close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
گزارش

از بنگاه تبلیغاتی تا رسانه: رادیو اروپای آزاد و پرده آهنین

۵ تیر ۱۳۹۶
رولاند اليوت براون
خواندن در ۱۵ دقیقه
از بنگاه تبلیغاتی تا رسانه: رادیو اروپای آزاد و پرده آهنین
از بنگاه تبلیغاتی تا رسانه: رادیو اروپای آزاد و پرده آهنین

پایان جنگ جهانی دوم، آغاز جنگ اطلاعات در اروپا بود. وقتی اتحاد نظامیِ شوروی و اصلی‌ترین متحدان آن در غرب، یعنی بریتانیا و امریکا پایان گرفت، شوروی از کشورهای کوچکی که بر بخش اعظمی از اروپای شرقی تسلط داشتند، حمایت کرد. «وینستون چرچیل»، نخست وزیر وقت بریتانیا وقتی در سال ۱۹۴۶ در شهر «فولتنِ» ایالت «میزوری» سخن‎رانی می‌کرد، درباره «پرده آهنینِ» سلطه اقتدارگرایانه‌ای هشدار داد که معتقد بود نیمی از اروپا را در کام خود فرو می‌کشد. این سخن‎رانی، آغاز «جنگ سرد» ایدئولوژیکی بود که بیش از ۴۰ سال ادامه داشت؛ مبارزه‌ای که در آن شهروندان بلوک شرق تنها می‌توانستند یک سوی آن را ببینند و بشنوند.

«ای. راس جانسون»، مدیر پیشین «رادیو اروپای آزاد» و نویسندۀ کتاب‌هایی درباره تاریخ این رادیو و ایستگاه همراه آن به نام «رادیو آزادی»، می‌گوید: «ما از پرده‌ آهنین، هم به عنوان یک مانع فیزیکی حرف می‌زدیم و هم به عنوان یک حایل اطلاعاتی. همه رژیم‌های کمونیستی کنترل اطلاعات را کلید سلطه خود می‌دانستند.»

دولت‌های کمونیستیِ جدید هم- که از این میان تنها چکسلواکی برای مدت کوتاهی از یک دموکراسی نیم ‌بند برخوردار بود- همه رسانه‌ها را در اختیار خود می‌گرفتند و تمام اسباب و وسایلِ کنترل را به کار می بردند تا کشور‌های خود را از مجلات و کتاب‌های غربی دور نگه دارند: «به نظر خودشان، این کاری بود معقول و در جهت منافع‏شان. متوجه شده بودند که اطلاعات مستقل و دیدگاه‌های مخالف و متفاوت، تهدیدی برای حاکمیت آن ها بود.»

با سرازیر شدن سیل مهاجران از کشورهای تحت سلطه حکومت شوروی، مقامات اطلاعاتی امریکا، از جمله «فرانک ویزنر»، رییس «اداره خدمات استراتژیک» (که در واقع، هسته اولیه "سیا" بود) و «الن دالس»، رییس آتی «اداره اطلاعات مرکزی» (سیا)، به همراه دو تن از مقامات وزارت امور خارجه به نام های «جورج کنان» و «جوزف گرو»، تلاش کردند تا از این فرصت استفاده کنند و مهاجران و پناه‎جویان را در تبلیغِ مواضع امریکا به کار گیرند.
در سال ۱۹۴۹، دالس و جمعی از مقامات برجسته امریکا، به ویژه «دوایت دی. آیزنهاور»، ژنرال ارتش و فرمانده عالی نیروهای متفقین در جنگ جهانی دوم که بعد رییس‌ جمهوری امریکا شد و «سیسیل بی دمیل»، کارگردان سینما، «کمیته ملی اروپای آزاد» را تأسیس کردند که نهادی ضدکمونیستی بود با هدف تبلیغ مواضع امریکا در بلوک شرق. این کمیته به یک رسانه خاص علاقه ویژه‌ای نشان داد که رژیم‌های کمونیستی نتوانسته بودند کنترل کامل آن را در دست بگیرند؛ رادیو.

