close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

نمایش صاحبخانه مهربان و میهمان نادان!

۳ بهمن ۱۳۹۸
شراگیم زند
خواندن در ۳ دقیقه
نمایش صاحبخانه مهربان و میهمان نادان!

اخیرا حسام الدین آشنا در توییتر خود از قول یک شخص نکته سنجی در «اتاق فکر حکومت» (چه ترکیب عجیبی!)  نوشت که شورای نگهبان مثل صاحبخانه ای با سلیقه است که وقتی میهمان عزیزی به خانه اش می‌آید میوه هایی که در خانه هست را دستچین کرده و جلوی مهمان می‌گذارد. به این معنا که چقدر کار شورای نگهبان در دستچین کردن کاندیداها پسندیده و در جهت عزت و احترام گذاشتن به مردم یا همان ما مهمانان جمهوری اسلامی ست.

به هر شکل ما در نمایشنامه کوتاه زیر سعی کردیم فضا را جهت تنویر افکار عمومی بازسازی نماییم.
 

صاحبخانه: خیلی خوش آمدین... قدم سر تخم چشم ما گذاشتین!

میهمان: دیگه ببخشید. ما همیشه مزاحمیم.

صاحبخانه: مزاحم چیه؟ این حرفا چیه؟  شما مراحمید. چی میل دارین خدمتتون بیارم؟

میهمان: زحمت نکشید... اومدیم خودتونو ببینیم.

صاحبخانه: نفرمایید. اجازه بدین براتون از این خیارها بذارم.

میهمان: ببخشید اما من خیار می‌خورم سردیم می‌کنه. از اون نارنگی ها اگر لطف کنید یه دونه برای من بذارین. ممنون می‌شم.

صاحبخانه: نه نه نه... عزیز من اشتباه نکن. این خیارها گلخونه ای نیست. خیار جالیزه... درجه یکه.  

میهمان: خیلی ممنون. همون نارنگی خوبه. اصلا خودم برمی‌دارم شما زحمت نکشید.

صاحبحانه: شما دست نزنین خواهشا.  خیار نمی‌خورین جاش از این موزها براتون بذارم!

میهمان: بله چشم... محبت دارین... یه موز اگه لطف کنین می‌خورم. از همینا که جلوی دسته...

صاحبخانه: پدر خدابیامرزم یه جمله قشنگی داشت. می‌گفت عقل ما آدما به چشممونه... توجه می‌فرمایید؟

میهمان: بله... چطور؟

صاحبخانه: شما این موز درشتها رو دیدی، دلت خواسته! ولی اشتباه می‌کنی. اینو ببین الان. این موز مال پاکستانه. درسته ریزه و یه مقدار هم لهه... ولی عوضش مزه داره. بفرمایید.

میهمان: بله... خیلی ممنون... محبت دارین. پس لطفا حالا که زحمت می‌کشید یه دونه نارنگی هم بذارین برام. این گلوم خشک شده.

صاحبخانه: هاهاها... شما هم ول کنت  به نارنگی مثل اینکه اتصالی کرده ها. اگر نارنگی ش خوب بود مطمئن باشین خودم می‌ذاشتم براتون...نیاز نبود شما بگید.

میهمان: چشم... پس یه دونه از اون پرتقال تامسون ها اگه محبت کنین ممنون می‌شم.

صاحبخانه: عجیبه واقعا! این علاقه ای که شما به مرکبات دارین نگران کننده ست... دکتر رفتین؟

میهمان: دکتر برای چی؟

صاحبخانه: اینکه همه ش دنبال میوه های آبدار هستین ممکنه علتش این باشه که انگلی چیزی داشته باشین.

میهمان: ولی من حالم خوبه...فقط پرتقال می‌خوام.

صاحبخانه: خب خدا رو شکر که حالتون خوبه. پس بفرمایین... خرمالو براتون می‌ذارم... مال باغ خدا بیامرز پدرمه.

میهمان: خدا بیامرزتشون... ولی خرمالو حساسیت دارم من. نمی‌تونم بخورم. هروقت می‌خورم گلو و حلقم شروع به خارش می‌کنه. متورم می‌شه به حالت خفگی می‌افتم.

صاحبخانه: خرمالوی باغ خدا بیامرز پدر من رو بخوری خارش پیدا می‌کنی خفه می‌شی!؟

میهمان: خدا بیامرزتشون. قصد جسارت نداشتم.

صاحبخونه: اما جسارت کردی دوست عزیز. پدرم خط قرمز منه... خواهش می‌کنم حد و حدود خودتون رو رعایت کنید. اصلا می‌دونین چقدر ایشون زحمت کشید تا اون باغ خرمالو رو به سرانجام رسوند؟

میهمان: خیلی متاسفم. سوء تفاهم شده...

صاحبخونه: مساله ای نیست. تعجب من اینه که از زمانی که شما تشریف آوردین، من دارم همه تلاشمو می‌کنم که میزبان خوبی باشم برای شما. اما شما حتی حاضر نیستین خرمالوی پدر منو بخورید. ببخشیدها ولی اگر از شیوه پذیرایی من ناراحتید جمع کنید برید!

میهمان: بزرگوار من اشتباه کردم. ببخشید. اصلا دو تا خرمالو بذارین برام... خیارم اگه مال پدرتونه بدین من می‌خورم.

صاحبخونه: چشم. بفرمایید.... این دو تا خرمالو... اینم خیار... فکر کنین منزل خودتونه... راحت باشین.

میهمان: چشم. فقط حالا که زحمت کشیدین تلفنم دم دستتون باشه. من این خرمالو رو بخورم با کمال احترامی که برای پدر عزیزتون قائلم شروع می‌کنم به بنفش شدن. یه زنگ بزنین اورژانس قبل از اینکه اون دنیا برسم خدمت پدرتون، بیان بلکه بتونن احیا کنن بنده رو. زحمت می‌شه البته. ولی این بزرگترین لطفی هست که می‌تونین به عنوان میزبان در حق من بکنین... ممنون و متشکرم... الان اینا رو با پوست بخورم یا پوست بکنم؟ هرجور شما بفرمائید.

 

 

ثبت نظر

آن سوی خبر

محرومیت شهروندان بهایی از کارت ملی؛ راهی برای شکایت وجود دارد؟

۳ بهمن ۱۳۹۸
میلاد پورعیسی
خواندن در ۴ دقیقه
محرومیت شهروندان بهایی از کارت ملی؛ راهی برای شکایت وجود دارد؟