم تاریخی در مورد شاعران اتفاق افتاده! هر شاعری از منظومه‌های کلاسیک و دواوین کهن گرفته تا آثار مدرن جهان معاصر  و شعر سپید فی‌المثل همیشه و همواره با یک «تو» طرف بوده است. یک «تو»‌یی که ضرورتاً مادی نیست و وجود خارجی ندارد.
و می‌تواند زاییده‌ی تخیل شاعر باشد. 

چهار شعر از شهرام گراوندی: 

«۱»

پسرهایم سربازان سال های بعد وطن َند
آنها یک روزی مرا خواهند نوشت 
به نامه ها در سنگرها و خاکریزها 
از دلتنگی هایشان می گویند
از پرواز پرنده ها بر دشت های مین 
و عبور تانک ها و نفربرها 
از صدای تیربارها و سقوط هواپیماها و هلی کوبترها
پسرها مرا فراموش می کنند 
یک روزی 
صبح زود یا دم پسین
پستچی به آنها می گوید
پدرشان در نشانی مورد نظر 
یافت نشده است!

«۲»

نام تو
داغی ست
بر پیکرم
مثل میخی بر کنج دیواری در روستای متروکه ی پدرم!

 

«۳»

«قرار شبانه !»

من بیدارم و
در آرام تن تو
قراری نیست

اگر چه دوری
و صدایَ ت
از یاد رفته

ولی در باغچه ی بوته های همسایه
شیپوری
به خواب رفته

بگویمت !
به سطرهای این نوشته هم
اعتباری نیست !
 

«۴»

« برای باران نیمه شب خاک آلود »

و ناگهان در تهران باد وزید
باد سرخ
و نیمه شب باران آمد
یوزپلنگی از دیوار کوتاه خانه
به درون پرید
در نهانگاه جانم
گم شد
خبر از فراز خانه ها برخاست
توفان شد
بادیه ای دور در صحاری سیستان
با چهار کپر و آغلی از شترها
بلمی در بوشهر
با پاروبان پیر
مسافری از گرجستان
روی مرداب انزلی
سرش گیج رفت و در قیر افتاد
همه ی این حکایت ها
به هم مربوط است

در کافه نشسته ایم

قلیان دود می کنیم
دختر از رویای بلندش می گوید
شب ولی
با چهل قرص رنگی
روی کاغذی سفید
پازل می چیند
اول صورت مادرش
بعد سبیل های پدر
بعد انگشت های بزرگ دست راست برادری که در جبهه گم شد
بعد نام دو خواهر دیگر
که هر دو بیخ ریش پدر نشسته اند
بعد قرص ها را می اندازد بالا
مثل مُسکنی که جناب ماه
در آسمان شب چهارده
همه ی این ها
_ البته
به هم مربوط است

نیست
هست!

ثبت نظر

بلاگ

کارواش لب جوی

۷ اردیبهشت ۱۳۹۴
شما در ایران وایر
خواندن در ۵ دقیقه
کارواش لب جوی