close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

شاهین نجفی: من در دويدن بيرحم‌ام

۳۱ شهریور ۱۳۹۶
ادبیات و شما
خواندن در ۱۰ دقیقه
طرح: کیوان مهجور
طرح: کیوان مهجور

گفت‌وگو با شاهین نجفی
بخش اول
محمد تنگستانی 

شاهین نجفی خواننده سی‌وهفت ساله زاده بندرانزلی چند ماه بعد از همکاری با ارکستر  گورتسنیش آلمان، تک آهنگ «آبی» را، متفاوت‌تر از باقى آثار هنری‌اش منتشرکرد. چند روز قبل از انتشار این آهنگ، آقای نجفی در سایت شخصی‌اش و شبکه‌هایی مانندیوتیوب و ساندکلود برخی از ترانه‌ها و آهنگ‌هایی که در گذشته منتشر کرده بود راحذف کرد. آقای نجفی در گفت‌وگو با ایران‌وایر علت حذف آن آثار را این‌گونه بیان می‌کند: 

من در سال ٢٠١٧ چهار پروژه‌‌ مهم را تجربه كردم. ابتدا اجرا با گروه پروگراسيو "بلك‌‌فيلد"  در اسرائيل و سپس اجرا در سالمرگ بتهوون و همكارى با آكادمى بتهوون، اجرا با گورتسنيش اركستر به رهبرى خاوير روت و نيز همكارى با "موزيسیا اركستر" به رهبرى سبييله واگنر بود. نتيجه اين فعاليت‌‌ها جداى از كسب تجربه و آموزش، تلاش برای گسترده‌‌تر شدن مخاطبین‌ام بوده است. من تلاش می‌كنم تا با موسيقى از زبان گفتارى فراتر بروم. شعر و متن براى من ديگر در ارجحيت نيست. به همين دلیل هم می‌خواهم موسیقی گيلكى را با آلمانى و عربى را با فارسى و... تجربه كنم. مهم‌ترین مسئله‌‌اى كه به گمان من یک هنرمند مولف با آن رودرروست مسئله خلق اثر است. در جهان امروز ما، مسئله عموما نه خلق اثر كه تولید آن است. یعنی تنها دغدغه‌‌، توليد و مصرف شده است. در رابطه با آثار من گاهى آدرس‌‌هاى اشتباهى داده مى‌‌شوند و اين خود ناشى از فقر ما در موسيقى‌‌ است. مخاطب سبک‌‌های موسیقی را نمى‌‌شناسد. بخشى وسيعی از آثارى كه مردم مى‌‌شنوند، "اينترتيمنت" است نه هنر! اينترتيمنت آموزش نمی‌خواهد. سرگرمى‌‌ مسئله‌‌اش تفريح و گذر و فراموشى‌‌ است نه زيبايى و فرم و يادآورى مفاهیم مهم، سرگرمى با آينده كارى ندارد. بنابراین هرآنچه را به تصور خودم مربوط به مقطعى خاص بود از آثارم خط زده‌‌ام. تنها دلیلش هم مسئله‌‌ و نگاهم نسبت به آينده است. قرار نيست مثل يك توليدكننده، يك فعال در عرصه اينترتيمنت ٥٠ سال "رانندگى در مستى"  را بخوانم. البته اين روند يك شبه نبوده است. مثلا از همان ابتداى كارم در ايران يكى از مهمترين مسائل من كار با زبان گيلكى و موسيقى فلامنكو بود. بعدها براى فهم هر سبكى خودم را مستقيم درگير آن كردم. رپ، تريپ‌‌هاپ، داب، رگى و راك. البته من در ذهن مخاطب نيستم و نمى‌‌توانم تصوير خودم را با سرعت در ذهنش تغيير بدهم اما مخاطب تيزهوش كسى‌‌ست كه راه مرا در هنر بفهمد و هم‌پاى من بدود وگرنه جا مى‌‌ماند، من در دويدن بيرحم‌ام. همين حالا هم دير شده است. اينكه سالى يكبار در يك كارى به يك لهجه و زبان اشاره كرده‌‌ام كافى نبوده است. من هنوز لالايى در گوشم به گيلكى‌‌ست و زبان گيلكى هم در حال نابودى. فقط همين مسئله  به تنهايى مى‌‌تواند تمام عمر را بگيرد. «صداى دهات بودن» من شعار نيست، مسئله و زندگى من است. موسیقی فولكلور  دغدغه جدی من است. برایم  بسيار آزاردهنده است  وقتى می‌بينم  از موسیقی محلی ما، تنها تعدادی ملودی و ترانه كليشه‌ای باقی مانده است. مخصوصا پس از انقلاب ۱۳۵۷، که كمترين توجه‌‌اى به موسيقى محلى و نواحى نشده ست . ما هیچ چیز از موسیقی محلی خودمان نمی‌دانیم. موسیقی کلاسیک غرب يا موسیقی « جَز jazz» از آسمان نيامده‌‌اند، همه این‌ها موتيف‌‌هاى محلی بودند.  

