close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

می‌نویسم تا آنها سانسور کنند و نان بخورند

۱۱ فروردین ۱۳۹۵
ادبیات و شما
خواندن در ۸ دقیقه
می‌نویسم تا آنها سانسور کنند و نان بخورند
می‌نویسم تا آنها سانسور کنند و نان بخورند

گفت‌وگو با «مهدی مرعشی»
محمد تنگستانی
صنعت چاپ و نشر در تاریخ معاصر این همیشه دغدغه ممیزی و سانسور را داشته است.  بعد از روی کار آمدن حکومتی اسلامی در ایران به دستور آیت‌الله خمینی «ستاد انقلاب فرهنگی» و بعد «شورای عالی انقلاب فرهنگی» تأسیس شد. این ستاد در سال ۱۳۵۹ باهدف پاک‌سازی اساتید دانشگاه شروع به‌کار کرد. افرادی مانند «شمس آل‌احمد»، «سید محمد خاتمی» و «عبدالکریم سروش» ازجمله کسانی بودند که در ستاد انقلاب فرهنگی حضور داشتند.
فرهنگ هویت هر ملت است، برای سلطه بر این هویت و یا جایگزین کردن هویت به‌جامانده از پادشاهی و یا حکومت قبلی در طول تاریخ حکومت‌های حاکم در هر جامعه‌ای تلاش کرده‌اند. گاه این تلاش‌ها در طول زمان موفقیت‌آمیز بوده‌است و گاه نه. 
حکومت جمهوری اسلامی در ایران که با همه‌پرسی بستری دموکراتیک برای اجباری شدن ایدئولوژی‌های اسلامی خود مهیا کرده بود چند سال بعد پیروزی یعنی در نوزدهم آذر ماه ۱۳۶۳ بعد از تصویب لایحه‌ای یک فوریتی در مجلس به   فرمان آیت‌الله خمینی «ستاد انقلاب فرهنگی» را به «شورای عالی انقلاب فرهنگی» در راستای اسلامی شدن جامعه و فرهنگ ایران تأسیس کرد. این شورا باهدف گسترش تفکرات اسلامی و دینی در جامعه شروع به فعالیت کرد. نشر افکار و آثار فرهنگی انقلاب اسلامی یکی از اهداف این شوراست.
از ابتدای تأسیس این شورا چتر «سانسور» در حکومت اسلامی بر هنر ایران گسترده‌تر از گذشته شد. در دهه‌های گذشته یکی از مهم‌ترین دغدغه‌های نویسندگان ایرانی سانسور کتاب‌هایشان در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بوده است. در دوره‌های مختلف ریاست جمهوری در ایران، مستقل بودن ناشران برای چاپ آثارشان یکی از بحث برانگیزترین موضوعات فرهنگی و ادبی وزارت‌خانه فرهنگ‌وارشاد اسلامی بوده است. در دوره ریاست جمهوری «محمد خاتمی» حدوداً دو سال برخی از ناشران برسی و مسولیت کتاب‌های منتشرشده خود را بر عهده گرفتند. اما سانسور از سوی حکومت و دولت‌ها چه تأثیری بر کتاب‌های منتشر شده و آثار ادبی و هنری هنگام نگارش داشته است. این موضوعی است که با تعدادی از نویسندگان و هنرمندان مطرح کرده‌ام.
«مهدی مرعشی» فارغ‌التحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی از دانشکده‌ی ادبیات دانشگاه تهران  است و تا کنون آثاری مانند  نفس‌تنگ، کتابت بهار، داستان زرتشت  و رسم این زن سکوت است منتشر شده است. مهدی در حال حاضر  ساکن کاناداست. 

آیا موقع نگارش تاکنون خودسانسوری داشته‌اید؟
ـ نه. همیشه فکر می‌کردم در این دنیا هرکسی باید کار خودش را انجام بدهد: نویسنده بنویسد و سانسورچی در نهایت‌بی‌رحمی سانسور کند و نانی بخورد.  بگذارید از تجربه‌ی خودم بگویم. اولین مجموعه‌داستان من «نَفَس‌ْتنگ» بدون خودسانسوری به ارشاد رفت و تعدادی از داستان‌هایش سانسور شد و داستان آخرش به نام «سایه‌ها» به طور کلی از مجموعه حذف شد. دومین مجموعه‌داستان من «کتابت بهار» البته به آن فاجعه‌ی از دست دادن داستان نرسید اما در تعدادی از داستان‌ها بخصوص دو داستان آخر کتاب (ققنوس و کتابت بهار) با آن فضای آرکائیکی که داشتند یک سری کلمات حذف شد. بازنویسی داستان‌های «سمک عیار» اما بدون هیچ حذفی درآمد شاید چون فرامرز خداداد ارجانی حواسش به دستگاه سانسور زمان خودش بوده و سانسور هم که در هر زمان سانسور است! اما رمان «داستان زرتشت» که به ارشاد رفت به طور کامل مجوز نگرفت. برای همین هم وقتی در کانادا بودم آن را در همین‌جا منتشر کردم. برای دو کتاب دیگرم: «رسم این زن سکوت است» و «از جاده که می‌گذشتیم» هم روال همان بود، یعنی من کار خودم را انجام دادم با این تفاوت که هر دو کتاب در خارج از کشور منتشر شدند و کلمه‌ای از آنها حذف نشد. 

