از آغاز جامجهانی فوتبال در قطر تاکنون، تیم ملی ایران از دو سو تحت فشار است؛ مقامات حکومتی بازیکنان را تهدید میکنند که نخواندن سرود ملی کشور میتواند عواقب جدی برای آنها در پی داشته باشند، حامیان اعتراضات نیز از بازیکنان انتقاد کردهاند که چرا تاکنون و پس از دو مسابقه، آنگونه که باید از آنچه در ایران در حال وقوع است، سخن به میان نیاوردهاند.
تیم ملی بر سر دو راههای قرار گرفته است که بسیاری را به یاد ماجرای بازیکنان تیم ملی فوتبال آرژانتین در جریان جامجهانی ۱۹۷۸ میاندارد که به میزبانی این کشور و در حالی برگزار شد که نظام دیکتاتوری حاکم در آرژانتین هزاران قربانی گرفته بود.
فدراسیون جهانی فوتبال (فیفا) در سال ۱۹۶۶ نامزدی جامجهانی ۱۹۷۸ را به میزبانی آرژانتین پذیرفت. آرژانتین در آن زمان، دارای یک ساختار حکومتی دموکراتیک بود. اما دو سال پیش از آغاز جام جهانی، در ۲۴ مارچ ۱۹۷۶، «خورخه رافائل ویدلا» در کودتایی نظامی، دولتِ تحت رهبری «ایزابل پرون» را سرنگون کرد. شورای حکومتی که قدرت را به دست گرفت، اولویت کاری خود را برگزاری جامجهانی فوتبال معرفی کرد که هدف از آن، نه بر اساس عشق و علاقه آنها به ورزش که به منظور ایجاد تصویری مقبول از رژیم در سطحی بینالمللی بود.
«ژائو هاولانژ» برزیلی که در آن زمان ریيس فیفا بود و از برگزاری جامجهانی در آرژانتین حمایت کرده بود، اعلام کرد: «آرژانتین امروز بیش از همیشه شایسته میزبانی این مسابقات است.»
در اول ماه جون همان سال، ویدلا در جریان افتتاح ورزشگاه «مونومنتال ریور پلاته»، از «جام جهانی برای صلح» سخن گفت و اینگونه بود که در نهایت، زیباترین ورزش جهان نه تنها به این نظام دیکتاتوری مشروعیت بخشید بلکه به آن قدرت و صلابت بیشتری نیز اعطا کرد.
حکومت روز افتتاح جامجهانی را روز تعطیل اعلام کرد تا برای مسابقه افتتاحیه که در هوایی آفتابی اما سرد و پاییزیِ بوئنوس آیرس برگزار شد، بیش از ۷۰ هزار تن در ورزشگاه حاضر شوند.
همزمان، «فریتس بارند»، خبرنگار هلندی تصمیم گرفته بود به میدان «مایو» برود که چند صد متری با ورزشگاهی که در آن مسابقه افتتاحیه در جریان بود، فاصله داشت.
او از «مادران میدان مایو» عکاسی و فیلمبرداری کرد؛ زنانی که از سرنوشت فرزندان ناپدید شده خود بیخبر بودند. آنها با روسریهای سفیدی که به سر داشتند، ناامیدانه در آن میدان گرد هم آمده و در یک راهپیمایی اعتراضی، خواستار کمک و حمایت مردمی بودند.
سالها بعد، «استلا دو کارلوتو»، ریيس «انجمن مادربزرگهای میدان مایو» (سازمانی که همزمان با جریان مادران میدان مایو» شکل گرفت) گفت: «درحالی که با هر گل فریاد شادی بلند میشد، فریادهای ناشی از شکنجه و کشتار ساکت شدند.»
البته بازیکنان تیم فوتبال سوئد در برخی از راهپیماییهای اعتراضی مادران میدان مایو در سال ۱۹۷۸ حضور یافتند که به گروگانگیری یکی از آنها انجامید.
«رالف ادستروم»، همانطور که بعدها در مصاحبهای تعریف کرد، برای چندین ساعت توسط چند نظامی با عینکهای آفتابی بازداشت شد. آنها او را هنگام خروج از هتل محل اقامتش ربودند. در آن دوران، جور دیگر فکر کردن بهایی سنگین داشت.
تصاویر بارند نخستین اسناد و شواهدی بودند که به اروپا رسیدند و از آنچه در آرژانتین در حال وقوع بود، حکایت داشتند.
