«عبدالکریم سروش» روشنفکر دینی ایرانی مقیم آمریکا، که روزگاری در دهه ۱۳۷۰ در ایران در برابر جمهوری اسلامی در میان برخی از شهروندان پیشرو محسوب میشد، از گفتار جنسیتزده خود در برابر یک هنرپیشه ایرانی دفاع میکند. راهی جدا از جامعه ایرانی که در حال عبور از گفتار جنسیتزده است و در خیابانهای ایران، شعار «زن، زندگی، آزادی» میدهد.
***
سروش، چهره جریانساز جریان مشهور به «روشنفکری دینی»، در تازهترین اظهارنظر خود به بهانه انتقاد از نشست مخالفان جمهوری اسلامی در واشنگتن، نسبت به یکی از شرکت کنندگان، سخنانی «جنسیتزده» بر زبان آورده است.
سروش در یک سخنرانی ویدیویی، از هشت شخصیت مخالف جمهوری اسلامی در دانشگاه جورج واشنگتن انتقاد کرد و آنان را به «پهن کردن بساط رهبری برای ایران» متهم کرد. او همچنین بدون نام بردن از «گلشیفته فراهانی»، که از شرکتکنندگان در این نشست بود، در مورد این بازیگر سینما گفت: «یکی از آنها که تا امتحان نداد و سرتاپا برهنه نشد، او را به درون خانواده هنری نپذیرفتند.»
اشاره عبدالکریم سروش احتمالا به تصاویر گلشیفته فراهانی، هنرپیشه معروف ایرانی است که چند سال پیش در یک تیزر تبلیغاتی منتشر شد، و در بخشهای سنتی جامعه ایرانی جنجال آفرید.
البته این سخنرانی سروش، نکات جنجالی دیگری نیز داشت، از جمله اینکه چهرههای شرکت کننده در جلسه دانشگاه جرجتاون را، به «پهن کردن بساط رهبری برای ایران» متهم کرد.
او در ادامه همچنین مدعی شد که شرکت کنندگان در آن جلسه، «حتی یک پرچم ایران هم به چشم نمیخورد اضافه کرد: نامی از اسلام و دیانت قاطبه مردم ایران در میان نبود، بلکه اکثریت آنها کمال ناآشنایی با این سنت عظیم و قویم ایرانی داشتند و یکی از آنها هم که از تجزیهطلبان مشهور و به نام است.»
«ایرانوایر» بهرغم تلاشهای فراوان موفق نشد در رابطه با این سخنرانی، با عبدالکریم سروش گفتوگو کند؛ اما دفاعیه او از سخنان جنجالیاش در وبسایت «زیتون» منتشر شد که او پاسخ به ایرانوایر را به آن متن ارجاع داد.
او در این جوابیه گفته است «سرتاپا برهنه شدن و بدن عریان و شرمگاه خود را در مقابل چشمان جهانی به نمایش نهادن (حتی اگر مردی چنین کند) نه تنها کاریست که افتخاری ندارد، بلکه مورد تقبیح کثیری از عقلای عالم است و لذا چنین کاری نمیکنند.»
عبدالکریم سروش در ادامه ادعا کرده است که با اظهار نظرش فقط «عمل» گلشیفته فراهانی را «تقبیح» کرده، «نه شخص» وی را، و اتهام «زنستیزی» علیه او وارد نیست.
این چهره روشنفکر دینی در ادامه خود را از «حامیان خیزش مبارک زن، زندگی، آزادی و از کهنهمبارزان علیه استبداد دینی» دانسته و نوشته است: «فرض کنید من با خانم فراهانی بهخاطر عملی مذموم ستیزه کردهام (که نکردهام)، آیا این زنستیزی است؟ یعنی با همه زنان ستیزیدهام؟ با جنس زن ستیزیدهام؟ این چه منطقی است؟ پس شما هم که سخن مرا نکوهش میکنید، مرد ستیزید، چون من مرد هستم، بلکه انسانستیزید چون من انسانم.»
سروش در ادامه منتقدانش را متهم کرده است که «چون خود به قُبح آن عریانی واقفند، میخواهند درشتی آن را و درستی سخن مرا با این نسبتهای سست بپوشانند.»
آنچه سروش در مقابل پذیرش آن خودداری میکند، اتفاقا همین بهکار بردن ادبیات جنسیتزده در انتقاد از یکی از شرکت کنندگان در نشست واشنگتن است؛ نه صرف انتقاد از او.
ادبیات جنسیتزده در خدمت بازتولید پدرسالاری
سکسیزم در کلام رسمی به معنی هرگونه پیشداوری یا تبعیض بر اساس جنسیت یا جنس فرد است. پیامد بارز این امر، تبعیض منفی نسبت به انسانها و بر پایه هویت واقعی یا فرضی جنسیتی ایشان است.