 

تا به امروز مخاطب شما را به عنوان یک آهنگساز، نوازنده و خواننده ترانه‌های‌اعتراضی شناخته است. با موسیقی زیر زمینی و اعتراضی به مخاطب معرفی شدید واکنون با گروهی کلاسیک به روی صحنه می‌روید و قراراست بيشتر  به ملودی‌های بومی و محلی بپردازيد. مفهوم عرضه شده در چند کار اخیرتان همان موسیقی اعتراضی است که پتانسل‌های کلاسیک را در لایه‌های درونی خود داشته یا کلا موضوعی دیگر است؟ 

ـ از هر شكلى از كليشه بايد رها شد. موسيقى اعتراضى براى توضيح كفايت نمى‌‌كند.  اکنون اعتراض براى من يعنی امر راديكال. امر راديكال يعنى هرآنچه كه مسئله‌‌اش فرم و فراروى از شكل‌‌هاى پيشين است.  هر شكلى از برهم‌‌زدن نظم مسلط. راديكال از مصرف شدن بدون واسطه اندیشه دور است. امر راديكال با آينده طرف است و مسئله‌‌اش "ديگرى" ست. امر راديكال ناگزير است تا خود را در وضعى فلسفى معنا کند. اين وضع فلسفى جداى از جهان زبان نيست. وضع زبان جامعه‌‌ امروز ايران را نگاه كنيد! نسل جديد نمى‌‌تواند فارسى را درست صحبت كند و وضع نوشتارى بازهم بدتر است.  ما ناگزيريم كارى كنيم. ما در شکل موسيقى مثلا معترض چه كرديم؟ تابوشكنى كرديم، تا به جایی برسیم که با چشمانى باز و حيرت‌زده صف طولانى تماشاگران اعدام را ببينيم؟ دختران دفرمه و سراپا جراحى‌‌شده را ببينيم؟ اوباش مذهبى و قمه‌‌كش‌‌هاى مدافع حرم را ببينيم؟ ظهور يك مشت جانور عجيب اينستاگرامى را ببينيم؟ تابوهاى بسيارى را شكستيم و حالا بايد خودمان ادامه‌‌ راه را به جوانان نشان بدهيم.  وقتى در قطعه‌‌ «آبى» در كنار حافظ و شاهين نجفى، قرآن و محمد مى‌‌آيند يعنى مخاطب بايد حواسش جمع باشد هنر درهايش باز است. زيبايى را نه فقط كشف كه بايد اختراع كرد. مخاطب بايد بفهمد جمع نقيضين يعنى فهم دوباره‌‌ چيزها. قرآن با « جَز jazz»  يا گيلكى و موسيقى كلاسيك! اگر برايم زيبا باشند حتما  مورد توجه من خواهند بود. آنچه من از خوانش قرآن و مقام‌‌هاى عربى مى‌‌شناسم زیبا‌شناسی است نه اعتقادى! آسمان را اينگونه بايد به زمين آورد.  بايد به آموزش بازگرديم. آموزش مخاطب عادى بسيار حساس و مهم است. آموزش و مطالعه و برنامه‌‌ريزى چندماهه كافى‌‌ست تا جهان موسيقى‌‌تان تغيير كند. اتفاقا من علاقمندم تا موسيقى جدى و سخت را به مخاطب عادى معرفى كنم. خودم هم  ديوانه‌‌وار مى‌‌خوانم و گوش مى‌‌كنم و ياد مى‌‌گيرم. كمترين انتظارم از مخاطب اين است كه همراه شود و راهش را از جهان ابتذال و مصرف و شعار جدا كند. مخاطب بايد مراقب گوشش باشد. بايد گوش را از تلويزيون‌‌ها و وب‌‌سايت‌‌هاى پخش‌‌كننده موسيقى زرد و مبتذل در امان نگاه دارد. لازم نيست سريع سراغ بتهوون برود كافيست به موسيقی محلى و نواحى خودش درست گوش كند. مخاطب در بسيارى از مواقع اصلا نمى‌‌داند كه چه بايد بكند و چه گوش كند. گوش كردن به موسيقى نيازمند تربيت و آموزش است. اين البته وضع عمومى جهان است. ما در جنگى نابرابر با جهانى‌‌سازى و يكدست‌‌سازى هستيم. رسانه‌‌ها بيرحمانه به ما تجاوز مى‌‌كنند و محصولات خود را بر سر ما آوار مى‌‌كنند  و نتيجه‌‌اش را در زندگى اجتماعى و سياسى مردم جهان می‌بينيم. سالن‌‌هاى اپرا و موسيقى كلاسيك در غرب از حضور جوانان خاليست! موسيقى « جَز jazz» عملا نابود و تعطيل و مختص علاقمندان خاص شده است. ستارگان جهان ابتذال و مصرف، سرمايه‌‌داران فرهنگى و دلالان و فروشندگان آثار همچون هيولاهايى خوفناك نبض جهان هنر را در دست دارند. موسيقى شده است سادگى و ساده‌‌انگارى و شعار و فروش.  