جامجهانی ناخواسته، ناامیدی و وحشتِ حاکم بر کشور را نیز نمایان کرد. مادران میدان مایو همچون اکثر آرژانتینیها نمیدانستند که بسیاری از فرزندان و نوههایشان در مکانی در ۷۰۰ متری همان ورزشگاه مونومنتال تحت بازداشت هستند.
رژیم، «مدرسه عالی مکانیک نیروی دریایی» (ESMA) را به مرکز بازداشت، شکنجه و کشتار تبدیل کرده بود؛ یک جور آشویتسِ آرژانتینی که در چند متریِ جایی قرار داشت که هزاران نفر گلهای آن بازی زیبا را تماشا میکردند و همصدا فریاد میزدند.
در اول ماه جون، دو جوان تصمیم گرفتند تا در محکومیت این جنایات اعلامیههایی را در اطراف مدرسه عالی مکانیک نیروی دریایی و استادیوم مونومنتال پخش کنند. آن دو، «روبن آلفردو مارتینز» و «سلستینو عمر بازتاریکا» نام داشتند و از جمله ۵۰ تنی بودند که در طول همان ماهِ جامجهانی ناپدید شدند. ۹ تن از این ۵۰ زن، باردار بودند.
جامجهانی ۱۹۷۸ که در آرژانتین برگزار شد، تمام چاشنیهای یک نظام دیکتاتوری را در بر داشت. هدف مقامات فقط برگزاری جشن فوتبال و سرپوش گذاشتن بر نقض فاحش حقوق بشر نبود، آنها حتی به اهرم دروغ و فساد هم متوسل شدند و هر چه در توان داشتند، بهکار گرفتند تا آرژانتین قهرمان شود.
اتهامات فساد و سوء استفاده از قدرت در جریان این مسابقات فراوانند؛ از پرداخت رشوه به ژائو هاولانژ، رییس فیفا گرفته تا دادوستدهای غیر قانونیِ «کارلوس لاکوست»، رییس سازمان برگزارکننده جامجهانی در آرژانتین.
اما رسواییها به همین جا ختم نشدند. گرچه تاکنون اثبات آنها ممکن نبوده است اما شکست شش بر صفر پرو در نیمه نهایی که باعث شد آرژانتین به فینال راه یابد و در برابر هلند قرار گیرد، لکه ننگی است که هنوز از صفحه تاریخ جامهای جهانی فوتبال پاک نشده است.
درست است که هیچ کدام از بازیکنان پرو به دریافت رشوه در آن بازی اعتراف نکردند اما مشخص است که ویدلا کمی پیش از آغاز مسابقه، برای دیدار با آنها به رختکن رفته بود.
علاوه بر این، همانطور که در مستند «La Historia Paralela» آمده است، تنها ۱۵ روز پس از آن که آرژانتین به فینال راه یافت، دولت ویدلا اعلام کرد که به دولت پرو کمک مالی بلاعوضی را اعطا کرده است.
نکته دیگر این است که حکومت ویدلا ۵۱۷ میلیون دلار برای برگزاری جامجهانی خرج کرده بود؛ یعنی چهار برابر آنچه اسپانیا در جامجهانی ۱۹۸۲ سرمایهگذاری کرد.
استفاده از تیم ملی آرژانتین توسط دیکتاتوری
بازیکنان هدف تبلیغات دیکتاتوری نیز قرار میگرفتند، بهویژه وقتی در ۲۵ ماه جون ۱۹۷۸ برنده جامجهانی شدند.
«اسوالدو آردیلس»، یکی از بازیکنان سابق آرژانتین که در آن جام حضور داشت، میگوید: «دردناک است وقتی فهمیدیم که ما عملاً تبدیل به یک موضوع انحرافی شده بودیم. حکومت نظامی از ما برای تبلیغات خودش استفاده کرده بود. در عین حال، از ما برای مرحم بسیاری از مردم سرکوب شدهای استفاده کردند که توانسته بودند پرچم آرژانتین را دور خودشان بپیچند و به خیابانهای بیایند.»
پس از دو سال سرکوب و خفقان، مردم با پرچم آرژانتین به خیابانها آمده بودند. در ۲۵ جون ۱۹۷۸، تیم آرژانتین به سرپرستی «سزار منوتی» سه بر یک در وقتهای اضافه هلند را شکست داد.
