close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

کامبیز حسینی؛خودسانسوری مثل پذیرفتن حجاب است

۲۸ بهمن ۱۳۹۵
ادبیات و شما
خواندن در ۶ دقیقه
عکس: مرتضی
عکس: مرتضی

بخش اول
محمد‌ تنگستانی

ضرب‌المثل«زبان سرخ‌ سر سبز می‌دهد برباد» را برخی رعایت بیان و نکته‌سنجی می‌دانند وعده‌ای آن را محافظه‌کاری و خودسانسوری تعریف می‌کنند. در پروژه جدیدی که ما برای شما تهیه‌کرده‌ایم   قرار است به «خودسانسوری» بپردازیم. در این پروژه سه سؤال مشترک از تمام مصاحبه‌شونده‌ها پرسیده می‌شود و در بین پاسخ آنها اگر پرسشی بود مطرح می‌کنیم. نیت ما در این پروژه و مجموعه مصاحبه‌هایی که قرار است منتشر بشود، به چالش کشیدن مصاحبه‌شونده‌ها نیست. ما تعریف آنها از خودسانسوری را به شما انعکاس می‌دهیم و اگر تمایل داشته باشند یک نمونه از خودسانسوری زندگی فردی و یا اجتماعی‌شان را با شما به اشتراک می‌گذاریم و درصورتی‌که تمایل به این کار نداشته باشند برای شما خواهیم نوشت. در این پروژه مصاحبه‌شونده‌ها را برخلاف کارهایی که تاکنون برای شما منتشر کرده‌ایم، معرفی نمی‌کنیم و علتش  برابر بودن افراد یک جامعه در مقوله خودسانسوری، در این پروژه است. شما نیز می‌توانید در پروژه خودسانسوری شرکت کنید و مصادیقی از خودسانسوری در فعالیت‌های ادبی-هنری، دوران تحصیل و یا زندگی شخصی خود را به نشانی اینستاگرام ما ارسال کنید. شانزدهمین نفری که با او گفت‌وگو کرده‌ایم کامبیز حسینی است. گفت‌وگو با آقای حسینی را در دو بخش برای شما منتشر می‌کنم. بخش اول این گفت‌وگو به سانسور و خودسانسوری‌های او  در زمان دانشجویی و اجرای تئاتر در ایران مربوط است. آقای حسینی در تعریف خودسانسوری می‌گوید: «تعریف من، مثل مابقی به  تجربه  شخصی خودم برمی‌گردد. تجربه‌ای که باعث شد یاد بگیرم چگونه از طریق خودسانسوری در یک سیستم به بقای خودم در فضای فکری و هنری آن کشور ادامه بدهم و با حذف شدن مقابله کنم. به باور من خودسانسوری نوعی حربه است برای تولیدکننده، آدم خلاق، نویسنده، هنرمند، ژورنالیست یا هرکسی دیگر. افراد  با این حربه به بقای خود در سیستمی که کار می‌کند ادامه می‌دهند و نمی‌گذارد که حذف شود. برای یک هنرمند مقابله با حذف  یکی از مهم‌ترین علائم حیات است. خودسانسوری ابزاری هرچند نادرست و ناشایست است و نباید وجود می‌داشت اما در اختیار من قرار داشت برای اینکه بتوانم از آن استفاده کنم و حذف نشوم.»

این حربه و بهره‌گیری از آن برای بقای در یک جامعه ایدئولوژیک را نکته‌ای مثبتی می‌دانید؟
_نه هرگز. مثل  شرکت در مسابقه‌ای است که گاهی نیاز دارید ترمز کنید برای رد شدن و صدمه ندیدن؛ استفاده از این حربه در کشوری مثل ایران اجبار است. من برعکس کسانی فکر می‌کنم که می‌گویند محدودیت، خلاقیت می‌آورد. از نظر من آدم‌ها بدون محدودیت خلاق‌تر هستند. عده‌ای بر این باورند که محدودیت‌هایی که برای آقای کیارستمی بعد از انقلاب ایجاد شد سبب شکوفا شدن خلاقیت او شد، نظر من این نیست و قطعاً ایشان اگر در دنیا و جامعه‌ای آزاد هم زندگی می‌کرد باز هم خلاق بود. محدودیت از هر نوعی مخرب است.

