close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
گزارش

پدران داغ و دادخواهی؛ آن‌ها که سیاه‌پوشند ولی خفقان را شکستند

۱۵ بهمن ۱۴۰۱
رقیه رضایی
خواندن در ۸ دقیقه
امجد امینی؛ پدر ژینا، پدر مهسای ایران
امجد امینی؛ پدر ژینا، پدر مهسای ایران
حسن درافتاده؛ پدر کومار که فدای خاک وطن شد
حسن درافتاده؛ پدر کومار که فدای خاک وطن شد
پدر محمد حسن‌زاده؛ مردی که با علامت پیروزی، نماد مقاومت شد
پدر محمد حسن‌زاده؛ مردی که با علامت پیروزی، نماد مقاومت شد
ماشالله کرمی؛ پدر محمد مهدی، پدر محمد حسینی
ماشالله کرمی؛ پدر محمد مهدی، پدر محمد حسینی
پدر محمد حسن‌زاده، پیکر او را از سردخانه ربود و به خانه آورد تا مراسم خاکسپاری او، صحنه اعتراضی دیگر شود.
پدر محمد حسن‌زاده، پیکر او را از سردخانه ربود و به خانه آورد تا مراسم خاکسپاری او، صحنه اعتراضی دیگر شود.

در تقویم ایران امروز شنبه ۱۵ بهمن، روز «پدر» است. خیابان‌های اصلی شهرها و رسانه‌های حکومتی پر است از تبلیغات دستگاه پروپاگاندای نظام در ستایش پدران. با این‌وجود، بیش از ۴ ماه است که پدرانی داغ‌دار اما دادخواه خون فرزندان‌شان، خواب را از چشم سرکوب‌گران ربوده‌اند؛ پدری سنگ مزار هم‌اعدامی فرزندش را که خانواده‌ای نداشته می‌بوسد، پدر دیگری بر مزار فرزند نوجوانش می‌گوید که جگرش تکه‌تکه شده اما فدای سر این خاک و آزادی، آن دیگری از شرافت مردم زاهدان می‌گوید و گوهرعشقی، مادر ستار را ستایش می‌کند؛ و دیگری یک تنه مقابل دستگاه عریض و طویل دروغ پراکنی حکومت می‌ایستد و نام دخترش را رمز می‌کند. ‫روز پدر مبارک‬!

این گزارش درباره برخی از پدران شجاع و دادخواهی است که یک خیزش را به پیش می‌برند.

 

امجد امینی؛ پدر ژینا، پدر مهسای ایران

شاید اگر «امجد امینی»، پدر «ژینا (مهسا) امینی» نبود، شعله اعتراضات به قتل حکومتی این زن جوان ۲۲ ساله، ۴ ماه و چند هفته بعد همچنان روشن نمی‌ماند. امجد امینی از همان روز اول، یک‌تنه  در مقابل دستگاه عریض و طویل پروپاگاندای جمهوری اسلامی ایستاد. 

وقتی مقامات جمهوری اسلامی و رسانه‌های وابسته به نظام، اول اعلام کردند که مهسا «صرع» داشته و بعد پزشکی قانونی از «عمل جراحی مغز» او خبر داد، امجد امینی، تمام قد ایستاد و این ادعاها را «دروغ» خواند.

او صراحتا گفت که دختر جوانش جز به دلیل «سرماخوردگی» به بیمارستان نرفته و پزشکی قانونی درباره عمل مغز «دروغ» می‌گوید. با صدایی بلند اعلام کرد که پس از جان باختن دخترش به پزشکی قانونی مراجعه کرده و یک پزشک در آنجا به او گفته «هر چه بخواهم(در گزارش) می‌نویسم و به شما ارتباطی ندارد.»

آقای امینی در مصاحبه‌اش با «نازیلا معروفیان»، خبرنگار سایت «رویداد ۲۴» که بعدا دستگاه قضایی بابت آن نازیلا را به ۲ سال حبس محکوم کرد، با صدایی رسا گفت که مسوولان نظام جمهوری اسلامی دروغ می‌گویند و هیچ‌کس از او دلجویی نکرده است. گفت که «ابراهیم رئیسی»، رئیس جمهور، تماس گرفته ولی دلجویی نکرده و گفته است که پیگیری می‌کند ولی او، امجد امینی، پدر ژینا، نشانه‌ای از پیگیری ندیده است.

مشخص نیست که اگر پدر ژینا امینی، حرف‌های زنانی که در ون گشت ارشاد با دخترش بازداشت شده بودند و ضرب و شتم او را دیده و به پدر گفته بودند را به رسانه‌ها نمی‌گفت، جهان آیا چنین نام مهسا و داستان رنجی که او و میلیون‌ها زن ایرانی متحمل شده‌اند را می‌شنید یا نه؟! معلوم نیست که اگر او سکوت اختیار کرده بود و بر دادخواهی دختر جوانش نایستاده بود، امروز نام ژینا، نام مهسا رمز شده بود یا نه؟!

