close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

عبدالجبار کاکایی؛ برداشتن ممیزی مثل برداشتن حجاب است

۱ تیر ۱۳۹۵
ادبیات و شما
خواندن در ۹ دقیقه
عبدالجبار کاکایی؛ برداشتن ممیزی مثل برداشتن حجاب است

 گفت‌وگو با عبدالجبار کاکایی
محمد تنگستانی 
صنعت چاپ و نشر در تاریخ معاصر ایران همیشه دغدغه ممیزی و سانسور را داشته است. بعد از روی کار آمدن حکومت اسلامی در ایران، «ستاد انقلاب فرهنگی» به دستور روح‌الله خمینی تأسیس شد که بعد به «شورای عالی انقلاب فرهنگی» تغییر ماهیت داد. 
این ستاد در سال ۱۳۵۹ باهدف پاک‌سازی اساتید دانشگاه شروع به‌کار کرد. افرادی مانند «شمس آل‌احمد»، «سیدمحمد خاتمی» و «عبدالکریم سروش» از جمله کسانی بودند که در ستاد انقلاب فرهنگی حضور داشتند. فرهنگ، هویت هر ملت است. در طول تاریخ، حکومت‌های پیروز برای سلطه بر این هویت و یا جایگزین کردن هویت به‌جامانده از حکومت های قبلی در هر جامعه‌ای تلاش کرده‌اند. گاه این تلاش‌ها در طول زمان موفقیت‌آمیز بوده‌اند و گاه نه.  حکومت جمهوری اسلامی در ایران که با همه‌پرسی، بستری دموکراتیک برای اجباری شدن ایدئولوژی‌های اسلامی خود مهیا کرده بود، چند سال بعد از پیروزی، یعنی در نوزدهم آذر ماه ۱۳۶۳، پس از تصویب لایحه‌ای یک فوریتی از سوی دولت وقت در مجلس شورای اسلامی، به فرمان آیت‌الله خمینی، شورای عالی انقلاب فرهنگی را با هدف گسترش تفکرات اسلامی و دینی در جامعه تاسیس کرد. نشر افکار و آثار فرهنگی انقلاب اسلامی یکی از اهداف این شورا است.
از ابتدای تأسیس این شورا، چتر سانسور در حکومت اسلامی بر هنر ایران گسترده‌تر از گذشته شد. در دهه‌های گذشته، یکی از مهم‌ترین دغدغه‌های نویسندگان ایرانی، سانسور کتاب‌هایشان در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بوده است. در دوره‌های مختلف ریاست جمهوری در ایران، مستقل بودن ناشران برای چاپ آثارشان هم یکی از بحث برانگیزترین موضوعات فرهنگی و ادبی این وزارت‌ خانه به شمار رفته است. 
در دوره ریاست جمهوری «محمد خاتمی»، حدود دو سال برخی از ناشران بررسی و مسوولیت کتاب‌های منتشرشده خود را بر عهده گرفتند. اما سانسور از سوی حکومت و دولت‌ها چه تأثیری بر کتاب‌های منتشر شده و آثار ادبی و هنری هنگام نگارش داشته است. این موضوعی است که «ایران وایر» با تعدادی از نویسندگان و هنرمندان مطرح کرده ‌است.
«عبدالجبار کاکایی» 53 سال پیش در ایلام متولد شد و تاکنون کتاب‌ها و مقالات متعددی را به چاپ رسانده است.  در کارنامه او، همکاری  با حوزه هنری، سازمان صداوسیما و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی وجود دارد.  در دوران ریاست جمهوری محمود احمدی‌نژاد، یکی از منتقدان سیاست‌های فرهنگی دولت او بود. مدتی عضو «شورای ترانه» در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نیز بود که به نشانه اعتراض به عملکرد این شورا نسبت به  ممیزی ترانه‌ها، استعفا داد.       

آیا تاکنون هنگام نگارش، خودسانسوری هم کرده اید؟
_ فکر می‌کنم به‌طور معمول هرآن کس که دانش و حکمتی برای خلق اثر داشته باشد، بخشی از متن را بر اساس دریافت خود که معدل‌گیری از جامعه و شخصیت فردی او است، حذف می‌کند. این بازمی‌گردد به تربیت خانوادگی، اخلاقی، محیطی که فرد پرورش‌یافته، اعتقادات مذهبی و حتی رفتار عقلانی نویسندگان. یعنی هر آن چه که احساس می‌کند می‌تواند آزادی دیگران را محدود کند، حذف می کند. بنابراین ازنظر من، این‌ یک امر طبیعی است چراکه اگر بخواهیم این بخش را از وجود انسان حذف کنیم، به‌نوعی بیان هر آن چه بر دهان می‌آید است بی‌آن که بیمی از آسیب زدن روحی به افراد و اشخاص داشته باشد. من این را نوعی «خویشتن‌داری» می‌نامم نه سانسور. چرا که سانسور اصطلاحی حکومتی است و وجهه نامناسبی پیدا کرده است. به گمان من، انسان در هر حالی باید خویشتن‌دار باشد. مبنای خویشتن‌داری هم اخلاق است و اخلاق هم زمینه‌های متفاوتی دارد؛ مثل اخلاق دینی که قیود سختی هم دارد و یا اخلاق بر پایه نیاز انسانی که آن‌هم برای خود دارای قیودی است. به‌هرحال، این مساله وجود دارد و من هم رعایت می‌کنم.

هنگام نگارش چه قدر به سانسور اثرتان فکر می‌کنید؟
_ با توجه به این که امروزه برای نشر اثر خیلی محدود نیستیم و امکان داشتن صفحات شخصی در فضاهای مجازی را داریم- منظورم شبکه‌هایی نظیر اینستاگرام و تلگرام است که در کشور ما آزاد هستند- خیلی دغدغه سانسور افکار خود را ندارم. اما به این خاطر که صفحات ما توسط جریانات تندرو و افراطی رصد می‌شوند و با گزینش بخشی از نوشته و یا شعر، سعی در سیاه نمایی دارند و وقتی این عمل را انجام می‌دهند، تا زمان اثبات این‌که واقعیت چه بوده است، زمان از دست می‌رود و باعث ناراحتی اعصاب و روان  می‌شود، یک سری مسایل را مدتی است که رعایت می‌کنم تا مستمسکی دست افراد رادیکال ندهم. ترجیح می‌دهم برای اثبات حرف‌هایم پس ‌از آن، توضیحی به افراد مصلحت‌جو و کنجکاو ندهم. علاوه بر آن، خویشتن‌داری شخصی، نوعی محدودیت برای مصون ماندن از آتش حسد و حقد و کینه گروه‌های رادیکال است که در نوشته‌های من و دوستان هم‌فکر با من وجود دارد.

اگر روزی از خواب بیدار شوید و ببینید که ممیزی کتاب برداشته‌ شده است، چه حسی خواهید داشت؟
_ من مقیاس برداشتن ممیزی را نمی‌توانم حدس بزنم چون برای من حس خیلی مبهمی است. اگر ممیزی بخواهد در این جامعه و با این تربیت فرهنگی که هنوز حدود آزادی‌های فردی و جمعی در آن مشخص نیست برداشته شود، شبیه به برداشتن حجاب، می‌تواند در قدم اول ضایعات روانی خطرناکی داشته باشد. اما اگر به‌مرور و تدریجی  باشد، به صورتی که ممیزی تبدیل به‌حکمی اخلاقی و قراردادی بین مؤلف و خواننده شود، آن موقع معقول و به جا است.  من به‌شخصه این شکل از برداشته شدن ممیزی، یعنی این که آنی برداشته شود را نمی‌پسندم. خوشحالم نمی‌کند. زمانی از برداشته شدن ممیزی خوشحال می‌شوم که به‌موازات آن، ارتقا فرهنگ و معیارهای اخلاقی برجسته شود و مؤلف و مخاطب به معدلی مساوی ازلحاظ رفتارهای اخلاقی و اعتقادی برسند.