شکنجهگران در مدرسه عالی مکانیک نیروی دریایی مسابقه را به همراه زندانیهایی تماشا کردند که مثل برده با آنها رفتار میکردند و از آنها کار میکشیدند. حتی بعضی از آنها را به خیابانها آوردند تا نشان دهند که هیچکس برای آنها اهمیتی قائل نیست.
عملاً جامجهانی ۱۹۷۸ برای بسیاری به فرصتی تبدیل شد تا حقیقت را ببینند. «کلودیو تمبورینی» که آن موقع ۲۳ ساله بود و فلسفه میخواند، توانست چند ماه پیشتر، در مارچ ۱۹۷۸، از دست شکنجهگران خود فرار کند. از آن لحظه به بعد، مخفیانه زندگی کرده بود تا دوباره دستگیرش نکنند. در بازی فینال که آرژانتین قهرمان شد، این فرصت برایش مهیا شد که از مخفیگاهش، ولو فقط اندکی، بیرون بیاید و بدون آن که دیده شود، در بین مردم باشد.
داستان بازیکن سابق فوتبال آرژانتین، «ردیکاردو خولیو ویلا» هم تکان دهنده است. او در مصاحبهای با مجله ورزشی «مارکا» میگوید: «از هتلِ محل اقامت تیم آرژانتین میشد صدای تیرباران اعدامها را شنید. به مسوولیت خودم فکر کردم. هیچ چیزی فراتر از توپ نمیدیدم. متاسفانه آدم به همه چیز عادت میکند. باید ماشینمان را چندصدمتری آن طرفتر پارک میکردیم. قبل از آن که وارد هتل شویم، با دو ایست بازرسی ارتش مواجه میشدیم که کیفها و وسایلمان را میگشتند. شبها سربازان را میدیدیم و صدای تیر میشنیدیم. از ما استفاده میکردند تا ناپدید شدن مخالفان را لاپوشانی کنند. احساس میکردم دارم تقلب میکنم. توپ را به ما داده بودند و ما هم بازی میکردیم. از هیچ چیز دیگری هم اطلاع نداشتیم. به همین دلیل، احساس نمیکردم که با ارتش همکاری میکنم یا همدست آنها هستم. کاملاً دلم میخواست برای آرژانتین بجنگم تا بفهمم واقعاً دارد چه اتفاقاتی میافتد.»
«لئوپولدو لوکه»، یکی دیگر از ستارههای تیمِ ۱۹۷۸ میگوید: «جامجهانی را منوتی و بازیکنان بردند، نه ارتش.»
از طرف دیگر، «آدولوفو پرز اسکیول» که در سال ۱۹۸۰ برنده جایزه نوبل صلح شده بود، در بیانیهای نوشت: «تمام زندانیان سیاسی، شکنجه شدگان، کسانی که حقوقشان پایمال شده و آسیب و آزار دیدهاند و نیز وابستگان افرادی که ناپدید شدهاند و از سرنوشتشان خبری نیست، همه منتظر بودند تا منوتی چیزی بگوید و به نشان همبستگی، واکنشی نشان دهد ولی او هیچ چیز نگفت. دردناک بود. با سکوتش اقدامی سیاسی میکرد.»
پرز اسکیول ۲۳ جون ۱۹۷۸ از بند ۹ بازداشتگاه در «لاپلاتا» آزاد شد؛ درست دو روز پیش از فینال جامجهانی.
از سال ۱۹۸۳، این بحث در آرژانتین مطرح بود که آیا بازیکنان باید درباره اتفاقاتی که در کشور جریان داست، چیزی بگویند یا نه. البته مهم است که فضای آن زمان را درک کنیم.
پرز اسکیول نوشته بود: «در زندان، از آن جایی که زندانبانها هم میخواستند به بازیها گوش کنند، ما هم توانستیم صدای گزارش مسابقهها را از طریق بلندگوهای آنها بشنویم. عجیب بود ولی زندانبانها و زندانیها با هم فریاد گل سر میدادند. احساس میکنم که در آن لحظه، فراتر از آن موقعیتی که تجربه میکردیم، احساساتمان برای آرژانتین بود.»