 

از «اخبار کاذب» تا سرویس کامل

 هدف محوریِ کمیته ملی اروپای آزاد این بود که مهاجرانِ با استعداد و تحصیل‌ کرده‌ای را که از کشورهای تحت حکومت شوروی می‌آمدند، به زبان مادری خودشان روی امواج رادیویی ببرد تا پیام ضد شوروی خود را به آن سوی پرده آهنین منتقل کنند. در سال ۱۹۵۰، سازمانی به نام «جنگ صلیبی برای آزادی» بودجه‌ای برای کمیته ملی اروپای آزاد اختصاص داد. آیزنهاور که یکی از محبوب‌ترین مردان امریکا بود، وعده داد که ایستگاه‌های رادیویی جدید از شفاف‌ترین و ساده‌ترین اصل پیروی خواهند کرد: «حقیقت را بگو».

 با این‌که کمیته ملی اروپای آزاد خود را سازمانی خصوصی برای عاشقان آزادی جلوه داده و کمپین آن بیش از یک میلیون دلار سرمایه به دست آورده بود، بیش ترِ بودجه خود را از طریق سازمانِ تازه ‌تأسیسِ اطلاعات مرکزی (سیا)، از کنگره امریکا دریافت می‌کرد.

در سال ۱۹۵۰، رادیو اروپای آزاد اولین فرستنده خود را که متعلق به اداره خدمات استراتژیک بود، در نزدیکی فرانکفورت در آلمانِ غربی نصب کرد. در روز چهارم ژوییه همان سال، این رادیو اولین برنامه خود را در چکسلواکی روی آنتن برد و سپس به رومانی، مجارستان، لهستان و بلغارستان هم راه پیدا کرد.

اما شروع ماجرا چندان هم مبارک نبود؛ «ریچارد اچ. کامینگز»، مورخ کتاب «رادیو جنگ سرد» و مدیر بخش امنیتی رادیو اروپای آزاد در سال‌های دهه ۱۹۸۰ می‌گوید: «در اولین برنامه‌هایی که پخش شد، اصلاً نمی‌دانستند دارند چه کار می‌کنند. همه چیز خیلی شانسی بود. نمی‌شد روی چیزی حساب کرد. خیلی اهمیت نمی‌دادند. فقط یک چیزی می‌گذاشتند که پخش بشود. بیش تر تبلیغاتی بود. می‌توانید اسمش را "اخبار کاذب" بگذارید.»

به فاصله کمی، رادیو اروپای آزاد برنامه‌های خود را از دفتر مرکزی پیشرفته‌تر خود در مونیخ پخش کرد و همین باعث شد که فاصله‌ آن از جاسوسان کهنه‌کار اداره خدمات استراتژیک بیش تر شود. تا پایان جنگ سرد، مقر اصلی رادیو در مونیخ باقی ماند.
ولی به دست آوردن اعتبار و محبوبیت در «شرق» کار آسانی نبود و زمان می‌برد. جانسون می‌گوید: «در سال‌های اول سعی می‌کردند راه خودشان را پیدا کنند. تا ۱۹۵۳، ایده‌های آن ها واقعاً تبلیغاتی بود؛ حتی جو را متشنج می‌کردند و کمونیست‌هایی که در روستاهای محل بودند و یا در کارخانه‌های اطراف کار می‌کردند را اغلب بدون هیچ مدرکی متهم و برایشان پاپوش درست می‌کردند. ولی خیلی زود متوجه شدند که این روش مفید و سازنده نیست چون چیزی نبود که شرقی‌ها دنبال آن باشند.»

با این حال، آن‌طور که جانسون می‌گوید، در مدت چند سال، رادیو رشد قابل توجهی کرد. در سال ۱۹۵۲، «ویلیام گریفیث»، مشاور سیاست‌گذاری‌های رادیو اروپای آزاد ‌گفت این رسانه باید برای تمام رسانه‌های کشورهای تحت حکومت شوروی که با سانسور مواجه بودند، یک سرویس کامل جایگزین در اختیار بگذارد: «می‌گفت هدف رادیو اروپای آزاد این است که چیزی بشود که اگر "رادیو پراگ" یا "رادیو بوداپست" آزاد بودند، همان می شدند. معنی این حرف آن بود که رادیو اروپای آزاد باید یک سرویس کامل برای آن ها تهیه می‌کرد؛ از پخش اخبار در هر ساعت گرفته تا برنامه‌های فرهنگی و مذهبی، پخش موسیقی و تفسیر سیاسی.»

رادیو اروپای آزاد برای آن که واکنش مخاطبان خود را ارزیابی کند، برنامه‌ای تهیه کرد که در ‌آن با پناهندگان و مهاجرانی از شرق مصاحبه می‌کرد و نظر آن‌ها را جویا می‌شد. 