خود سانسوری را یک بد اخلاقی فرهنگی تعریف می‌کنید یا محافظه کاری؟
_اگر نیاز به بقا و امرار معاش باشد محافظه‌کاری تلقی می‌شود. مثل روزنامه‌نگاری که در ایران کار می‌کند و از این طریق امرارمعاش می‌کند. او قاعدتاً نمی‌تواند هر چیزی بنویسید چراکه چاپ نمی‌کنند. باید در چارچوبی کار کند که برایش تعریف‌شده است. در زمینه‌ای که من کار می‌کنم، نه به‌اندازه و عمقی که در ایران وجود دارد، بلکه در حد و اندازه‌های استاندارد، هر رسانه یک سری محدودیت‌هایی وجود دارد. اما در ایران موضوع استانداردهای انسانی و کاری نیست، در ایران موضوع عقیدتی می‌شود و این عقیدتی شدن موضوع است که اذیت کننده است. 

پیش‌فرض ما این است که جامعه ایران، جامعه‌ای خودسانسور است. گمان می‌کنید این خودسانسوری ریشه در فرهنگ ایران دارد یا  تاریخ و اتفاقات سیاسی؟
_ طی این سال‌ها رژیم ایران خط فکری جدیدی به مردم و کل جامعه تحمیل کرده است. قطعاً قبل از انقلاب هم خودسانسوری‌های دیگر وجود داشته است. اگر از دیدگاه تاریخی بررسی کنیم باید قبل از هر چیز حمله‌هایی  که در طول تاریخ به ما شده است را در نظر بگیریم. مثل حمله اعراب و یا مغول‌ها به ایران. وقتی در جای ناامنی زندگی کنید و در آن ناامنی پروش یافته باشید و هرلحظه امکان این باشد که  به شما حمله شود اولین کار غریزی شما این است که به بقای خودتان فکر کنید. ما ایرانی‌ها در کار فردی خوب هستیم  اما در کارهای  گروهی ضعف داریم. فکر می‌کنم یکی از دلایلی  این ضعف این است که همیشه در ترسِ، حمله دیگران بوده‌ایم. اولویت اول برای ما ایرانی‌ها اصل بقاست و بعدازآن ارزش‌های دیگر تعریف می‌شود. برای حفظ بقا همیشه باید چیزهایی را از دست بدهی تا چیزهایی دیگر را  به‌دست بیاوری. ما با خودسانسوری توانسته‌ایم به بقایمان ادامه بدهیم. ما می‌خواهیم بمانیم، شاید یکی از علت‌های خودسانسوری ما در تاریخ همین باشد. طبعاً کسی که خودسانسوری می‌کند اگر آدم باهوش و باذکاوتی باشد در همان لحظه به خوب نبودن آن واقف است. شاید که نه حتماً لحظه دردناکی است وقتی یک نویسنده می‌خواهد چیزی بنویسد و نمی‌نویسند. 
می‌خواهد بگوید و نمی‌گوید. من وقتی در ایران بودم بیشتر کار تئاتر می‌کردم. در دوران دانشجویی، در کلاس‌های نمایش‌نامه نویسی سانسور و خودسانسوری‌ برای ما نوعی تفریح محسوب می‌شد. اینکه چگونه نشان بدهیم آدم‌ها چگونه عاشق هم می‌شوند و یا نشان بدهیم چگونه یکدیگر را می‌بوسند. به‌گونه‌ای که هم تماشاچی متوجه بشود این دو شخصیت دارند یکدیگر را می‌بوسند و از طرفی دیگر هم نشان نداده باشیم تا اجازه بدهند ما کارمان را به روی صحنه ببریم. اگر در ایران باشی و بخواهی کار هنری  و یا نمایشت را به روی صحنه ببری برای تن ندادن و درگیر نشدن با یک سری  