«اسکیل فرناندز مورس»، خبرنگار هم در مقالهای برای روزنامه «لا نسیون»، با ذکر نمونههای سادهای، زندگی در دوران دیکتاتوری را توصیف میکند: «جامجهانی را برای خبرگزاری Noticias Argentinas که ماهها قبل از شروع مسابقات به آن پیوسته بودم، پوشش دادم. Noticias Argentinas یکی از معدود رسانههایی بود که در آن مادران میدان مایو میتوانستند دستکم شکایتهای خود را مطرح کنند. در آن زمان هیچکس این چیزها را چاپ نمیکرد.»
سازمانهای حقوق بشری خارج کشور نیز خواستار تحریم جامجهانی شدند. اما باز هم این «خوزه ماریا مونوئس»، خبرنگار مشهور آرژانتینی بود که این اقدامات را به باد انتقاد گرفت و مدعی شد که اروپاییها میخواهند جامجهانی را از دست مردم کشورش بربایند و همه اینها کارزاری علیه مردم آرژانتین است.
سرود رسمی جامجهانی هم هرگونه ساز مخالف را خفه کرد: «ما، ۲۵ میلیون آرژانتینی، در جامجهانی بازی خواهیم کرد…»
حال و هوای آن روزها اینگونه بود. تحریم جامجهانی آرژانتین، یک سال زودتر و در خارج از کشور آغاز شد ولی هرگز به خاک آرژانتین نرسید. «سازمان عفو بینالملل» کارزار «فوتبال بله، شکنجه نه» را به راه انداخت. در سال ۱۹۷۷ در فرانسه، «فرانسوا ژزه»، روزنامهنگار فرانسوی «کمیته تحریم جامجهانی فوتبال در آرژانتین» (COBA) را با شعار «نه به فوتبال در اردوگاههای کار اجباری» تأسیس کرد.
لازم به ذکر است که ۲۲ شهروند فرانسوی از سال ۱۹۷۶ تا ۱۹۷۷ در آرژانتین ناپدید شدند. در فوریه ۱۹۷۸، نمایندگان سازمانهای حقوق بشر از آلمان غربی، دانمارک، اسپانیا، هلند، سوئیس و سوئد برای هماهنگی با «کمیته تحریم» به پاریس سفر کردند. آنها در نامهای به فدراسیونها، خواستار این شدند که نمایندگان فدراسیونها و بازیکنان این کشورها در جامجهانی حاضر نشوند.
اما هیچکدام از این اقدامات نتیجه ندادند. دستگاه تبلیغاتی دیکتاتوری در آرژانتین آنقدر قوی بود (تقریباً به اندازه دستگاه هیتلر) که موفق شد با همکاری رسانههای آرژانتین، کارزار چشمگیری را برای شستوشوی چهره رژیم به راه اندازد و جشن فوتبال رنگارنگی را برگزار کند و کارزار تحریم را شکست دهد.
اگرچه تیمهای اروپایی در جامجهانی آرژانتین شرکت کردند، کارزار تحریم پیامدی غیر منتظره داشت و به تجربهای تاریخی تبدیل شد. سال بعد، یعنی در سال ۱۹۷۹، «کمیسیون بینالمللی-امریکایی حقوق بشر» که سه سال بود کوهی از درخواست از قربانیان و بستگان ناپدید شدگان و زندانیان سیاسی را دریافت کرده بود، از آرژانتین دیدن کرد. اگرچه هیچ اقدام قانونی فوری در پی این بازدید انجام نشد اما اسناد و شواهدی جمعآوری شدند که سالها بعد در سند موسوم به «Nunca Más» به کار آمدند و بر اساس آنها، دیکتاتورهای آرژانتین دادگاهی و محاکمه شدند.
در سال ۱۹۷۸، خورخه رافائل ویدلا میگفت که ورزش بهترین راه برای القای تفکرات سیاسی در سطح جامعه است.
به باور او، مسابقه فوتبال راهحل ایدهآلی است که به بهانه آن میتوان لکههای خون را از پیراهن ننگین رژیم پاک کرد.
این تقریباً همان کاری است که «علی خامنهای» میکوشد در ایران انجام دهد. زمانی که آرژانتین قهرمان جهان شد، ویدلای دیکتاتور فکر میکرد بازی را به دست گرفته است. حکومت تصور میکرد که با پیروزی در ورزش، به شکوه ابدی خواهد رسید. اما تاریخ ثابت کرد که هر چیزی را پایانی است. همانطور که «آبراهام لینکلن» گفته است، گاهی میتوان همه مردم را فریب داد اما نمیتوان همیشه همه مردم را فریب داد.
ثبت نظر