صد و بیست و شش روز از کشتهشدن مهسا (ژینا) امینی میگذرد. زن جوان ۲۲ سالهای که در بازداشت ماموران گشت ارشاد تهران به کما رفت و بعد از مرگش اعتراضات گستردهای در جایجای ایران شکل گرفت. در جریان این اعتراضات به گواه سازمانهای حقوق بشری تاکنون بیش از ۵۲۰ تن جان باختهاند و هر روز نام تازهای از قربانیان برخوردهای سرکوبگرانه جمهوری اسلامی با معترضان شنیده میشود. این گزارش، روایت کشته شدن علی سیدی است. مرد جوانی که در شب چهلم مهسا (ژینا) امینی در تهران با شلیک مستقیم گلوله نیروهای امنیتی جان باخت.
***
علی سیدی متولد ۲۳ شهریور ۱۳۷۶ و فرزند دوم یک خانواده ۵ نفره و ساکن شهر پرند در نزدیکی تهران بود. جوان ۲۵ سالهای که حالا تبدیل شده به عکسی روی سنگی سیاه در ردیف ۸۵ از قطعه ۳۲۷ بهشت زهرای تهران.
شامگاه چهارم آبانماه در همان روزی که آیین چهلمین روز کشته شدن مهسا در کردستان به صحنه حضور باشکوه مردم ایران بدل شد، جو در اغلب شهرهای ایران امنیتی بود و هر آیند و روندی در خیابانها با برخورد خشونتبار نیروهای امنیتی مواجه میشد.
پرند، میدان استقلال، خیابان نرگس
یک فرد نزدیک به خانواده علی سیدی به «ایرانوایر» میگوید: « حوالی ساعت ۹ شب در پرند چند دختر جوان توسط ماموران لباس شخصی بسیج محلات محاصره شده بودند. مامورها در حال کتک زدند دخترها بودند که علی در حال عبورآنها را میبیند و مداخله میکند. بر اساس روایت شاهدان حاضر در صحنه مامورها ابتدا با شوکر به علی ضربه میزنند ولی در نهایت یک مامور سپاه و نه از میان لباس شخصیها از فاصله بسیار نزدیک به علی شلیک کرد.»
صدای شلیک در شهر میپیچد. ساکنان منطقه به خیابان میآیند و علی را میبینند که تیرخورده و مجروح در خیابان رها شده و اثری از دخترها و مامورها نیست. تعدادی از ساکنان جسم مجروح علی را به درمانگاهی محلی در پرند منتقل میکنند اما به دلیل نبود امکانات و جراحت شدید علی از ناحیه پهلو به آنها گفته میشود کاری از ما برنمیآید.
منبع نزدیک به خانواده سیدی میگوید: « مردم میترسند علی را از درمانگاه به بیمارستان برسانند در همین فاصله ماموران که دخترهای بینوا را بازداشت کرده بودند برمیگردند سراغ جسم خونین علی و وقتی میبینند که در محل ضرب و شتم نیست به درمانگاه محله مراجعه میکنند. وضعیت علی از نظر جسمی خوب نبود. گلوله باعث متلاشی شدن بافتهای پهلوی علی و بیرون ریختن اندامهای داخلی بود. تمام شریانهای حیاتی پاره شده بود. مامورها علی را با همان شرایط از درمانگاه برده بودند. به گفته کادر درمانگاه علی زنده بود و اگر به موقع به بیمارستان منتقل میشد ممکن بود بشود جلوی مرگش را گرفت اما آنها علی را به بیمارستان نبردند و در نهایت او بر اثر خونریزی شدید کشته شد.»
به گفته این فرد آگاه ماجرای تیرخوردن یک جوان در میدان استقلال پرند دهان به دهان در شهر میچرخد و به گوش خانواده علی هم میرسد: « مادر علی از ساعت ۹ شب مدام با او تماس میگرفت و علی جواب نمیداد. حوالی ده و نیم شب یک نفر تلفن علی را جواب میدهد و به مادرش میگوید من راننده اسنپم و این تلفن در ماشین من جا مانده است و تماس را قطع میکند. مادر علی اما میدانست علی تلفنش را از خودش جدا نمیکند. دوباره تماس میگیرد اینبار همان آقا جواب میدهد و میگوید من به رباطکریم رفتهام تلفن را تحویل کلانتری میدهم شما هم بروید از آنجا تحویل بگیرد. هرچقدر خانواده التماس میکنند که گوشی را به خودشان بدهد تا بتوانند شماره دوستان علی را بردارند و با آنها تماس بگیرند نمیپذیرد و باز تلفن را قطع میکند.»
جستجو برای یافتن نشانی از علی
مرد راننده اسنپ نبوده. یکی از ماموران امنیتی بوده که قصد داشته با این روش خانواده علی را به کلانتری بکشاند تا ماجرای کشتهشدن علی را در آنجا به آنها اطلاع بدهند. به گفته فرد آگاهی که با ایرانوایر گفتگو کرده است بعد از این تماس پدر علی همه خیابانها و درمانگاهها و کلانتریهای پرند و رباطکریم را زیر پا میگذارد اما اثری از علی پیدا نمیکند: «همه بیمارستانها و درمانگاهها مشخصات علی را میزدند و میگفتند کسی که با این مشخصات تیرخورده باشد به اینجا نیاوردهاند. حوالی چهارصبح پدر علی به خانه برمیگردد و خیال خانوادهاش راحت میشود که علی تیر نخورده. با خودشان میگویند حتما بازداشت شده و یا در جایی پنهان شده است و صبح حتما خبری از او میشود.»
