«میثم پیرفلک»، پدر «کیان پیرفلک»، کودک ۱۰ ساله اهل ایذه که شامگاه ۲۵آبان مورد هدف تیراندازی نیروهای حکومتی قرار گرفت و جانش را از دست داد، اردیبهشت ۱۴۰۲، تصویری از پسرش با پیراهن تیم فوتبال «دورتموند» آلمان در صفحه اینستاگرام خود منتشر کرد.
میثم پیرفلک نوشته بود: «پسر دورتموندی من، بازیهای تیم مورد علاقهت انجام میشن. اما دیگه دیدن هیچ مسابقهای لذتبخش نیست. بعد از تو، دنیای ما هم خاکستری شد.»
تیم فوتبال محبوب کیان، شنبه ۶خرداد۱۴۰۲ در آخرین روز رقابتهای بوندسلیگا، در جنگ قهرمانی بالاترین سطح فوتبال آلمان، با تفاضل گل کمتر به نایبقهرمانی رسید.
در روزگاری که کودکان و نوجوانان، جذب ستارههایی مانند «ارلینگ هالند»، «کیلیان امباپه»، «لیونل مسی»، «کریستیانو رونالدو» یا باشگاههایی مانند «منچستر سیتی»، «پاریسن ژرمن»، «رئال مادرید»، «بارسلونا» یا «بایرن مونیخ» میشوند، چرا باید پسری ۱۰ ساله در شهر ایذه، هوادار دورتموند باشد؟
در این گزارش، هویت ساختارشکن دورتموند از پیش از ظهور آلمان نازی تا پس از آن را بررسی میکنیم و در آنچه شاید دورتمند را بیش از غولهای سرمایهداری فوتبال جهان برای کیان پیرفلک محبوب و متفاوت میکرد، جستوجو خواهیم کرد.
***
سال ۱۹۰۱ میلادی است؛ گروهی از جوانان «کلیسای تثلیث» [اعتقاد سهگانه باوری مسیحیت] سازمانی را تشکیل میدهند که هدفش کمک به ادغام کارگرانی باشد که از کشور لهستان به آلمان مهاجرت کردهاند. تلاشی برای از بین رفتن فاصلههای اجتماعی میان کارگران آلمانی و لهستانی و نزدیک شدن آنها به یکدیگر.
حالا ۱۹دسامبر۱۹۰۹، یعنی پنج سال قبل از جنگ جهانی اول؛ ۵۰ عضو این سازمان که همه آنها علاقمند به فوتبال، بازیکن فوتبال یا مربی فوتبال هستند، در اتاق «مِی نوشی» رستوران «ویل شوتز» (Wildschütz) کنار هم جمع میشوند. منتقدانشان سالها بعد، آنها را به «مستی» و تصمیمگیری در شرایط لایعقل متهم کردند، ولی مسلما اتهامی پوپولیستی بیش نبود.
تصمیم نهایی این جمع، بهشکل گرفتن یک تیم فوتبال برای سازمان دادن و کمک به ادغام کارگران، مهاجران و دورافتادههای اجتماعی ختم شد.
آن شب، یک نام لاتین برای این تیم انتخاب کردند؛ «بورسیا دورتموند.» در گزارش «فرانکفورتر» از آن شب نوشته شده که مشخص نیست چرا این جمع آلمانی باید یک نام با ریشه لاتین را برای سازمان ورزشی خود انتخاب کنند؟
اولین مخالفان با این سازمان، کلیسای کاتولیک شهر بود. در شعارهای باشگاه برای تشویق جوانان یا نوجوانان کارگر و خانوادههایشان تاکید شده بود که مهم نیست آنها لهستانی باشند یا آلمانی، «ژرمن اصیل» باشند یا مهاجرانی از سرزمینهای دیگر، کاتولیک باشند یا پروتستان، کارگر باشند یا سرمایهدار؛ مهم این است که میخواهند فوتبال بازی کنند.
این تجمع نه به ذائقه حاکمیت خوشایند بود و نه کلیسایی که هنوز قدرتی قابللمس در جامعه داشت. پس ۳۹۲ روز زمان برد تا این تیم بهصورت کامل شکل بگیرد. پس از شکلگیری اما، جنگ جهانی اول آغاز شد.
