close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
گزارش

چشم‌هایش؛ چرا من بچه را کور کردی؟

۲۵ بهمن ۱۴۰۱
آیدا قجر
خواندن در ۶ دقیقه
«اگر یک روز در دادگاه جلویم باشد، از او می‌پرسم چرا چشم من را کور کردی؟ چرا با من بچه این کار را کردی؟» نازنین۱۶ ساله، یکی از افرادی است که در ‫ اعتراضات سراسری‬ هدف سرکوبگران قرار گرفته و یک چشمش را از  دست داده است
«اگر یک روز در دادگاه جلویم باشد، از او می‌پرسم چرا چشم من را کور کردی؟ چرا با من بچه این کار را کردی؟» نازنین۱۶ ساله، یکی از افرادی است که در ‫ اعتراضات سراسری‬ هدف سرکوبگران قرار گرفته و یک چشمش را از دست داده است
تنها ۱۶ سال دارد. دختری پر انرژی، نترس و عاشق موسیقی و رقص. با چشمانی که به قول خودش «گربه‌ای» است
تنها ۱۶ سال دارد. دختری پر انرژی، نترس و عاشق موسیقی و رقص. با چشمانی که به قول خودش «گربه‌ای» است
وقتی جلوی آینه هستم یا می‌خواهم عکس بگیرم، چشمم یک جوری است. مثل همیشه نیست. این‌که در قیافه‌ام تاثیر گذاشته، حالم را واقعا بد می‌کند
وقتی جلوی آینه هستم یا می‌خواهم عکس بگیرم، چشمم یک جوری است. مثل همیشه نیست. این‌که در قیافه‌ام تاثیر گذاشته، حالم را واقعا بد می‌کند
وقتی خودم را در آینه می‌بینم یا عکس‌های قبلا را نگاه می‌کنم، دلم می‌گیرد. چشمم خیلی خوشگل بود، گربه‌ای بود. عاشق چشمم بودم
وقتی خودم را در آینه می‌بینم یا عکس‌های قبلا را نگاه می‌کنم، دلم می‌گیرد. چشمم خیلی خوشگل بود، گربه‌ای بود. عاشق چشمم بودم
صدای مادرش از آن سوی خط می‌آید: «بگو یازده ساچمه خورد توی بدنم.» و خودش ادامه می‌دهد: «یازده ساچمه خورد. یکی مستقیم توی چشمم.»
صدای مادرش از آن سوی خط می‌آید: «بگو یازده ساچمه خورد توی بدنم.» و خودش ادامه می‌دهد: «یازده ساچمه خورد. یکی مستقیم توی چشمم.»
آن‌ها هدف گرفتند. همگی ماسک بر صورت داشتند و پوشش نیروهای یگان‌ویژه‌ را. یکی از آن‌ها پشت کانکس کمین گرفته بود و همان شب نازنین را کور کرد
آن‌ها هدف گرفتند. همگی ماسک بر صورت داشتند و پوشش نیروهای یگان‌ویژه‌ را. یکی از آن‌ها پشت کانکس کمین گرفته بود و همان شب نازنین را کور کرد

بخشی از «دادخواهی»، یافتن پاسخی برای پرسش‌های قربانی [آسیب‌دیده یا نجات‌یافته] است. مثل او که در گرماگرم بندر جنوب می‌گوید، اگر روزگاری دیگر باشد و ضارب چشمانش در دادگاهی عادلانه حاضر باشد، از او خواهد پرسید: «چرا چشم من بچه را کور کردی؟» 

تنها ۱۶ سال دارد. دختری پر انرژی، نترس و عاشق موسیقی و رقص. با چشمانی که به قول خودش «گربه‌ای» است و همراهی مادری که همیشه او را «چشم‌ قشنگ من» صدا می‌کند. سه ماه می‌شود که چشم چپ‌اش با کم‌تر از ۵درصد بینایی به دنیا می‌نگرد. ۲۵آبان بود؛ بندرعباس. 

***

«وقتی خودم را در آینه می‌بینم یا عکس‌های قبلا را نگاه می‌کنم، دلم می‌گیرد. چشمم خیلی خوشگل بود، گربه‌ای بود. عاشق چشمم بودم. وقتی جلوی آینه هستم یا می‌خواهم عکس بگیرم، چشمم یک جوری است. مثل همیشه نیست. این‌که در قیافه‌ام تاثیر گذاشته، حالم را واقعا بد می‌کند.» 

تنها جمله‌های متاثر کننده و دردناک در صحبت‌های «نازنین»، همین یک پاراگراف است. باقی گفته‌هایش توام با خنده‌هایی شیرین، کلماتی امیدبخش و نگاهی به آینده و البته تلاش برای زندگی بهتر است. 

مخصوصا وقتی می‌گوید: «خوشحالم که به چشم خودم خورد. همین‌که به پشت‌سری‌هایم نخورد. شاید پشت‌سری من از من بچه‌تر بود، شاید مریض بود. شاید اگر گلوله به او می‌خورد، باعث مرگش می‌شد.» 