حوالی ساعت ۸ صبح در میان دلشوره پدر و مادر از آگاهی شهر پرند با خانوادهاش تماس میگیرند: «به خانواده گفتند یک جنازه پیدا شده بیایید شاید بچه شما باشد. رفتند برای تشخیص هویت و علی را بیجان در سردخانه پیدا کردند. بعد از کلی تهدید و آزار خانواده برایشان نامه قضایی صادر شد که روز شش آبان برای تحویل پیکر به سردخانه بهشت زهرا مراجعه کنند. با اینکه گفته بودند شش آبان بیایید اما پیکر را ندادند آن روز فقط تهدید کردند سر و صدا نباشد انواع تعهدها را گرفتند و در آخر روز هفت آبان بالاخره پیکر علی را به خانوادهاش تحویل دادند.»
مصادره مراسم؛ در سکوت خاکش کنید
فرد آگاهی که با ایرانوایر گفتگو کرده است میگوید خانواده علی سیدی در بهت و شوک قتل فرزندشان بودند اما نیروهای امنیتی اصلا برایشان مهم نبود که چه رنج مضاعفی دارند به آنها تحمیل میکنند: « شاید باور نکنید وقتی بالاخره بعد از ۴۸ ساعت پیکر علی به خانوادهاش داده شد صدها مامور لباس شخصی آنها را دوره کرده بود. ۲۰ نفر فامیل درجه یک علی هرکدام در محاصره چهار مامور لباس شخصی بودند. مدام بین اعضای خانواده علی وول میخوردند و به حرفهایشان گوش میدادند. حتی اجازه ندادند مادر علی برای بار آخر او را در آغوش بگیرد یا او را ببیند. یک گوشه کوچک از صورت علی را نشانشان دادند و زود بردند که به خاک بسپارندش. اجازه سوگواری ندادند. اجازه برگزاری مراسم ندادند. اجازه ندادند حتی نزدیکان علی در رستورانی یا سالنی برایش جمع شوند فقط فامیل نزدیک در خانهشان کنار خانوادهاش بودند.»
سوگواریهای ناتمام در محاصره ماموران
به گفته منبع نزدیک به خانواده سیدی ماموران اطلاعات در روزهای اول بعد از خاکسپاری هر نیم ساعت یکبار خانه آنها را رصد میکردند: « مدام به خانوادهاش تلفن میزدند که در خانه تجمع نکنید. سر و صدا نباشد. نمیخواهیم به خاطر شما برای کسی مشکلی پیش بیاید. حتی بنر و عکس و حجله سر کوچه را تحمل نکردند.»
بر هم زدن مراسم سوگواری و تحمل نکردن یادبودهای کشتهشدگان تجربه مشترک اغلب خانوادههای دادخواه در ایران است. از دهه ۶۰ تا کشتهشدگان اعتراضات ۸۸ و آبان، از قربانیان هواپیمای اوکراینی تا کشتهشدگان اعتراضات این روزهای ایران همه خاطراتی دردناک و مشترک از گریههای پنهانی و سوگواریهای در سکوت دارند.
فرد نزدیک به خانواده علی سیدی میگوید: «یک حجله برای علی گذاشتند سر کوچه. هر روز دهها موتورسوار میآمدند توی کوچه و داد وبیداد میکردند. برای همسایهها و اعضای خانواده خط و نشان میکشیدند. حتی طرح سنگ قبر علی را اجازه ندادند اجرا شود. مادرش طرحی را که قطرههای خون از نام علی میچکید انتخاب کرده بود اما اجازه نصبش را ندادند و مجبورشان کردند سنگ سادهای روی قبر بگذارند.»
این فرد آگاه میگوید آزار خانواده علی سیدی تا برگزاری مراسم چهلم ادامه یافت: «روز چهلم علی، سعید برادر بزرگتر و دوستانش را که برای یادبودش سر مزار حاضر شده بودند بازداشت کردند. برادرش را به قدری کتک زده بودند که تا ده روز بعد کمر درد داشت. دندههای یکی از دوستانش هم شکسته بود. علی یک خواهر کوچک یازده ساله به نام باران دارد. او بعد از کشته شدن علی بیمار شده. تا مدتها غذا نمیخورد و هرچه میخورد را بالا میآورد. هنوز هم بیتاب برادرش است. مادرش میگوید ما صبوری میکنیم. ما درد نبودن علی را تحمل میکنیم. جواب دل باران را چه بدهیم؟»
پیگیریهای خانواده؛ هیچکس جوابگو نیست
میدان استقلال و خیابان نرگس پرند، جایی که علی مورد حمله ماموران قرار گرفته و به او شلیک شده است پر از مغازه است اما ماموران در همان روزهایی که خانواده علی سیدی درگیر تحویل پیکر او بودهاند همه تصاویر مرتبط با آن شب را از بین بردهاند. به گفته فرد نزدیک به خانواده: «مامورها کسبه را مجبور کردهاند فیلم دوربینهای آن شب را تحویل بدهند. برخی از مغازهدارها هم چهره ماموران بسیجی و لباس شخصی را دیدهاند اما جرات ندارند حرف بزنند. خانواده علی شکایت کردهاند. پدرش هر روز در کلانتری و آگاهی و دادسرا به دنبال ضاربان است اما جوابی ندادهاند. در گواهی که پزشکی قانونی صادر کرده هم نوشته شده که علی بر اثر «اصابت جسم پرتابهای مدور با سرعت بالا و پارگی عناصر حیاتی قفسه صدری و شکم» جان باخته اما تا امروز که کسی پاسخگوی این جنایت نبوده است.»
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر