close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
فرهنگ

درگذشت حسن رضیانی (عین‌الله باقرزاده) بازیگر پیش‌کسوت سینما و تلویزیون

۷ شهریور ۱۳۹۳
علاء محسنی
خواندن در ۶ دقیقه
عکس از مهدی خسروشیری - وبلاگ قدیمی‌ها
عکس از مهدی خسروشیری - وبلاگ قدیمی‌ها
عکس از مهدی خسروشیری - وبلاگ قدیمی‌ها
عکس از مهدی خسروشیری - وبلاگ قدیمی‌ها
عکس از مهدی خسروشیری - وبلاگ قدیمی‌ها
عکس از مهدی خسروشیری - وبلاگ قدیمی‌ها

درگذشت حسن رضیانی (عین‌الله باقرزاده) بازیگر پیش‌کسوت سینما و تلویزیون
متولد ۱۳۱۰ در مشهد بود و به گفته‌ خودش از ده‌سالگی با شرکت در تئاترهای مدرسه به بازیگری علاقمند شده بود. او بعدا در رشته تئاتر و فن بیان از هنرستان عالی تهران فارغ التحصیل و سپس به طور حرفه‌ای وارد عرصه هنرپیشگی در رادیو، سینما و تلویزیون شد. 

حسن رضیانی تا پیش از انقلاب حدودا در چهل فیلم سینمایی و تعداد زیادی برنامه تلویزیونی بازی کرد ولی با هنرآفرینی در نقش «عین‌الله باقرزاده»‌ی مجموعه تلویزیونی صمد بود که در اذهان مخاطبین ایرانی جاودانه شد. شخصیت «عین‌الله» درواقع رقیب عشقی صمد به حساب می‌آمد که می‌خواست با استفاده از نفوذ و ثروت پدرش «مش باقر» که از اهالی پولدار ده بود، با «لیلا» ازدواج کند ولی از ترس صمد موفق نمی‌شد. در این مجموعه تلویزیونی فقط کافی بود کسی اسم «عین‌الله» را به زبان بیاورد تا او با جدیت و پشت‌کاری مثال‌زدنی یادآوری‌اش کند: «باقرزاده». 

شمایلی که رضیانی از این نقش ساخت، مثل دیگر نقش‌های مجموعه تلویزیونی صمد، آن‌چنان چهارچوب استوار و مبتنی بر واقعیت داشت که به سرعت وارد اصطلاحات روزمره مردم شد. حتی با گذشت چهاردهه هنوز هم وقتی می‌خواهند نوکیسه‌ای را تشبیه کنند که به‌پشتوانه مال و منال پدرش سعی می‌کند خود را در جای‌گاه بالاتر شخصی و اجتماعی جا بزند می‌گویند: «عین‌الله باقرزاده»! 

درگذشت حسن رضیانی (عین‌الله باقرزاده) بازیگر پیش‌کسوت سینما و تلویزیون
با وجود نمونه‌های واقعی این شخصیت در آن زمان ولی باید گفت که به‌واقع بعد از انقلاب بود که تکثیر تأسف‌انگیز «عین‌الله باقرزاده» اتفاق افتاد. نودولتان تازه به مَسنَد وُ ثروت رسیده با استفاده از نفوذ بی‌اندازه و رانت‌های بی‌انتها، ‌چنان بر خر مراد تاختند وُ لیلاها را با خود بردند که تعریف تازه‌ای از «تازه به دوران‌رسیدگی» به ثبت رسید. دیگر «صمد»ی هم نبود که کسی از ترس‌اش جا بزند. به این‌ترتیب طی یک جهش ژنتیکی «باقرزاده» به «آقازاده» تبدیل شد! 

طرفه آن‌که بعد از انقلاب و در حکومت باقرزاده‌ها و آقازاده‌ها عرصه برای خود حسن رضیانی تنگ شد و دیگر خیلی به ندرت و بیشتر در همین اواخر به او اجازه بازیگری داده شد. از معدود مجموعه‌های تلویزیونی که بعد از انقلاب بازی کرد می‌توان «پدرخوانده» و «عمارت فرنگی» را نام برد و یک نقش بسیار کوتاه در فیلم سینمایی «انتخاب» در سال ۱۳۹۳، که آخرین حضور او جلوی دوربین بود.
حسن رضیانی بعد از تحمل یک دوره طولانی بیماری و دوماه بستری شدن در بیمارستان در هفتم شهریورماه ۱۳۹۳ درگذشت. 