جانسون می‌گوید سال ۱۹۵۳ نقطه ‌عطفی برای سازمان بود؛ اتفاق مهمی افتاده بود که رادیو باید پوشش می‌داد. ژوئنِ آن سال، نیروهای شوروی تظاهرات و اعتراضات کارگران را در سراسر آلمان شرقی سرکوب کردند و این اقدام آن ها تقریباً جای شکی باقی نگذاشت که مسکو در پشت پرده آهنین، هیچ حرکت و جنبش مردمی را تحمل نخواهد کرد: «پس از آن، شاهد رشد سریع خبرنگاری متعهد، پاسخ گو و حقیقت-محور هستید که محصول کارها و تشویق‌های سردبیران و مدیران امریکاییِ رادیو اروپای آزاد بود.»

به اعتقاد جانسون، این افراد اغلب با سیاست‎گذاران ضد کمونیسم و مدیران کمیته ملی اروپای آزاد که بعضی‌ از آن ها هم چنان به دنبال تاکتیک‌های تندتری بودند، وارد بحث می‌شدند و حرف خود را به کرسی می‌نشاندند.

 

موفقیت زودهنگام، شکست زودهنگام

سال بعد رادیو اروپای آزاد به موفقیت دیگری دست یافت؛ «یوزف اشتاتوا»، یکی از افسران بلندپایه پلیس مخفی لهستان از شرق برید و به غرب روی‌ آورد. او اسرار دولتی لهستان را فاش کرد. وقتی صحبت‌های اشتاتوا در لهستان پخش شد، وجه غیر اخلاقی و فاسد پلیس مخفی را برای همگان آشکار کرد. جانسون می‌گوید: «در عرض چند ماه، در یک سری برنامه [حرف‌های او را] پخش می‌کردیم که آثار و نتایج ملموسی داشت. خیلی‌ها از کار بی‎کار شدند و بسیاری از وزارت‌خانه‌ها و نهادهای دولتی از هم پاشیدند.»

ولی رسوایی عمده‌ای هم در راه بود؛ در اکتبر سال ۱۹۵۶، وقتی مردم مجارستان دست به اعتراضات وسیعی علیه حکومت کمونیستی کشور خود زدند، بخش مجار رادیو اروپای آزاد نمی‌توانست شعف خود را پنهان کند و با لحنی بسیار مشعوف و گاهی هم بسیار تند واکنش نشان می‌داد. این بخش حتی تاکتیک‌هایی هم به مردم یاد می‌داد به طوری‌که بعضی از شنوندگان می‌گفتند آن‌ها از امریکا کمک خواسته اند تا از انقلاب‌شان حمایت کند.

«ملکوم بایرن»، از اعضای «آرشیو امنیت ملی» در دانشگاه «جورج واشنگتن» معتقد است که این بزرگ ترین اشتباه رادیو اروپای آزاد بود: «بسیاری از ناظران و مردم مجارستان آن را اقدامی شوم از طرف  واشنگتن دیدند؛ یعنی می‌خواهند مبارزانِ راه آزادی در مجارستان را به پای اهداف جنگ سرد قربانی کنند.»

البته به گفته بایرن، تحقیقات بعدی نشان داد که مقصر اصلی، چند کارمند مجار زبانِ رادیو بودند که در اوج نا آرامی‌ها، سعی داشتند تا هم‌وطنان خود را برانگیزند. ولی در نهایت، مسوولیت پخش آن برنامه‌ها با امریکا بود .
او می گوید:«مدیریت رادیو اروپای آزاد را هم باید محکوم کرد چون در بین مدیران و سردبیران خود هیچ مجار زبانی نبود که بفهمد چه چیزهایی روی موج می‌رود.»

«نیکیتا خروشچف»، دبیرکل حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی، «ارتش سرخ» را به مجارستان فرستاد تا اعتراضات را سرکوب کند. بیش از دو هزار و ۵۰۰ مجار کشته و ۲۰۰ هزار تن نیز به غرب پناهنده شدند.

کامینگز می‌گوید: «واشنگتن شوکه شده بود. می‌گفت شاید این بار زیادی تند رفته است. حالا رادیو اروپای آزاد باید تلاش مضاعفی می‌کرد تا شنوندگان خود را دوباره به دست بیاورد.»