اگر سانسور و ممیزی کتاب نبود، چیزی غیر از این که اکنون می‌نویسید را می‌نوشتید؟
ـ طبیعتاً اگر ممیزی نبود، چیزی غیراز آن که تا به امروز منتشر کرده‌ام، منتشر می‌کردم. البته مشکل ما صرفاً ممیزی نیست بلکه افراد رادیکالی هستند که نقش ممیزی را به شکل غیرقانونی در جامعه ایفا می‌کنند و با رصد کردن و بزرگ کردن مسایل کوچک و معمولی، به حاشیه‌ها می‌پردازند و اشکال ایجاد می‌کنند. اگر این افراد در جامعه نبودند و حساسیت کم تری داشتند، شاید نوشته‌های ما مقداری متفاوت و بی‌پرده‌تر بود؛ به ویژه در حوزه‌های انتقادات رویدادهای اجتماعی. من خیلی ممیزی ارشاد را به آن اندازه‌ای که خبرگزاری‌ها، سایت‌ها و شبه ‌سایت‌هایی که کارشان صرفاً ساختن بحران است و از هیچ، همه‌چیز می‌سازند، مساله‌ساز و مانع کار نویسنده نمی‌بینم. من بیش تر آن ها را در محدود کردن نویسنده‌ها مؤثر می‌دانم تا وزارت ارشاد. ما جامعه مدرنی نداریم. جامعه ما، جامعه‌ای شبه مدرن و شبه سنتی است. در این جامعه، شرایط و حقوق رعایت نمی‌شوند. معدل اخلاقی از افراد گرفته نشده، حتی حریم خصوصی افراد رعایت نمی‌شود. در این جامعه، برداشتن تیغ ممیزی گاهی اتفاقاً حافظ حقوق فردی افراد است. نه در زمینه انتشار کتاب بلکه در حوزه انتشار مجلات و روزنامه‌ها، بودن ممیزی سبب ریخته نشدن بی‌دلیل آبروی اشخاص می‌شود. اگر ما قوانین محکم و قوه قضاییه‌ای داشته باشیم که حقوق شهروندان را مطالبه کند و حریم خصوصی افراد در آن مراعات شود، اصلاً به ممیزی نیازی نیست. اگر این‌گونه بود، هرکسی می‌دانست که  در صورت انتشار مطلبی که برخلاف منافع ملی و خلاف آزادی‌های مشروع افراد باشد، باید عواقب آن را بپذیرد و قانون از او جواب می‌خواهد. در جامعه‌ای که قانون نیست، همان بهتر که ما تن به ممیزی بدهیم. جامعه ما قابل ‌مقایسه با جوامع پیشرفته نیست. ما شرایط آرمانی نداریم. اگر جامعه ارتقای اخلاقی و آگاهی پیدا می‌کرد، شاید زشت بودن این رفتار نمود بیش تری داشت. اما در حال حاضر به نظر می‌آید که فواید ممیزی بیش از مضرات آن است. ایران کشور چند قوم است و یکی از مواردی که ممیزی بر آن رصد دارد، این است که قوم‌ها باهم دچار اصطکاک نشوند.
تصور کنید این رصد برداشته شود و ممیزی نسبت به حساسیت اقوام از بین برود؛ نتیجه آن، طغیان و شورش اقوام و توهین به اقوام دیگر می‌شود. این‌ها زمینه در هم پاشیدن اراده ملی یک ملتی است که هنوز برای رسیدن به وحدت، باید در راستای تجدد پیش برود تا به نتیجه برسد.
به نظر من شاخه‌هایی از ممیزی فعلاً در جامعه ما لازم است؛ البته اگر ضابطه‌مند باشد و توسط قانون اجر شود. عمده مشکل ما  با سلایقی است که پشت قوانین قرار می‌گیرند و برای آن تبصره می‌گذارند و تبدیلش می‌کنند به یک ممیزی یک جهتی. ازنظر من، نه بودن ممیزی کمکی می‌کند و نه برداشتن ممیزی. اگر شرایط حذف سانسور ایجاد شود، یقیناً اتفاق خوبی است اما شرایط آن مهیا نیست. 