 

ماشالله کرمی؛ پدر محمد مهدی، پدر محمد حسینی

«​​بابا حکما اومده ، حکم من اعدامه ولی به مامان چیزی نگو...» این جملات «محمد مهدی کرمی» بود در گفتگویی تلفنی با پدرش ماشالله کرمی که حالا به نماد مظلومیت او و «محمد حسینی» و داغی که با اعدام آن‌ها بر دل میلیون‌ها ایرانی نشسته، تبدیل شده است.

ماشالله کرمی، مردی که به همراه همسرش مقابل دوربین نشست و گفت که «کارگر است و دست فروشی می‌کند»؛ مرد میانسالی که تا پیش از اعدام فرزند ۲۰ ساله‌اش، فقط پدر او بود، ولی بعد از اعدام محمد مهدی، پدر هم‌بندی و هم‌اعدامی او، محمد حسینی نیز شد.

 

 

 بسیاری از شهروندان ایران، دست‌کم در شبکه‌های اجتماعی، محمد حسینی را برادر خود و خود را داغدار او می‌دانند، چون محمد خانواده‌ای نداشت که پرونده او را پیگیری کند. او کارگر مرغداری بود و تنهایی و بی‌کسی او، بسیاری را بر آن داشته که یاد او و چشم‌ها و لبخندش را حتی بعد از اعدام زنده بدارند.

در ویدیوهایی که از مراسم خاکسپاری محمد مهدی کرمی و محمدحسینی منتشر شده، ماشالله کرمی بر سر مزار محمد حسینی هم همانطور اشک می‌ریزد که بر سر مزار فرزند دردانه خودش! او با هم دقتی سنگ مزار محمد حسینی که پدر و مادری ندارد که بر مزارش حاضر شوند را می‌بوسد و با گلاب می‌شوید که سنگ مزار فرزند جوان خود را.

محمدمهدی کرمی و محمد حسینی، هر دو از شرکت‌کنندگان در مراسم چهلم «حدیث نجفی»، از زنان کشته شده در روزهای اول اعتراضات در کرج بودند و در نیمه‌شب ۱۷ دی ۱۴۰۱، بعد از حدود دو ماهی که از بازداشت شان می‌گذشت، اعدام شدند. شعبه اول دادگاه انقلاب کرج به ریاست قاضی «آصف الحسینی»، این دو جان جوان را به اتهام محاربه و قتل یک بسیجی، به‌نام «روح‌الله عجمیان»، به اعدام محکوم کرده بود.

در گشاده‌دستی و مقاومت ماشالله کرمی همین‌بس که هرگاه از پسر خود حرفی می‌زند، یادی از محمد حسینی را هم بر زبان می آورد؛ او داغدار فرزندی است که با اعدام و قتل حکومتی محمدمهدی، همزمان متولد و کشته شد.

 

حسن درافتاده؛ پدر کومار که فدای خاک وطن شد

«کومار درافتاده»، نوجوان ۱۶ ساله‌ای بود که روز هشتم آبان در پیرانشهر با گلوله جنگی ماموران سرکوب‌گر کشته شد. پدرش اما، صحنه مبارزه را خالی نکرد. در مراسم خاکسپاری نوجوانش، وقتی بغض و گریه‌اش با هم در آمیخته بود، گفت: «پسرم ۲۵ مرداد بدنیا آمد، نامش را گذاشتیم «کومار». خوشبختم که در راه آزادی و وطن شهید شده است، خوشبختم که شهید شد، از دیشب جگرم تکه تکه شده اما فدای این خاک و آزادی شد، به خدا همه ما را خواهند کشت، به خدا بیگناه بود.»

کومار به زبان کردی، یعنی «جمهوری» و ۲۵ مرداد سالروز تاسیس حزب «دموکرات کردستان»؛ روزی که برای بخشی از مردم کرد یادآور مقاومت و مبارزه با استبداد است.

او در مصاحبه‌ای که بعدا با بخش فارسی «صدای آمریکا» انجام داد، گفته بود: که به فرزندش «از فاصله چندمتری شلیک شده» و «انگار که کومار هدف مستقیم‌شان بوده برای کشتن» و «معلوم نیست که چگونه و چرا به او شلیک شده بدون این که هیچ اعتراضی بوده باشد. چند نوجوان کنار هم بوده‌اند و آنها را زده‌اند.» 

ماموران بعدا آقای درافتاده را دو بار احضار کرده و او را تحت فشار قرار داده بودند که سناریو آن‌ها را تکرار کند. اما، حسن درافتاده، در مصاحبه ای با «رادیو فردا» گفت: «مرا احضار کردند گفتند آن چیزی که آن‌ها می‌خواهند بگویم. اما، این در ذات من نیست. دولت، پسر مرا کشته و باید جوابگو باشد. گفتند گروهک‌ها زده‌اند گفتم اگر آن‌ها زده‌اند چرا در همان زمان شما آن‌جا بودید؟! چرا جنازه‌اش را برداشتید؟! چرا موبایلش دست شما بود؟!»؛ سخنانی که اگر از زبان این پدر داغدار بیرون نمی‌آمد، روایت دروغین دستگاه پروپاگاندای حکومت، جای داستان مقاومت نوجوانی ۱۶ ساله که برای آزادی و برای زندگی، اعتراض می‌کرد را می‌گرفت.