چقدر موقع نگارش به سانسور هنگام عرضه اثرتان فکر می‌کنید؟ 
ـ این‌که موقع نوشتن به سانسور فکر کنی و هی قیافه‌ فرضی سانسورچی را پیش روی خودت ببینی بدترین چیز دنیاست و دیگر چیزی از لذت نوشتن برای آدم باقی نمی‌گذارد. بنابراین همان‌طور که گفتم بهتر است هرکسی کار خودش را بکند. همیشه برایم مهم بوده که کار من بدون حذف به دست مخاطب برسد. این اهمیت اما می‌تواند به این‌جا هم برسد که من خودم را با معیارهایی منطبق کنم که به هیچ وجه درست نیست و انسانی هم نیست. بنابراین با توجه به فضای حاکم دو راه بیشتر نداشته‌ام. یا خودم، خودم را سانسور کنم و بعد که کتابم مجوز گرفت بگویم خوب، کتابی بدون حذف منتشر کرده‌ام و خودم را بزنم به آن راه و به یاد نیاورم که من خودم خودم را قبلاً سانسور کرده‌ام، یا این‌که بگذارم سانسورچی کارش را بکند. در هر دو صورت سانسور هست، شمشیری هست که پایین می‌آید اما من دومی را ترجیح می‌دهم. همان‌طور که گفتم هرکسی باید کار خودش را بکند تا زمانی که مشاغل نامشروعی همچون سانسورچی بودن برچیده شوند و کسی دیگر از این کارها نکند. 

اگر سانسور و ممیزی کتاب نبود چیزی غیراز اینکه اکنون می‌نویسید را می‌نوشتید؟
ـ قطعاً نه. من همیشه چیزی را نوشته‌ام و می‌نویسم که خودم خواسته‌ام و می‌خواهم اما این قطعیت در مرحله‌ی نوشتن است. در زمان انتشار (در ایران البته) کس دیگری است که قطعیت نامشروع سانسور را اعمال می‌کند. اما همیشه راهی هست. برای من تجربه‌ی انتشار رمان «داستان زرتشت» در خارج از کشور خوب بود. برای همین هم وقتی رمان «رسم این زن سکوت است» را تمام کردم به تنها چیزی که فکر نکردم این بود که کسی بخواهد به هرعنوان کلمه‌ای از آن را حذف کند. کتاب را در همین کانادا و نشر زاگرس منتشر کردم. خودم هم نسخه‌ آوایی کتاب را آماده کردم و روی سایت ساندکلاود قرار دادم برای همه‌ی کسانی که می‌خواستند بشنوند. کتاب آخرم هم مجموعه‌داستان «از جاده که می‌گذشتیم» توسط نشر اچ اند اس مدیا منتشر شده، به سه صورت کاغذی، الکترونیک و آوایی که می‌توانند تمام داستان‌ها را با صدای نویسنده بشنوند. این نشر البته نسخه‌ی الکترونیک کتاب را هم در اختیار خوانندگان ایران می‌گذارد که علاقه‌مندان می‌توانند به وب‌سایت نشر مراجعه کنند. بنابراین نشر کتاب در خارج از کشور به معنای از دست دادن مخاطبی که در ایران زندگی می‌کند نیست. راه برای رساندن کتاب به ایران بسیار است. مقصودم این است ‌که باید هرچه می‌خواهیم بنویسیم، باید در مرحله‌ نوشتن کوتاه نیاییم، پس از آن برای انتشار راه بسیار است. 