گفت‌ گو با شاهین نجفی در مورد موسیقی زیر‌زمینی را اینجا بخوانید  

معناى موسیقی زيرزمينی هم كليشه است. من علاقمندم خودم را غارنشين بنامم. زيرزمين يا آندرگراند يك خرده فرهنگ است، كول و جوان است. حتما آلترناتيو است اما بالغ نيست. شلوغ‌‌كارى‌‌هايش براى يك دوره‌‌ سنى شايد جذاب باشد اما وقتى درگيری جهان مصرف و مخاطب زياد شود به سرعت تغيير ماهيت مى‌‌دهد. راه‌‌حلى كه من مى‌‌شناسم فرارفتن مداوم از مفاهيم پيشين است. همچنانكه هويت آدمى امرى سيال و تغييرپذير است هنر هم مدام بايد معاصر و رو به آينده باشد. فقط در خلاف جريان بودن كافى نيست بايد جريان ساخت. این جريان‌‌ها هم نبايد يواشكى و عام‌زده و كليشه‌‌اى و رومانتيك باشند. با اشك و آه نمى‌‌توان فكر كرد. با شعار و در خيابان نمى‌‌توان فكر كرد. در خيابان بايد تخليه شویم، اما پيش از آن بايد در خلوت پر شده باشیم. وقتى تهى باشید، كمرتان در خلوت می‌چرخد و سرتان در خيابان الله اكبرهای اعتراضى می‌‌گويد. شما نگاه كنيد بخشى از موسيقى خيابانى، که زمانى به هنرمندان خارج از ايران "بيرون گودنشين" می‌‌گفتند و حالا بسيارى از آنها خودشان گودنشين شده‌‌اند. چرا؟ چون مغزهای‌شان از مفاهيم خالى بود و تنها شكلى مصرفى از اعتراض به پليس و عوامل حاشيه‌‌اى داشته‌اند. چهره‌‌هايشان را پاى صندوق‌‌هاى راى هم مى‌‌توانيم ببينيم. با گذشت زمان و استعدادی که در عدم درک جامعه داشتند به شترگاوپلنگ‌‌هاى صادراتى‌‌ تبدیل شدند. يك روز براى اصولگرا مى‌‌رقصند و يك روز براى اصلاح‌‌طلب راى جمع مى‌كنند. اين زيرزمين است؟ اين مفاهيم را كسى مثل «تئودور آدورنو» براى ما سال‌ها پيش روشن كرده است.  هر نگاهی که در هنر مسئله را به حالت کنونی تقليل می‌دهد، نمی‌تواند حرکتی‌رو به آینده داشته باشد، بنابراین باید کاری کرد تا از احساس و منطق حال به سمت آینده فراروی کنیم. آرنولد‌شوئنبرگ وقتی در اوايل قرن بیستم موسیقی‌اش را برای نوازندگان ارکستر می‌گذارد،‌مسخره‌اش می‌کنند و او در جواب به تمسخر آنها می‌گوید: در حال حاضر شما درک و فهمی از این موسیقی ندارید، سی‌سال دیگر متوجه خواهید شد. و حالا بعد از گذشت چند دهه می‌بینیم که منظور شوئنبرگ چه بوده‌ است. این موسیقی فراتر از این حس‌هاست. دغدغه این موسیقی ساخت فکر، آینده و فهم  انسان است. همه این‌ها در فرم است که اتفاق می‌افتد نه در مفهوم. 