 

نگاهی از آن طرف پرنده

«پیتر برود»، خبرنگاری که از سال ۱۹۸۷ تا ۱۹۹۳ در رادیو اروپای آزاد در چکسلواکی کار می‌کرد، در سال ۱۹۵۱ متولد شده است؛ یعنی درست سه سال پیش از آن ‌که دولتی تمام کمونیستی بر کشورش حاکم شود. به اعتقاد برود، با این ‌که رسانه‌های چکسلواکی پس از جنگ به طور نسبی آزاد بودند، اجماعی ناگفته و نانوشته در میان بود که می‌گفت از آن ‌جا که اتحاد جماهیر شوروی کشور را از اشغال نازی‌ها نجات داده بود، رسانه‌ها نیز نباید بر خلاف منافع شوروی حرکت کنند. ولی به گفته برود، در سال ۱۹۴۸، دستِ رسانه‌ها چندان در این مورد باز نبود: «در ۱۹۴۸، همه رسانه‌ها تحت نظارت حزب کمونیست بودند. هیچ رسانه‌ خصوصی هم نبود که حرف‌های ناگفته را بزند. هیچ روزنامه خصوصی و رادیوی خصوصی هم نبود. همه چیز دولتی بود.»

برود به یاد می‌آورد که با پدر و مادرش در چکسلواکی به رادیو اروپای آزاد گوش می‌دادند؛ هرچند که گرفتن امواج رادیو کار ساده‌ای نبود: «به شدت پارازیت‌ بود. تا اوایل دهه ۶۰ حتی روی بخش اروپایی "بی‌بی‌سی" هم پارازیت می‌انداختند. "صدای امریکا" و دیگر ایستگاه‌های غربی هم با پارازیت رو به رو بودند. در شهرهای بزرگ گوش دادن به رادیو اروپای آزاد کار خیلی سختی بود چون هدف اصلی فرستنده‌های پارازیت نیز همین شهرها بودند.»

ولی آن طور که برود می‌گوید، در شهرستان‌ها و حومه‌ شهرها پارازیت ضعیف‌تر بود و خیلی‌ها به خانه‌های ییلاقی و ویلاهایشان می‌رفتند و به رادیو گوش می‌کردند. وقتی از برود ‌پرسیدیم صدای پارازیت‌ها چه شکلی بود، این صدا را در ‌آورد: «وووو وووو وووو وووو.»

در سال ۱۹۶۸، «لئونید برژنف»، دبیرکل حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی برای درهم کوفتن «بهار پراگ» — جنبشی اصلاح‌طلبانه به رهبری «الکساندر دوبچک»، رهبر کمونیست — تانک‌هایی روانه این کشور کرد. سال بعد، برود به همراه پدر و مادرش به مونیخ در آلمان غربی مهاجرت می‌کنند؛ یعنی به مقر اصلی رادیو اروپای آزاد. برود که آن موقع ۱۷ سال داشت، سرانجام توانست صدای رادیو را بلند و شفاف بشنود.

خودش می‌گوید: «گوش دادن به آن برنامه‌ها یکی از اصلی‌ترین راه‌ها برای باخبر شدن از حوادث کشورم بود. خیلی ممنونِ خبرنگاران با تجربه‌ای بودم که به طور عمده، از دو نسل مختلف از مهاجران بودند؛ یکی نسل ۱۹۴۸ بود که پس از سرکار آمدن کمونیسم مهاجرت کرد و دیگری هم نسل ۱۹۶۸ که از حمله شوروی گریخته بود. من بیش تر به گل سرسبد برنامه‌های رادیو گوش می‌دادم که شش و ده دقیقه بعد از ظهر پخش می‌شد و آن یک ساعت تفسیر درباره حوادث چکسلواکی و دنیا بود.»

در سال‌های دهه ۱۹۶۰، سیاست خارجه امریکا، به ویژه بعد از جنگ ویتنام، بسیاری از جوانان غرب را امریکا ستیز کرده بود. ولی برود مثل خیلی از هم‌نسلان خود که از کمونیسم می‌آمدند، از کشوری که پشت رادیو اروپای آزاد بود، تصویر مثبت‌تری در ذهن داشتند. خودش می‌گوید: «بعد از تجربه‌هایی که با سیاست‌های شوروی داشتم، خیلی طرف‎دار امریکا شده بودم. فکر می‌کردم امریکا ضامن نهایی دموکراسی و آزادی در جهان است. فکر می‌کردم چیزی که اروپای غربی را از حمله شوروی محافظت می‌کند، قدرت [امریکا] است. می‌دانستم که بسیاری از چک‌ها و اسلواک‌ها در واقع به شدت طرف‎دار غرب و امریکا بودند؛ حال آن ‌که عملاً مجبور بودند وفاداری خود را به اتحاد جماهیر شوروی نشان بدهند.»