این مفهوم همچنین میتواند در اشاره به نفرت یا بدگمانی نسبت به یک جنس، زن ستیزی یا مرد ستیزی، یا کلیشهای کردن مردانگی در رابطه با مردان و زنانگی در رابطه با زنان باشد. تبعیض جنسی بهطور تاریخی و فرهنگی بیشتر در جهت فرودست کردن زنان و دختران بهکار رفتهاست.
قضاوت عبدالکریم سروش در رابطه با کنش سیاسی گلشیفته فراهانی بر پایه انتشار یک عکس نیمه برهنه از او، مصداق همین سکسیزم در ادبیات این «چهره شاخص جریان روشنفکری دینی» است؛ ادبیاتی پدرسالارانه و در خدمت باز تولید مناسبات ضد زن.
او که ادعا میکند از «حامیان خیزش مبارک زن، زندگی، آزادی و از کهنهمبارزان علیه استبداد دینی» است، اما فراموش میکند که مساله مرکزی جنبش «زن، زندگی، آزادی»، خود زندگی و حق آزادی است.
این جنبش ثابت کرده که جنبشی «تنانه» است، از آنجایی که معترضان در اولین اقدام حجاب شرعی-اجباری را از سر برداشتند، تا آنجا که تنشان را مقابل نیروهای سرکوب، سپر کردند.
هرچند سروش همچون خیل عظیمی از «روشنفکران دینی» و احتمالا غیر دینی ایرانی، همچنان زن را موجودی متعلق به منزل و فضای خصوصی بدانند و «بدن»اش را «ناموس»، «شرف» مرد و محل اثبات مردانگی، اما جامعه ایرانی تغییرات شگرفی کرده و در حال عبور از چنین تلقیاتی کهنهای است.
روشنفکران سابق عقبتر از جامعه جوان ایرانی
بهکار بردن ادبیات جنسیتزده محدود به روشنفکران دینی نیست. پیشتر «لیلی گلستان»، اتفاقا بهعنوان یک چهره شاخص و روشنفکر غیر دینی نیز در انتقاد از یکی از هنرپیشههای سینمای قبل از انقلاب، ادبیاتی جنسیتزده را بهکار برده بود.
همچنین «علی کریمی»، از ورزشکاران بهنام و از چهرههای اپوزیسیون، نیز در استخدام همچنین ادبیاتی ابا ندارد. این در حالیست که عده کثیری از نسل معترض در ایران، شاید برای اولین بار است که با به رسمیت شناختن برابری جنسیتی، حول شعار «زن، زندگی، آزادی» گرد هم آمدهاند.
حضور پررنگ شهروندان با خاستگاههای گوناگون در این دور از اعتراضات، از جمله نکات حائز اهمیت است. فعالان اتنیکها در طول بیش از چهار ماه اعتراضات سراسری، همزمان هم بر خواستهای فراگیرتر تاکید داشتند، و هم بر هویت اتنیکی خود. جالب اما حمایت اتنیکها از یکدیگر در طول اعتراضات بود.
در کارنامه روشنفکران دینی ایرانی، برخلاف روشنفکران غربی، کمتر جریانسازی مدرن و متجدد دیده میشود. در طول تاریخ جریان روشنفکری ایران، دینی یا غیر دینی، عموما این روشنفکران هستند که بهدنبال تودههای مردم میروند و بعضا بعد از پایان یک فرآیند اجتماعی یا سیاسی، به نظریهپردازی یا تولیدات نظری در رابطه با آن فرآیند میپردازند.
این بار اما گویا جریان روشنفکری در ایران آنچنان از آنچه در بطن جامعه ایران میگذرد به دور هستند، که حتی نمیتوانند اسباب و لوازم آن را درک کنند؛ از جمله خودداری کردن از بهکاربردن ادبیات جنسیتزده در تحلیل این تحولات مترقی در بطن خاورمیانه، که برخی از دولتهای غربی هم به آن، نام «انقلاب» از جمله «انقلاب زنانه» داده اند.
جریان روشنفکری در ایران به تک صدایی عادت کرده و هیچگونه نقدی را برنمیتابد. در رابطه با اشتباهات فاحشی همچون نسبت ناروا دادن به یک هنرپیشه سینمای قبل از انقلاب، به فرافکنی روی میآورد؛ در مقابل اعتراضات گسترده نسبت به توهین به کارنامه هنری هنرپیشه سینمای پس از انقلاب، آسمان را به زمین میدوزد.
این جریان در طول سالهای پس از انقلاب، تنها گاهبهگاه از سوی جمهوری اسلامی «سرکوب» شده و این سرکوب و مظلومیت، ناشی از آن چنین دیدگاههای با جریان روز جلو نیامده را، در جایگاه «محق» و در نگاه آنها فراتر از امکان نقد نشانده است.
ثبت نظر