ما ناخودآگاه در حال  قضاوت فرم هستیم. چه چيز حافظ را براى ما جذاب مى‌‌كند؟ معنايش يا فرم نهايى آثارش؟ ما در بسيارى از موارد منظور و معناى مورد نظر مؤلف را نمى‌‌شناسيم. اما فرم اثر چنان توانى دارد كه معانى متفاوتى را به ما در زمان‌‌هاى متفاوت پيشنهاد می‌دهد. حالا دوباره به معناى زيرزمين بازمی‌گرديم: زيرزمين آشكاركننده است، بيرحم  و تاريك و غمگين و محرك است. اما وقتى به بلوغ راديكال مى‌‌رسد، همچنان بيرحم اما موقر و صبور و عاقل است. مثل سيانور آرام و تميز مى‌‌كشد. 

 

در اینگونه  فرم و اجرای موسیقی کلاسیک معاصر، سانسور و اعتراض چگونه تعریف ومعنی می‌شود؟ 

ـ در خود فرم، اعتراض و مخالفت با سانسور اتفاق می‌افتد، آن هم با برهم زدن وضع موجود آن ساختمان. مخالفت استالين با شوستاكوويچ  بر سر چه بود؟  نظام هيتلرى چه مشكلى با هيندرميت و شوئنبرگ داشت؟ یکسری حرف‌های سیاسی و شعارهای سطحی  و يا لزوما ضددين كار كردن به معنى اعتراض نيست.  امر رایکال، امریست که وضع موجود را برهم بزند و به سمت ساخت آینده جهش داشته‌باشد. مسئله هنر رادیکال، قرار دادن مخاطب در وضع موجود و کنونی نیست. بلکه هدفش برهم زدن این وضع به سمت آینده است. سبک‌ها در هنر بر سر جدال با گذشته و حركت به سمت آينده اتفاق افتاده‌‌اند. حركت سريع ملودى‌‌هاى آثار ويوالدى را گوش كنيد. به برهم زدن نظم روتين سونات‌‌ها توسط بتهوون دقت كنيد.  برهم زدن نظم تعریف شده پیشین، اعتراض و جهش به آینده است که در فرم‌معنی پیدا کرده است. دقیقا مثل اتفاقی که در شعر رخ می‌دهد. در شعر نظم موجود پیشین در زبان برهم می‌خورد. 

این برهم خوردن نظم پیشین امری رادیکال است. برای یک فاعل که زبان شعر رامی‌شناسد، شعری که برهم زننده قوانین نباشد در سطح شعار و تقلید باقی می‌ماند. اما وقتی شما درشعر نظم موجود در دستگاه قراردادی زبان را برهم می‌زنید، كارتان  رادیکال است. رادیکال، بازگشت به ریشه‌ است. آن ریشه براى انسان  چيزى جز عقلانیت نيست. مگر دست‌‌آورد بشر در ده هزار سال اخير چيزى جز رسيدن به عقلانيت است؟ پس بازهم تاكيد می‌كنم بايد مراقب باشيم امر راديكال را با امر اكسترم Extrem و جزم‌‌انديشى و حقيقت‌‌گرا اشتباه نگيريم.  كار  راديكال  آشنازدایی از ابژه‌‌هاست  اين همان چيزی‌ست كه از پروتاگوراس به ما رسيده است و حتما ما را در برابر افلاطون حقيقت‌‌گرا قرار مى‌‌دهد. تمام سيستم‌هاى سانسور دوستدار حقيقت واحداند. سانسور يعنى چه؟ يعنى آنچه ديگرى می‌گويد مضر و خطرناك است و يك سيستمى بايد باشد تا مشخص كند چه چيزى درست يا اشتباه است. وقتى شما به عنوان معلم موسيقى سنتی براى موسيقى مرز تعيين می‌کنید يعنى سانسورچى هستید درحالی که خودتان نمی‌دانید.  موسيقيدانان و تئوريسين‌هاى جهان غرب براى دست آورده‌هاى امروز جنگيده‌اند و هنوز هم با جهان سرمايه و مصرف و ابتذال در جدالند. مسئله من هم به عنوان شاگرد موسيقى و پيرو بزرگان هنر جهان  فقط اين نيست كه جهان آينده چقدر تاريك  و زشت است، بلكه مسئله من اين است كه در آن زشتى شراكتى نداشته باشم، پس جز پرداختن به زيبايى و آزادى راهى ندارم. زيبايى همه چيز را در آغوش خود جاى خواهد داد از قرآن تا متون عهد جديد و عتيق. از شعر گذشته‌‌ ايران تا معاصر. از آواهاى محلى تا موتيف‌‌‌‌هاى كلاسيك.   

ثبت نظر

گزارش

صادق زیبا کلام: رفراندوم استقلال حق کردستان است ولی زمانش مناسب نیست

۳۱ شهریور ۱۳۹۶
شیما شهرابی
خواندن در ۵ دقیقه
صادق زیبا کلام: رفراندوم استقلال حق کردستان است ولی زمانش مناسب نیست