 

فرشید عبداللهی؛ دادخواهی که سلاحی جز زبان ندارد

فرشید عبداللهی، پدر هومن عبداللهی، جوان معترض ۲۱ ساله‌ای است که شامگاه ۱۶ آذر در سنندج هدف گلوله‌های جنگی سرکوب‌گران قرار گرفت و در بیمارستان جان باخت. 

بسیاری از ما پدر هومن عبداللهی را با ویدیوی صحبت‌های تکان‌دهنده‌اش در مراسم چهلم فرزندش می‌شناسیم؛ مراسمی که در آن جمعیت بی‌نظیری در گورستان «حسن آباد» سنندج، از کشته شدگان زاهدان، از «گوهر عشقی»، مادر دادخواه ستار بهشتی، کارگر وبلاگ نویسی که در بازداشت کشته شد و «حامد اسماعیلیون»، پدر ری‌را و همسر پریسا، دادخواه قربانیان هواپیمای اوکراینی گفت. 

 

 

او در مراسم چهلم فرزندش با خانواده‌های کشته‌شدگان اعتراضات سراسری و دیگر کشته شدگان به دست جمهوری اسلامی، اعلام همبستگی کرد. خود را به جنبش دادخواهی ایران  پیوند زد و از «از طرف مردم کردستان به خانواده‌هایی که در این چهار ماه و در جریان این انقلاب فرزندانشان شهید و اعدام شده‌اند» تسلیت گفت.

فرشید عبداللهی، به «مردم شریف زاهدان» تسلیت گفت و مقاومت با وجود سرکوب خونین را تحسین کرد؛ با کشته شدگان هواپیمای اوکراینی که با شلیک‌ موشک‌های سپاه در دی‌ماه ۱۳۹۸ کشته شدند همدردی کرد و از حامد اسماعیلیون تشکر کرد که یک‌تنه «۱۰۰ هزار نفر را در برلین گرد آورد.»

او از سلاح سرخ بشر، زبان سخن گفت: « «فعالیت ما مدنی است و اسلحه ما زبانمان است، هیچ حرکت مسلحانه‌ای انجام نخواهیم داد و در این راه خودم، جانم، هست و نیستم را فدای کردستان و ایران می‌کنم.»

پدر هومن عبداللهی آن روز که چهل روز از داغ جان شیرینش گذشته بود، از دادخواهی گفت و در مقابل، دستگاه دروغ پراکنی حکومتی که مدام برای سرکوب گروه‌های اتنیکی ایران بر طبل «تجزیه‌طلبی» کوبیده را رسوا کرد.

 

پدر محمد حسن‌زاده؛ مردی که با علامت پیروزی، نماد مقاومت شد

«محمد حسن‌زاده»، یکی از چهار جوانی بود که در شب ۲۶ آبان در بوکان به ضرب گلوله‌های نیروهای سرکوب‌گر کشته شد. در اولین عکسی که از پیکر محمد منتشر شد، جسم بی‌جان پسر در پتویی پیچیده روی برانکارد وسط اتاق و مردی کز کرده کنج دیوار، کنار بخاری نشسته بود؛ رسانه‌های ایران فردای همان روز برای لاپوشانی حقیقت، نوشتند که محمد در درگیری «اشرار» کشته شده و جسد او را «اغتشاش‌گران» از سردخانه دزدیده‌اند. 

اما، واقعیت چیز دیگری بود؛ در روزگاری که جنازه‌دزدی به عادت مرسوم سرکوب‌گران تبدیل شده بود، پدر محمد حسن‌زاده، پیکر او را از سردخانه ربود و به خانه آورد تا مراسم خاکسپاری او، صحنه اعتراضی دیگر شود.

در ویدیوهایی که از صحبت‌های آقای حسن‌زاده در مراسم خاکسپاری فرزندش منتشر شده، او می‌گوید: «​​قبلا اگر می‌خواستیم به کسی بگوییم خیلی مرد است، خیلی با غیرت و ناموس و با وجدان است. از کلمه مرد استفاده می‌کردیم. الان مردی که بخواهید خیلی مرد باشد، باید خیلی زن باشد.»

 

در ویدیوی دیگری که از صحبت‌های او برای بزرگداشت فرزند ۲۸ ساله‌اش منتشر شده، او می‌گوید: ««محمد فدای شما! پسرم قامتی به بلندای کردستان داشت و ۸ ساعت پیش از شهادتش نوشته بود :شاید امشب آخرین شب زندگیم باشد، اما برای خوشبختی ایران می‌رویم»؛ اشاره به آخرین استوری فرزندش که در آن نوشته بود: « شاید امروز آخرین روز زندگیم باشه، برای خوشبختی ملت…»

ثبت نظر

اخبار

درخواست جمعی از فعالان زن از فرهاد میثمی برای پایان اعتصاب غذا

۱۵ بهمن ۱۴۰۱
خواندن در ۴ دقیقه
درخواست جمعی از فعالان زن از فرهاد میثمی برای پایان اعتصاب غذا