اگر روزی از خواب بیدار شوید ببینید که ممیزی کتاب برداشته‌شده است چه حسی خواهید داشت؟ 
ـ دکمه‌ دیلیت روی کی‌بوردهای ما کارکرد اصلاح متن و بهبود کار را دارد، همین دکمه نزد کتاب‌هراسان حکم آلات و ادوات طهارت را دارد، انگار نجاستی را از دامان کاغذ پاک می‌کنند. گاهی هم حکم آتش را دارد که باید انداخت و کاغذ را خاکستر کرد. فکرش را بکنید سیستم سانسور این دکمه را نداشته باشد؟ اصلاً ممکن است؟ می‌گویم بله. امیدوار باشیم که شاید روزی ممکن بشود. ممکن بشود که کسی کلمه را سانسور نکند اما نکته‌ مهم دیگری هم هست و آن این‌که سانسور فقط یک شکل حکومتی ندارد، یک شکل فرهنگی هم دارد. هنوز هم در فرهنگ ما تابوهای زیادی هست. هنوز از خیلی چیزها نمی‌شود حرف زد. حتی اگر حکومت بپذیرد برخی مخاطبان آماده نیستند. با این‌همه می‌بینید که نویسندگان زیادی هم دارند این تابوها را می‌شکنند و این خوب است. این دقیقاً همان فرهنگ‌سازی است که نویسندگان انجام می‌دهند. فروغ می‌گفت اگر فلان کلمه شاعرانه نیست ما شاعرانه‌اش می‌کنیم، در شعر واردش می‌کنیم و شاعرانه می‌شود. این سانسور غیردولتی هم همین است. باید خودمان کاری بکنیم و مطمئن باشیم که می‌توانیم و می‌شود کارهایی کرد. تاریخ نوشتن ما هم جز این نبوده. در زمان‌هایی چیزهایی تابو بوده که حالا نیست. پس می‌شود ادامه داد و امیدوار بود به حذف این یکی. 

برای مبارزه با سانسور و ممیزی کتاب چه کار کرده‌اید؟
ـ یک بخشی‌اش برمی‌گردد به این‌که با وجود سانسور کار خودمان را بکنیم که من هم مثل خیلی‌های دیگر همین کار را کرده‌ام اما یک بخش دیگرش برمی‌گردد به این‌که چشم نبندیم بر کارهایی که با وجود سانسور در خارج یا حتی داخل کشور و در سکوت منتشر می‌شود. الان خیلی کارها می‌شود برای این‌که کتاب‌ها درست و بدون حذف منتشر شوند. یکی‌اش نشرهای خارج از کشور. اما تا کی و کجا قرار است چشم را بر این فعالیت‌ها ببندیم؟ رسانه‌ها باید به کمک ناشران بیایند، خبرها را منتشر کنند، خواننده‌ها را باخبر کنند. نشر خارج از کشور چند دهه است که یک ضرورت غیرقابل نفی شده، باید کمک کرد به شناسانده شدن این ضرورت. بر همین اساس و با توجه به تجربه‌ی سال‌ها کار خودم در رادیو، از سال ۲۰۱۲ یک رادیو اینترنتی درست کردم به نام: «این‌جا مونترال». این رادیو با همین انگیزه به وجود آمده. می‌دانید که سنت کتاب‌شنیدن ماکهن‌تر از سنت کتاب‌خوانی ماست. به عنوان نمونه نگاه کنید به داستان‌های سمک عیار. ارجانی این‌ها را بعد از نقل‌شدن مکتوب کرده، تقدم داستان‌ شنیدن بر داستان خواندن. همین حالا هم خیلی‌ها ترجیح می‌دهند داستان را بشنوند. بیشتر کتاب‌هایی که در خارج از کشور منتشر می‌شود در کنار کتاب‌هایی که در داخل منتشر می‌شوند در برنامه‌ی هفتگی رادیویی «این‌جا مونترال، عصر یک‌شنبه» معرفی می‌شوند و بخشی از آنها را مخاطب می‌تواند بشنود و بداند که در این طرف چه می‌گذرد. گاهی هم گفت‌وگویی است با نویسندگان و هنرمندان و گاهی هم پوشش‌ خبرهایی که در زمینه‌ی کتاب و فرهنگ هست. اگر هر هفته هر برنامه را فقط صد نفر بشنوند ،این را با توجه به شمارگان نشر کتاب می‌گویم، یعنی صد نفر در هفته با یک کتاب آشنا شده‌اند، شعری شنیده‌اند، داستانی شنیده‌اند و برای من چه چیز بهتر از این. این برنامه دعوت به خواندن کتاب‌ها است فارغ از این‌که کجا منتشر شده‌اند و تنها معیار برای پخش هم خوب بودن کار است. اگر داستانی در ایران با سانسور منتشر شده باشد حتمأ نسخه‌ی کامل را از نویسنده می‌گیرم و در برنامه می‌خوانم و معرفی می‌کنم. به سهم خودم این کاری بوده که توانسته‌ام تا به این‌جا انجام بدهم. بعد از این هم اگر بتوانم مطمئن باشید کوتاهی نخواهم کرد. 

ثبت نظر

ورزش

طبقه دوم آزادی خالی می‎ماند؛ پول هست اما معلوم نیست کجا!

۱۱ فروردین ۱۳۹۵
شما در ایران وایر
خواندن در ۴ دقیقه
طبقه دوم آزادی خالی می‎ماند؛ پول هست اما معلوم نیست کجا!