close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
فرهنگ

رازهای ممیرو؛ «در طول فیلمبرداری چند بار گریه کردم»

۲۱ مهر ۱۳۹۴
محمد عبدی
خواندن در ۵ دقیقه
هادی محقق به همراه داوران فیپرشی
هادی محقق به همراه داوران فیپرشی
نمایی از فیلم «ممیرو»
نمایی از فیلم «ممیرو»
پوستر فیلم
پوستر فیلم
نمایی از فیلم «ممیرو»
نمایی از فیلم «ممیرو»
هادی محقق
هادی محقق
هادی محقق
هادی محقق

ستاره جشنواره امسال بوسان در کره جنوبی - که مهمترین جشنواره آسیا لقب گرفته- دومین فیلم هادی محقق بود با نام ممیرو که به سرعت، هم نظر ما پنج نفر، داوران جایزه منتقدان بین المللی(فیپرشی) را به خود جلب کرد و هم نظر دیگر داوران جشنواره را که در نهایت هم جایزه منتقدان و هم جایزه اول جشنواره را برای این فیلم به ارمغان آورد؛ سفری شگفت انگیز به درون درد و رنج، در فیلمی ضدقصه که همه چیز در فضاسازی و میزانسن اتفاق می افتد، درباره مردی که در روستایی دورافتاده یک سال پس از واقعه ای تلخ حرف نمی زند و تنها می خواهد خودش را بکشد.

در حاشیه جشنواره بوسان با هادی محقق گفت و گو کردم.

از عنوان فیلم شروع کنیم، ممیرو ...

ممیرو یعنی نامیرا، کسی که قرار نیست بمیرد و در مردن خودش هیچ دخالتی ندارد. به این معنی که ما نمی توانیم برای مرگ خودمان تصمیم بگیریم. از جای دیگری برای مرگ تصمیم گرفته می شود.

ایده اولیه از کجا شکل گرفت و چرا رفتی به سراغ این موضوع؟

ایده اولیه محصول یک خاطره بود. یکی از دوستانم خاطره ای برایم تعریف کرد درباره یک پیرزن. تبدیلش کردم به یک پیرمرد. ایده از اینجا شکل گرفت اما حرفی داشتم که از مدت ها قبل می خواستم ببینم چطور می شود این حرف را زد که خوشبختانه این ایده آمد به سراغم. حرفم به مراتب از ایده برایم مهمتر است. تلفیقش کردم با این ماجرا که بتوانم چنین فیلمی بسازم.

چقدر فیلم شخصی است؟ چقدر به خودت ربط دارد؟

صد در صد آن شخصی است. من این طور نگاه می کنم. فکر می کنم فیلم محصول یک کارگردان است و عین اوست. نمی شود تفکیک کرد. هر کس را می خواهی بشناسی فیلمش را ببین و بشناس.

طبیعتاً، اما منظورم این است که این شخصیت درون فیلم هم به تو ربط دارد؟ چیزی از خودت در آن گذاشته ای؟

بله، سماجت این شخصیت پیرمرد از خودم می آید. تلاشی که آن بچه می کند هم شبیه من است. پیش خودم همیشه سعی می کنم در زندگی ام یک شاعرانگی داشته باشم که آن را در فیلم آورده ام در شخصیت دختر و در او پیاده اش کرده ام. یک سختی ای در درون من هست که آن را آوردم در دل کوه و سعی کردم آن سختی را در محیط نشان بدهم. یکی از دلایلی که موسیقی برای فیلم انتخاب نکردم این است که دوست دارم همه چیز را صاف ببینم. کمکی نمی خواهم. می خواهم همه چیز را همان طور که هست نشان بدهم. نمی خواهم اغراقی بیاید سراغم که من را دور کند از فهم ماجرا.