در تاریخ نوشته شده است که با آغاز جنگ جهانی اول، بیشترین اعزام به خط مقدم جنگ را میان باشگاههای فوتبال آلمان، تیم دورتموند داشت. ۱۸ نفر به جنگ رفتند و ۹ نفر هرگز بازنگشتند؛ یکی «جولیوس ژاکوبی»، برادر موسس باشگاه بود.
«فرانتز ژاکوبی»، دیگر برادری که به جنگ رفت اما زنده برگشت، از موسسین و مدیر باشگاه بورسیا دورتموند بود. جوانی که بارها با صراحت گفت کشیش «هوبرت دیوالد»، کشیش اعظم شهر، فوتبال را عملی غیر خداجویانه میداند و اجازه نمیدهد جوانان بهسمت فوتبال گرایش پیدا کنند.
فرانتز ژاکوبی، وظیفهاش را بازگرداندن «لبخند» و «حس زندگی» به «قشر کارگر» میدانست. او گفته بود: «ما یک گروه بسیار خوشحال بودیم. دوست داشتیم بخندیم، بخندانیم و بخوانیم. ما در خندیدن به هر مزخرف مهارت داشتیم و باید این مهارت را به دیگران نیز آموزش میدادیم.»
آیا پایان جنگ جهانی اول میتوانست به معنی بازگشت آرامش به زندگی تیمی باشد که میان مردم روزبهروز محبوبتر میشد؟
سال ۱۹۳۳ دورتمند موفق میشود به بالاترین سطح فوتبال آلمان برسد و همان سال اولین نایبقهرمانیاش را جشن بگیرد، اما در کتاب تاریخ این باشگاه نوشته شده که گیوتین سانسور، از همان سال روی گردن باشگاه بورسیا دورتموند نشست، قدرت گرفتن «ناسیونال سوسیالیسم» در آلمان و پس از آن آغاز جنگ جهانی دوم. باشگاه مجبور شده بود تعدادی از مدیران و حتی بازیکنان یهودیاش را از چشم حکومت پنهان کند.
دورتموند تا پایان جنگ جهانی دوم، مظهری از یک مجموعه مبارزهطلب بود. مبارزاتی برای «همسانسازی» جامعه کارگری، حمایت از مهاجرین و ایستادن مقابل سیاست مذهبی. اما پس از جنگ جهانی، هویت این باشگاه با قهرمانی نیز پیوند خورد. دو قهرمانی پیاپی در سالهای ۱۹۵۶ و ۱۹۵۷، از بورسیا دورتموند تیمی ساخت که میتوانست کنار قطبها، مبارزه کند.
هویت بورسیا دورتموند اما در طول زمان تغییر نکرد. باشگاهی که هرگز نکوشید در سالهای پس آرامش آلمان و اروپا، در مسیر سرمایهداری یا حضور در جمع باشگاههای کهکشانی قرار بگیرد.
هواداران بورسیا دورتموند، در قلب فوتبال آلمان، بیشترین همراهی را با نهادهای حقوقبشری داشتند و بنرها و شعارهای آنها علیه نژادپرستی، هرگز از سکوها دور نشد. حمایت از «سحر خدایاری»، ملقب به «دختر آبی» پس از خودسوزیاش در ایران، نخستین بار روی سکوهای هواداری باشگاه دورتموند نشست. حمایت از پناهجویان خاورمیانه، در سال ۲۰۱۵ میلادی دیگر رفتاری بود که کمتر در فوتبال جهان دیده میشد.
کیان پیرفلک، در ۱۰ سالگی هوادار تیمی بود که آخرین قهرمانیاش به پیش از تولد او برمیگشت. بورسیا دورتمند آخرین بار در فصل ۲۰۱۲ -۲۰۱۱ به قهرمانی بوندسلیگا رسید. این تیم، با این هویت و پیشینه، چه جذابیتی برای پسری داشت که عنوان «خدای رنگینکمان» را وارد ادبیات اجتماعی ایران زمین کرد؟
ثبت نظر