«امید حسنبیگی» ۲۱ ساله و کارگر جوشکار است که شامگاه چهارم آبان ۱۴۰۱، همزمان با چهلم «ژینا (مهسا) امینی»، در فاز یک «اندیشه» کرج بازداشتش کردند.
او تحت شکنجه، تحقیر و آزار جنسی و جسمی، وادار به اعتراف علیه خود شد و هر آنچه ماموران امنیتی خواستند، امضا کرد.
حسنبیگی که از ۱۰سالگی کودک کار بوده است، ابتدا به سه سال و نیم حبس محکومش کردند اما بعد از ۸۵ روز حبس، شامل تخفیف مجازات شد و آزادش کردند.
امید حالا با اختلالات افسردگی، اضطراب و استرس روزگار میگذراند و به گفته دوستانش، نایی برای انجام هیچ کاری ندارد.
این گزارش، روایت شکنجهها، رنج و آزاری است که امید حسنبیگی متحمل شده است.
«ایرانوایر» برای نوشتن این گزارش، به مدارک و اسنادی دسته یافته و روایتهای چندین نفر را با گفتههای یک منبع آگاه که نام او به دلایل امنیتی محفوظ میماند، تطبیق داده است.
***
دو جین مامور روی سرش ریخته بودند
چهارم آبان ۱۴۰۱، روز چهلم «ژینا (مهسا) امینی»، در اغلب نقاط ایران، از جمله در کرج، شهریار و غرب تهران، اعتراضات خیابانی گستردهای شکل گرفته بود. اما زمانی که «امید حسنبیگی» در فاز یک شهرک «اندیشه» کرج بازداشت شد، خیابان شلوغ نبود و او هم در اعتراضات نبود.
بنا به گفته منبع مطلع «ایرانوایر»، حسنبیگی پشت فرمان ماشین نشسته بوده و سیگار میکشیده است که ماموری نزدیک میشود و میگوید باید گوشی خود را به او بدهد تا بازرسی کند. امید از آن مامور میخواهد که مدارک شناسایی خود را ارایه کند تا مطمئن شود دزد نیست و مامور امنیتی است. همان زمان چند مامور مسلح با تفنگ و باتوم حاضر میشوند و او را مورد ضرب و شتم شدید قرار داده و به سوی چشمانش اسپری فلفل میزنند.
منبع «ایرانوایر» میگوید ماموران همان وقت چاقویی که امید برای امنیت خود به دلیل شرایط ناامن منطقه زندگی خود و از ترس خفتگیری با خود حمل میکرده است را از او میگیرند و بعد اتهام «حمل سلاح سرد به قصد حمله به مامور دولت» به او میبندند.
به نظر میرسد که بازداشت امید حسنبیگی با وجود این که در آن زمان و مکان اعتراضی در کار نبوده، از جمله بازداشتهای «رندوم» نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی بوده است.
گزارشها حاکی از این هستند که در ماههای اخیر و بهویژه بعد از تجمعات بزرگی مانند جمعه خونین زاهدان و چهلم مهسا امینی و «حدیث نجفی»، ماموران امنیتی به صورت کاملا تصادفی راه شهروندان و عابران را سد کرده و از آنها خواستهاند که گوشی موبایل خود را به آنها بدهند تا بازرسی شوند.
پیشتر «ایرانوایر» درباره «شعیب بلوچزهی»، نوجوان ۱۸ سالهای که به اعدام محکوم شده است نیز گفته بود ماموران جلوی او را نیز به صورت رندوم در خیابان و حین ورود به داروخانه گرفته و بعد از بازرسی گوشی، او را بازداشت کرده بودند.
سالن ورزش پادگان سپاه بهمثابه شکنجهگاه
بعد از بازداشت، امید حسنبیگی با یک ون و در حالیکه سرش زیر زانوهای یکی از ماموران امنیتی بوده است، با چشمبند و دستبند به یک سالن ورزشی در همان نزدیکی منتقل میشود.
منبع مطلع «ایرانوایر» نمیداند که آن سالن ورزشی کجا قرار دارد ولی بررسیهای «ایرانوایر» و گفتوگو با دو فرد دیگر که در حوالی شهریار و شهرک اندیشه کرج بازداشت شدهاند، این احتمال را ایجاد کرده است که این ورزشگاه، سالن ورزش پادگان «امیرالمومنین» سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در محله «وردآورد» کرج است.
به گفته منبع «ایرانوایر»، امید از انعکاس سر و صداهای داخل سالن و دیدن کف زمین که نوار باشگاه روی آن دیده میشده و همچنین پروژکتورهای بزرگی که در آن سوله دیده میشده است، متوجه میشود که آنجا یک سالن ورزشی است.
به گفته منابع مطلع، ماموران در آن سالن که حداقل ۲۰ نفر از بازداشت شدگان را به آنجا منتقل کرده بودند، علاوه بر مشت و لگد و کوبیدن با قنداق اسلحه به سر این جوان ۲۱ ساله، او را لخت میکنند، بیضههایش را به انگشت شست پایش میبندند و وادارش میکنند که راه برود. به چند دقیقه نکشیده، امید از شدت درد حاضر میشود هر چه آنها میخواهند، از جمله حمل قمه به قصد حمله به مامور دولت را گردن بگیرد.
منبع مطلع «ایرانوایر» میگوید که در آن سالن، امید علاوه بر تحقیر و آزار جنسی که شرح آن پیشتر گفته شد، تحت ضرب و شتم شدید هم قرار میگیرد تا علیه خود اعتراف کند: «در گوشی او یک عکس مربوط به چهلم مهسا امینی بود. سر آن عکس خیلی کتکش زدند، چون همان اول گفته بود بیکس و کار است. واقعا بیکس و کار است. از او سوءاستفاده کرده و به هر نحوی که میتوانستند، اعتراف گرفته بودند.»