 

ضارب کمین کرده بود 

در مستندات و روایت‌های قربانیان [آسیب‌دیدگان] از ناحیه چشم، برخی در میانه جمعیت پرشمار معترضان هدف شلیک نیروهای سرکوبگر قرار گرفته‌اند و برخی دیگر، انگشت‌نمای سرکوبگران بوده‌اند و ضارب از نشانه‌گیر سلاح‌‌اش مستقیم هدف گرفته بود؛ مثل «نازنین.»

۲۵آبان بود که جمعیتی کوچک از اهالی بندرعباس در منطقه‌ای، معترضانه شعار می‌دادند: «هیز تویی، هرزه تویی، زن آزاده منم.» تعداد آن‌ها را می‌توان در ویدیوها شمرد. جوانانی کم سن‌و‌سال که در عرض خیابان ایستاده بودند و شعار می‌دادند. 

«نازنین» هم در همین جمعیت بود. جمعیتی که اگر نیروهای سرکوب صرفا خیال پراکنده‌ کردن‌شان را داشتند، با چند شلیک هوایی و گاز اشک‌آور و موتور چرخانی می‌توانستند انجام دهند. اما آن‌ها هدف گرفتند. همگی ماسک بر صورت داشتند و پوشش نیروهای یگان‌ویژه‌ را. یکی از آن‌ها پشت کانکس کمین گرفته بود و همان شب نازنین را کور کرد:

«آن شب با هزار اصرار و گریه مامانم اجازه داد که به اعتراضات بروم. خودش هم با من آمد، مامانم همیشه با من می‌آید. آن شب، جمعیت زیاد نبود. من رفتم بین آن‌ها. خیلی تابلو بودم. اصولا عقب نمی‌ایستم و جلو می‌روم. خیابان را بستیم، منور روشن کردیم. همه سنگ داشتیم، مثل شب‌های قبل. آن شب، جمعیت که کمی زیاد شد مامورها آمدند. اول گاز اشک‌آور زدند، مامانم گاز اشک‌آور خورد. فرار کردیم.» 

مادر و فرزند برای دقایقی از هم جدا ماندند. هر کدام در حیاط و پارکینگ خانه‌ای پناه گرفته بودند. نازنین هم همراه دیگر معترضان از درون همان خانه شعار می‌داد. موتورسوارهای یگان‌ویژه آمدند و دوری زدند و رفتند. جمعیت،‌ اندکی بعد دوباره به خیابان آمد. 

«این بار جمعیت‌مان خیلی بیشتر شد. خیلی‌ها می‌ترسیدند و جلو نمی‌آمدند. روی‌مان لیزر می‌انداختند. با چند تا از بچه‌ها تصمیم گرفتیم نیروها را فراری دهیم. همه سنگ برداشتیم، رفتیم سنگ پرتاب کنیم. برگشتم و سمت بقیه داد زدم «بیایید دیگه»، تا رویم را برگردانم یک چیزی خورد توی صورتم.» 

صدای مادرش از آن سوی خط می‌آید: «بگو یازده ساچمه خورد توی بدنم.» و خودش ادامه می‌دهد: «یازده ساچمه خورد. یکی مستقیم توی چشمم.» 

در لحظه برخورد گلوله، خیال می‌کرد نصف صورتش را از دست داده است: «خدا خدا می‌کردم که صورتم چیزی نشده باشد. یعنی برای زیبایی‌ام مشکلی پیش نیامده باشد.»

نازنین به داخل خانه‌ای دوید که درش باز بود. صاحب‌خانه در میانه نگرانی و بهت به او گفت: «وای دختر چشمت.» و چشم‌اش به خون نشست، می‌سوخت و درد داشت. 

 

ساچمه‌ای که پشت چشم‌اش مانده است 

یک ساچمه در انتهایی‌ترین لایه چشم نازنین باقی مانده است. باقی ساچمه‌ها که در بدن‌اش بود، طی عمل‌های جراحی از تن‌ او خارج شد. اما آن یکی که تاریکی بر چشم‌اش تاباند، همچنان همان‌جاست. 

نازنین پس از آسیب دیدن برای سه ماه به مدرسه نرفت. او کلاس یازدهم رشته امور اداری دبیرستان است. اما هنوز چشم‌اش نور را تاب نمی‌آورد، در روز بیرون نمی‌رود و درد دارد. 

دکتر «روزبه اسفندیاری»، پزشک سابق اورژانس تهران، درباره وضعیت چشم نازنین می‌گوید: «ساچمه زیر چشم سمت چپ این خانم دیده می‌شود. خونریزی زیر شبکیه و جداشدگی شبکیه نیز مشاهده می‌شود. خونریزی زیر شبکیه و جلوی چشم، به شکل وسیعی رخ داده است. از هم جدا شدگی مشیمیه و شبکیه اتفاق افتاده است. ساچمه به لایه عصبی داخلی رسیده است، اما به خود عصب نرسیده است. یعنی تروما خیلی شدید بوده که معمولا باعث دیدهای بسیار پایینی می‌شود.» 