تکه‌ای از نقش‌آفرینی او را در مجموعه صمد را ببینید:

 

سه سال پیش وبلاگ قدیمی‌ها مصاحبه‌ای با او انجام داد که شاید بازنشر آن در این‌جا بی‌مناسبت نباشد:

جناب رضیانی به عنوان سوال اول بیوگرافی خودتان را بگویید؟
اول از هر چیز سلام به تمام خوانندگان مجله اینترنتی قدیمی ها عرض می کنم. من سال 1310 در مشهد متولد شدم دوران دبیرستان را آنجا سپری کردم. بعد از دبیرستان به تهران آمدم و به هنرستان عالی رفتم و در رشته تئاتر و فن بیان فارغ التحصیل شدم. چند سالی هم خودم به عنوان استاد در مدرسه عالی دختران ایران در ونک به 2500 نفر فن بیان تدریس می کردم و افتخاری برای من بود که سمت استادی بر عهده داشتم.
خیلی ها فکر نمی کردند که من آنجا دوام بیاورم برای اینکه دختر خانم ها خیلی شیطنت می کردند. ولی با این حال، بسیاری از این بچه ها اظهار مرحمت داشتند که من در خدمتشان باشم و با محبت، لطف و در نهایت انصاف و انسانیت حرف های من را می پذیرفتند.
به صورت حرفه ای در چه زمانی وارد کار هنر شدید؟
من از سن ده سالگی وارد کار تئاتر شدم و کار سینما را با آقای رئیس فیروز در سال 1338 برای فیلم «فرشته وحشی» شروع کردم. من بسیار مورد عنایت و لطف آقای رئیس فیروز قرار گرفتم و هر جا می نشست به من اظهار لطف می کرد.

کار با گروه آقای پرویز صیاد چگونه بود؟
کار با پرویز صیاد خیلی عالی بود و صمیمانه با هم کار می کردیم، حب و بغضی درباره مسائل مختلف نداشتیم. برای بازیگری در فیلم های صمد، در واقع ما بازی نمی کردیم، همان زندگی روزمره و طبیعی ما بود که انجام می دادیم و در نهایت صمیمیت در خدمت دوستان بودیم.
یک خاطره خوب از آن دوران بگوید؟
تمام لحظات و روزهایی که ما فیلم برداری می کردیم برای من خاطره بود و الان دقیقا خاطرم نیست. یک خاطره بسیار قدیمی بگویم: روزی آقای ناشناسی به من زنگ زد و گفت: من نویسنده و کارگردان هستم می خواهم با شما ملاقات کنم، - آن موقع ما سید خندان زندگی می کردیم - آن مرد آمد و گفت: من فلانی هستم، مرا بوسید و گفت: می خواهم یک یادگاری از من داشته باشید، او یک سکه پهلوی به من داد و این آقا پرویز صیاد بود. به هر حال آقای صیاد را فراموش نمی کنم خیلی بزرگوار و با محبت بود الان هم با هم در تماس هستیم و هر کجا باشد با من تماس می گیرد.

آقای رضیانی در مورد سینمای امروز و دیروز صحبت کنید؟ چرا سینمای قبل از انقلاب پر طرفدار بود و امروز با این همه هنرپیشه های زیبا و تحصیل کرده سینما رونقی ندارد؟
دلیلش نبود صمیمیت بین هنرپیشه هاست. همه تقریبا برای همدیگر می زنند و دشمن همدیگر هستند ناگفته نماند حسادت در سینمای امروز زیاد است و اصلا این را نمی پسندم.
من نارضایتی از سینمای آن موقع و امروز ندارم ولی به هر حال صمیمیتی که آن موقع بود امروز نمی بینم. وقتی آدم وارد کادر سینمای امروز می شود، بغض می کند، همه با یک نظر دیگر به آدم نگاه می کنند. ولی آن موقع خیلی راحت حرفمان را می زدیم و الان هم وقتی یادی از گذشته می شود مثل الان که شما یادآوری کردید، برای من آن گذشته ها بسیار شیرین هست و چه زود مثل برق گذشت. هم خوب بود و هم زود سپری شد.
از هنرمندهای زمان خودتان با چه کسانی رفت و آمد و یا در ارتباط هستید؟
من با تمام هنرمندانی که در گذشته کار کردم تقریبا در تماس هستم و همه شان را دوست دارم ولی محمود بهرامی - این گفتگو قبل از درگذشت زنده یاد محمود بهرامی بود - در دل من جایگاه ویژه ای دارد و همیشه با هم در تماس هستم.

چه صحبتی با هنرمندان امروز دارید؟ هنرمندنی که امروز کار می کنند؟
هنرمندان امروز با استعداد و پر انرژی هستند پیداست که به این کار عشق می ورزند و از همه مهمتر باسواد هستند و من برای هنرمندان امروز ارزش قائلم. البته امیدوارم به همدیگر حسادت نکنند چون این مسئله واقعا کشنده هست. تنها صحبت من با کسانی که می خواهند وارد سینما شوند این است که باید تحصیلات سینمایی داشته باشند.
آرزوی شما چیست؟
آرزوی من موفقیت و توفق همه کسانی است که به سینما علاقه دارند. تشویقشان می کنم، عاشقشان هستم و دوستشان می دارم. اگر راهنمایی در ذهن داشته باشم با صمیمیت به آنها منتقل می کنم. همسر من می داند و همیشه به من می گوید بعضی چیز ها را نباید گفت و من می گویم نه، بعضی وقت ها آدم باید حرفش را بزند و بعد ها وقتی ما نیستیم شاید حرف من قفل بسته ای را باز کند. 

 

ثبت نظر

اجتماعی

باج گیری از دستفروشان، شیوه مورد علاقه ماموران شهرداری

۶ شهریور ۱۳۹۳
مرجان نمازی
خواندن در ۵ دقیقه
باج گیری از دستفروشان، شیوه مورد علاقه ماموران شهرداری