از آدم‌ها دو راه دارید یا باید تن به خودسانسوری بدهید، یا دست‌به‌کارهایی انتحاری بزنید. مثلاً برای یک اجرای جشنواره‌ای کل نمایش را همان‌طور که هست، بدون در نظر گرفتن اصلاحیه‌ها برای یک بار به روی صحنه ببری و بعد فکر اجرای غیر جشنواره‌ای را ازسرت بیرون کنی. آن سانسورهای که به ما در تئاتر تحمیل می‌شد را می‌گفتند «اصلاحیه»، بقول خودشان آن اصلاحیه‌ها، اصلاً چیزهای خاصی نبود، مسائلی بود که واقعاً مردم از آنها گذشته بودند. 
خودسانسوری و سانسور تئاتر عملاً  در ایران یا هرکجای جهان مضحک است. چرا؟ چون هنر تئاتر این امکان  را فراهم می‌کند تا با استفاده از استعاره  حرفتان را بزنید. اگر فیلم‌های دهه شصت را مروری کنیم می‌بینم که سانسور در عادی‌ترین روابط زن و مرد چگونه است. مثلاً یک عاشق و معشوق، به هم می‌رسیدند، شب اول ازدواج،  وارد اتاق‌خواب می‌شدند. بعد دوربین وارد اتاق می‌شد. پسر کت یا کاپشنش را درمی‌آورد، زن از کادر حذف می‌شود، بعد دوربین می‌رود به سمت پنجره‌ای که پرده آن را باد تکان می‌دهد و بعد دوربین از پنجره می‌آید بیرون و اگر کارگردانی مثل علی حاتمی آن کار را ساخته باشد  و امکاناتی داشته باشد، دوربین را به سمت حوض آب هدایت می‌کند و اناری هم در حوض می‌افتد یا کبوتری از کنار حوض پرواز می‌کند. این‌ها همه مقاومت هنرمندان آن دهه را نشان می‌دهد. این مقاومت نشان می‌دهد آن آدم‌ها سانسور را قبول نداشته‌اند. از طرفی هم مخاطب شعور دارد و متوجه  سانسور و خودسانسوری می‌شود. اما در چند دهه گذشته به تنها چیزی که احترام گذاشته نشده شعور مخاطب است. خودسانسوری برای هنرمندان در ایران  همیشه عاملی بوده است که بیشتر از حد ممکن به آنها گیر ندهند تا بتوانند کارشان  را بکنند و به مرحله اجرا یا عرضه برسانند. خودسانسوری مثل پذیرفتن حجاب است. مثل خانمی که با حجاب مخالف است اما باید برای گذاشتن پا به بیرون از خانه و مشارکت در جامعه حجاب را رعایت کند. زن‌ها اول باید پایشان را بیرون از خانه بگذارد تا بعد بتواند در فعالیت‌های اجتماعی و مدنی مشارکت کند. حالا قضیه خودسانسوری هم به همین شکل است. اول باید بتوانید کارتان را عرضه کنید تا بعد از عرضه کارتان ملت بتوانند متوجه بشوند شما مخالفت یا موافقت کرده‌اید یا اصلا نظری دارید. اگر زن باشی و حجاب را رعایت نکنی نمی‌توانی پایت  را بیرون از خانه بگذاری، اگر نویسنده باشید و خودسانسوری نکنید نمی‌توانید کارتان را منتشر و عرضه کنید.

بخش دوم این گفت‌وگو را بخوانید:
کامبیز حسینی؛ باید اول بتوانم به خودم بخندم بعد به دیگران

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

بلاگ

تهرانی‌ها باز هم بردند

۲۸ بهمن ۱۳۹۵
گفتگوی ورزشی
خواندن در ۱ دقیقه
تهرانی‌ها باز هم بردند