این فرد آگاه ادامه میدهد: «آخرش هر چه نوشته بودند را امضا کرد و ظهر روز بعد از آنجا او را فرستادند بازپرسی و بعد هم زندان تهران بزرگ.»
او پس از انتقال به زندان بزرگ در سالنهای دو و سه تیپ شش این زندان نگهداری شده است.
فقر و ستم مضاعف در تهران بزرگ
امید حسنبیگی اهل شهرستان «کبودرآهنگ» در استان همدان است. او از ۱۰ سالگی که پدرش را از دست داده، از خود و مادربزرگش مراقبت کرده و خرج زندگی را میداده است.
امید در مدتی که در زندان تهران بزرگ (فشافویه) بوده است، به دلیل کیفیت بد غذا، بهعنوان نیروی خدماتی در زندان مشغول به کار میشود. او برای گذران زندگی در زندان و تامین حداقلهای خوراک خود، به نظافت بند، شستن توالتها و بردن زبالهها مشغول بوده است.
منبع آگاهی که با «ایرانوایر» گفتوگو کرده است، درباره وضعیت وخیم بهداشت، غذا و رسیدگی به وضعیت سلامت زندانیان در زندان تهران بزرگ نیز میگوید: «غذای زندان قابل خوردن نیست و بوفه هم چیزی نمیآورد و اگر میآورد، خیلی گران بود. بنابراین، بازداشتیهایی مثل امید نمیتوانستند چیزی بخرند و برای این که یک خرجی داشته باشند، در بخش خدمات بند کار میکردند. امید سرجمع یک ماه کار کرد. وضعیت اتاقها به قدری خراب بوده که به آشغالها مگس زده بوده است. این پسر مجبور بوده آن آشغالها را این طرف و آن طرف ببرد و کف زمین را نظافت کند.»
از ۴ سال حبس تا تخفیف مجازات و آزادی از زندان
امید حسنبیگی جمعا ۸۵ روز در حبس بود و در نهایت بدون این که مشمول «عفو» شده باشد، شامل «تخفیف مجازات» شد. در اواخر دی ۱۴۰۱ نیز از زندان تهران بزرگ آزادش کردند.
بر اساس اسنادی که به «ایرانوایر» رسیده است، اتهامات این جوان ۲۱ ساله، «حمل سلاح سرد» و «اجتماع و تبانی برای ارتکاب جرم بر ضد امنیت ملی/ خارجی» مطرح شدهاند.
شعبه اول دادگاه انقلاب شهریار به ریاست «اسماعیل برجسته»، او را به سه سال و نیم حبس تعزیری محکوم کرد.
به گفته منبع «ایرانوایر»، این حکم در جلسه دومی که امید برای دادگاه مراجعه کرده بود، به او ابلاغ شد. مستشار دادگاه حتی از امید تعهد مبنی بر نداشتن اعتراض گرفته بود.
این فرد آگاه توضیح میدهد: «دادگاه اول او با ویدیو کنفرانس بود و صدا درست نمیآمد، برای همین نتوانسته بود از خودش دفاع کند. وکیل هم که نداشت. روز بعد او را برده بودند حضوری نزد قاضی و آنجا هر چه اصرار کرده بود که قمه نداشتهام، قاضی قبول نکرده بود. بار دوم که رفته بود دادگاه، مستشار قاضی همان لحظه پرونده را باز کرده و گفته بود امضا بزن! او هم امضا کرده بود. گفته بود بنویس مفاد رای به اینجانب، امید حسنبیگی، در تاریخ ۱۳ آذر ۱۴۰۱ ابلاغ گردید. زیرش هم گفته بود بنویس تسلیم به رای را ابلاغ مینمایم.»
او با تاکید بر این که امید حسنبیگی تحصیلات چندانی ندارد و از مدرسه نیز فارغالتحصیل نشده است، میگوید: «سوادش آنچنان نیست که بتواند معنی جمله را قبل از اینکه کامل شود، بداند. بعدش گفته بود به من رای ندادید که بخواهم اعتراض بزنم یا نزنم. آنجا به او حکم را ابلاغ کرده بودند که سه سال و نیم حبس تعزیری بود. بعد متوجه شد شش ماه هم حبس تعزیری برای حمل چاقو در شعبه ۱۰۵ دادگاه کیفری شهریار به او دادهاند، بهعلاوه یک سال شرکت در نماز جمعه برای یک نوبت در ماه و ۱۱ ضربه شلاق تعزیری در غیر ملاءعام.»
افسردگی نای کار کردن برایش نگذاشته است
امید حسنبیگی از زمان آزادی از زندان، با افسردگی و اضطراب بعد از حادثه روبهرو شده است. فرد آگاهی که درباره او با «ایرانوایر» گفتوگو کرده است، میگوید این جوان ۲۱ ساله از شدت ترس و اضطراب، شبها نمیتواند بخوابد و روزها هم با اضطراب شدید روبهرو است: «الان حدود ۴۰، ۵۰ روز است که آزاد شده ولی سر هیچ کاری نتوانسته است برود. حتی به سر کار قبلی خود هم برنگشته است. میتوانست برگردد ولی آن قدر حالش بد است و نای انجام هیچکاری را ندارد که هنوز نرفته است.»
افسردگی، استرس و اضطراب بعد از حادثه از معمولترین شرایطی هستند که بازداشتیهای اعتراضات کنونی در ایران بعد از آزادی با آن مواجه شدهاند. تاکنون گزارشهای متعددی از شرایط وخیم روانی افراد آزاد شده مخابره شده است.
ثبت نظر