نخستین عمل جراحی نازنین، فردای روز آسیب دیدن در کلینیک انجام شد. او به‌همراه مادرش و برخی دیگر از آسیب‌دیدگان از ناحیه چشم، به شهری دیگر رفتند. آن‌جا هم جراحی شبکیه صورت گرفت. پس از آن به بندر برگشت تا تحت نظارت باشد. 

حالا پزشکان به او گفته‌اند که تا یک سال دیگر نمی‌توانند ساچمه‌ را از چشم‌اش خارج کنند. بعد از آن هم اگر جراحی شدنی باشد، تنها از طریق شکافتن شقیقه امکان‌پذیر است. اما بینایی نازنین به شکل کامل به او برنخواهد گشت. شاید ۱۰ تا ۲۰ درصد بهبود داشته باشد. 

از آن یازده ساچمه، یکی در چشم و دو تای دیگر را همچنان در پایش به‌همراه دارد. 

 

برای رفع فقر و گرانی و به‌خاطر زندگی بهتر 

از روزی که اعتراضات در بندرعباس شکل گرفت، نازنین و مادرش هم حاضر بودند. مادری که به تنهایی فرزندان خود را بزرگ می‌کند، و صدایش از میانه روایت‌های نازنین به گوش می‌رسد. کنار اوست، مثل همیشه زندگی‌شان. 

نازنین هنوز هم تا آخرین اعتراضات، بقیه معترضان را همراهی کرده است. خوش می‌گوید: «فقط به این خاطر که فقر هست، گرانی هست، مردم خیلی مشکل دارند. در بندر، خیلی‌ها تحت فشار اقتصادی هستند. آدم‌هایی هستند که در یک اتاق کوچک به سختی زندگی می‌کنند. سختم است. دوست دارم هرکس هرطور که می‌خواهد زندگی کند، یک زندگی خوب. برای زندگی بهتر ادامه می‌دهم. دیدن این واقعیت‌ها در اطرافم اذیتم می‌کند.» 

برای همین، دید را از او گرفتند. چشم‌هایی که ثبت کننده واقعیت است و گرفتن آن‌ها به معنای تحمیل تاریکی است. حقیقت را اما نمی‌توان برای همیشه پنهان کرد. 

صدای مادرش از آن سوی خط به گوش می‌رسد: «همیشه حقوق زن‌ها پایمال شده است و برابری نیست.» و نازنین است که ادامه می‌دهد: «خیلی‌ها به این‌خاطر که زن بودند نتوانستند به خواسته‌های خود برسند. نگذاشتند زن‌ها بخوانند. مدام می‌گویند این کار زشت است، نکن، چون تو زن هستی.» 

خوانندگی را هم دوست دارد. اما بیشتر می‌رقصد. شاید هر وقت که صدایی از او بشنوید، پس‌زمینه آن موسیقی باشد و صدای سرزنده دختری که در عنفوان جوانی، شیطنت، شوق و خنده تک‌مضراب‌های آهنگ صدایش است. 

و با قدرت ادامه می‌دهد: «از هیچ چیز نمی‌ترسم، از مردن هم نمی‌ترسم، فقط می‌خواهم تا لحظه‌ای که می‌توانم کنار بقیه باشم. خون من از بقیه رنگین‌تر نیست. همیشه به مامانم هم می‌گویم، می‌گویم آن‌ها هم مادر دارند، خانواده دارند.» 

 

مادری که پشیمان نیست 

نازنین هنوز از نظر قانونی کودک محسوب می‌شود. گوشی تلفن را به مادرش می‌دهد. از او برای انتشار روایت‌های دخترش اجازه می‌گیرم و می‌گوید: «قطعا به خاطر چشمش ناراحت هستم، اما از این‌که در اعتراضات شرکت کردیم پشیمان نیستم. هر چیزی بهایی دارد که باید پرداخت شود. من با این دید نگاه می‌کنم.» 

او مادری تنهاست که خودش سال‌های طولانی است که فرزندانش را بزرگ می‌کند. و ادامه می‌دهد: «برای آزادی ایران لحظه‌شماری می‌کنم. ما امیدواریم و امیدمان را از دست نمی‌دهیم.» 

حالا نازنین است که در پاسخ سوالم ادامه می‌دهد. از او پرسیدم چه حسی نسبت به ضارب چشم‌اش دارد؟ دل‌اش می‌خواهد با او چه کند؟ و پاسخ می‌دهد: «خشم زیادی دارم. کاری‌ش نمی‌کنم. اما اگر یک روز در دادگاه جلویم باشد، از او می‌پرسم چرا چشم من را کور کردی؟ چرا با من بچه این کار را کردی؟» 

شاید بغض است که ادامه مکالمه را ناممکن می‌کند. و این پرسش که آیا آن مرد نقاب‌پوش یگان‌ویژه که پشت کانکس کمین کرده بود، پاسخی برای سوال نازنین شانزده ساله خواهد داشت؟ 

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

گزارش

در زندان چه بر سر بازداشتی‌های اعتراضات آمده است؟

۲۵ بهمن ۱۴۰۱
سولماز ایکدر
خواندن در ۵ دقیقه
در زندان چه بر سر بازداشتی‌های اعتراضات آمده است؟