با روی کار آمدن دولت حسن روحانی، شما و تعداد زیادی از نویسندگان مانند محمود دولت‌آبادی هم‌سو با سیاست‌های فرهنگی و سیاسی دولت یازدهم شروع به فعالیت کردید. چرا به شما نویسنده‌ دولتی می‌گویند اما به مابقی نویسندگانی که دولت آقای روحانی را تا کنون حمایت کرده‌اند، نویسندگان مستقل.  
ـ بخشی از این صحبت‌ها بازمی‌گردد به پیشینه فعالیت‌های افراد؛ مثلا گذشته آقای دولت‌آبادی و من و حوزه‌هایی که فعالیت کرده‌ایم. من در حوزه شعر انقلاب قلم‌ زده‌ام و هنوز هم اعتقاد دارم که در همین حوزه قلم می‌زنم چراکه من انقلاب را با تصویری که سال 57 شروع‌ شده و ادامه پیداکرده تا به امروز نگاه کرده‌ام و با آن حرکت می‌کنم.
بخشی هم به دانش افرادی بازمی‌گردد که نقد می‌کنند. دانش آن ها کوتاه است، تحلیل نمی‌کنند و آدم‌ها را نمی‌بینند. فقط به مسیر آدم‌ها نگاهی عمومی دارند و به جای مطالعه، تیترخوانی می‌کنند. تیترخوانی هم آسیب‌هایی دارد. اما  تصور من این است که هم من و هم آقای دولت‌آبادی و هم دیگرانی که دولت فعلی را حمایت و تأیید می‌کنند، به‌نوعی نزدیک به رفتارهایی عمل‌گرا هستند. باور من این است که عمل بسیار مهم‌تر از تئوری و نظر است و شاید وجه مشترک ما این است که فکر می‌کنیم جامعه ما نیاز به قدم‌های کوتاه دارد نه جهش‌های بلند و می‌توان قدم‌های حداقلی در این مسیر برداشت.
من هیچ نگرانی از قضاوت دیگران راجع به خودم ندارم چراکه عرض کردم، این ابتلاهای روانی در مملکت ما و همین قضاوت‌ها است که  جلوی صدور حذف احکام مثبتی نظیر حذف ممیزی را گرفته است. برخی از این رفتارها بازمی‌گردد به عقده‌های تاریخی و بخشی هم باید در حوزه جامعه‌شناسی و روان شناسی بررسی شود. بخشی نیز بازمی‌گردد به مشکلات فرهنگی که جامعه روشن‎فکر ما کم تر به آن می‌پردازد. آن ها تاکنون صرفاً به‌نقد ساختار قدرت پرداخته و نگاهشان به فرهنگ جامعه نبوده است.  شما این ابتلاهای روانی را بین دو آدم که یک کار را در یک جهت یکسان انجام می‌دهند هم می‌بینید. می‌بینید که قضاوت‌هایی دوگانه بین آن ها وجود دارد. به قول «مولانا»، این ها احول بین و دوبین هستند. اگر این دو بینی را کنار بگذارند، ما را در یک جهت می‌بینند. به‌هرحال، افرادی که هم‌جهت ما هستند، افراد عمل‌گرایی هستند.

 

ثبت نظر

گزارش

اوباما نباید آرمان ها و آرزوهای ایرانیان را به دست فراموشی بسپارد

۱ تیر ۱۳۹۵
خواندن در ۶ دقیقه
اوباما نباید آرمان ها و آرزوهای ایرانیان را به دست فراموشی بسپارد