فیلمت تنها حدود پنج دقیقه دیالوگ دارد و سعی کرده ای که همه چیز تصویری باشد. یک چالش بزرگ. چطور چنین تصمیمی گرفتی؟

یک تصمیم خیلی خطرناک بود. به این نوع فیلم ها اصطلاحاً می گویند فیلم های لب تیغی. من هم اصطلاح فیلم های قایقی را برایش درست کرده ام، یعنی مثل قایقی است که هر آن ممکن است چپ شود و نابود شوی. همیشه فکر می کردم این تصمیم ام درست یا نه، اما این ریسک را کردم. نکته دوم این که من دیالوگ کم نکردم، آدم ها حرفی برای گفتن نداشتند. اگر این شخصیت ها با هم حرف می زدند، به شکلی پناهگاه همدیگر می شدند، اما آدم ها وقتی هیچ حرفی با هم ندارند یعنی هیچ کمکی از همدیگر نمی خواهند. می خواستم تمرینی هم برای خودم باشد که با نشانه حرف بزنم. مخاطب را با فیلم همراه کنم و همه چیز را به او نگویم تا او خودش مکاشفه شخصی خودش را داشته باشد.

ساختاری که انتخاب کرده ای نوعی دوربین ثابت و ناظر است که دارد به همه چیز نگاه می کند. به این ساختار چطور رسیدی؟

من این ساختار را وامدار آدم های ماقبل خودم هستم که همه ما نام هایشان را در سینمای ایران می دانیم. همیشه احساس می کردم کار آنها درست است. یک دلیل دیگرم، مال خود فیلم است، احساس کردم دوربینم نباید جان داشته باشد. بخشی از فضا باشد و بیرون نزند. یک دوربین ناظری است که فقط دارد به این آدم ها می خندد که یعنی چه که شما دارید این کارها را می کنید. البته نماهای زیبا در فیلم هست، چون اگر این نماها هم نبود، فیلم شاید قابل دیدن نبود. فیلم آنقدر تلخ و عذاب آور است که شاید همین نماها مخاطب را نگه دارد و تلفیقی از تلخی و زیبایی ارائه کند.

اشاره کردی که وامدار برخی از سینماگران ایرانی هستی، چه کسانی؟

فیلمسازان محبوبم سهراب شهید ثالث و عباس کیارستمی هستند و خیلی تعلق خاطر دارم به آنها و خیلی دوست شان دارم و خیلی رویم تاثیر گذاشته اند. امیر نادری را هم خیلی دوست دارم و همین طور ابوالفضل جلیلی.

فیلمسازان سینمای جهان چطور؟

روبر برسون را خیلی دوست دارم، همین طور تارکوفسکی، کیشلوفسکی، بلا تار و روی اندرسون. سینمای ساده و مینی مال را دوست دارم. ساده گویی را دوست دارم و نمی خواهم با عناصر دراماتیک بازی کنم تا مخاطب را نگه دارم. احساس می کنم صداقت بیشتری به فیلم می دهد که مخاطب این صداقت را دوست دارد. فکر می کنم صداقت محصول نهایی سادگی فیلم است.

فیلمت سفری است به درون درد و رنج. می خواستی که تماشاگر هم این درد و رنج را تجربه کند؟

فیلم اصلاً فیلم بیماری است. مگر می شود این تصاویر را دید و به هم نریخت؟ من خودم سر صحنه چند بار گریه کردم. می دانستم فیلم است و دروغ است و این زخم گریم است اما باز گریه کردم. فکر می کنم فیلم گستاخی است و اصلاً پرده پوشی نکرده. مخاطب را با خودش می آورد تا این رنج و درد را احساس کند. اگر این رنج احساس نشود این فیلم اصلا به درد نمی خورد.

ثبت نظر

جامعه مدنی

یک زوج جوان از تجربه فرزندپذیری می‎گویند: پیشنهاد خرید کودک دریافت کردیم

۲۱ مهر ۱۳۹۴
خواندن در ۷ دقیقه
یک زوج جوان از تجربه فرزندپذیری می‎گویند: پیشنهاد خرید کودک دریافت کردیم