 

شبح پایدار سیا

 در سال ۱۹۶۷ افشا شد که منابع مالی «انجمن ملی دانشجویان» —کنفدراسیون دانشجویان امریکا — به طور محرمانه توسط سیا تأمین می‌شود. این مسأله رسوایی‌‌هایی به بار آورد و تحقیقات گسترده رسانه‌های امریکا را در مورد نهادهایی که بودجه‌ آن ها توسط سیا تأمین می‌شد، به دنبال داشت. این تحقیقات نیز به نوبه خود به محدودیت‌های تازه‌ای در مورد نوع سازمان‌هایی که سیا می‌تواند بودجه آن ها را تأمین کند، منجر شد. با این که رادیو اروپای آزاد و رادیو آزادی در ابتدا از این محدودیت ها معاف شدند، بودجه سیا برای آن ها در سال ۱۹۷۱ قطع شد. از آ‌ن‌جا به بعد، بنا شد که بودجه رادیو اروپای آزاد و رادیو آزادی را کنگره امریکا از طریق «هیأت سخن‌پراکنی بین‌المللی» تأمین کند.
در سال ۱۹۷۶ این دو رادیو در هم ادغام شدند ولی میراث جنجال ‌برانگیز سیا در تأمین بودجه آن‌ها تا دهه‌ها به عنوان اهرم سودمندی در دستان دولت‌های کمونیستی باقی ماند.

ریچارد کامینگز که از سال ۱۹۸۰ تا ۱۹۹۵ مدیر بخش امنیتی رادیو اروپای آزاد در مونیخ بود، از به پایان رسیدنِ میراث سیا می‌گوید: «در زمان من، سیا دیگر هیچ نفوذی نداشت. گفته بودند برود پیِ کارش. آدم‌های وابسته به سیا را هم به هیچ طریقی به داخل ساختمان راه نمی‌دادند.»

ولی در رسانه‌های حکومتی بلوک شرق، رابطه سیا با رادیو اروپای آزاد هم‌چنان به قوت خود باقی مانده بود. کامینگز می‌گوید: «فکر می‌کردند من هم سیا‌یی هستم، حال آن‌ که هیچ وقت نبودم. همیشه به سال‌های دهه ۱۹۵۰ بر می‌گشتند و به نقش و حضور سیا اشاره می‌کردند. مدرک آن  را نیز رو می‌کردند. راست هم می‌گفتند؛ هیچ‌کس نمی‌توانست منکر آن بشود. ولی هیچ وقت هم از این حرف نمی‌زدند که چه ‌طور سیا مجبور شد برود و دیگر نتوانست به رادیو اروپای آزاد کمک کند.»

رسانه‌های حکومتی بلوک شرق تبلیغات گسترده‌ای را علیه رقیب خود شروع کردند. کامینگز می‌گوید: «گفت‏وگوی جالبی بین رادیو اروپای آزاد و "رادیو مسکو" در گرفته بود. ما یک چیز می‌گفتیم، آن‌ها یک چیز. در اروپای شرقی شبکه بزرگی از تبلیغات‌چی‌ها داشتند که وظیفه آن ها مقابله با پیام رادیو اروپای آزاد بود.»

مواردی هم بود که جاسوس‌های بلوک شرق به داخل سازمان نفوذ کردند و از پرده آهنین گذشتند تا از درونِ رسانه‌های دولتی به آن حمله کنند: «آدم‌هایی داشتند که به رادیو اروپای آزاد نفوذ کرده بودند. می‌خواستند کاری کنند تا کارکنان رادیو از آن بیرون بیایند، بگویند ما ۱۵ یا ۲۰ سال برای رادیو کار کردیم ولی دیگر بس است، این‌ها با سیا رابطه دارند و از این حرف‌ها.»

عوامل و طرف‎داران حکومت‌های بلوک شرق، رادیو اروپای آزاد را سنگر اطلاعات دشمن می دانستند و حتی در مواردی، اقدامات خشونت‌آمیزی علیه این سازمان انجام دادند. آن ها دست به آدم‌ ربایی و قتل کارمندان رادیو زدند. یک مورد آن در سال ۱۹۷۸ اتفاق افتاد که «گئورگی مارکوف»، از مخالفان دولت بلغارستان، با چتری که سر آن به سم آغشته شده بود، روی پل «واترلو» در لندن به قتل رسید. در فوریه سال ۱۹۸۱، «ایلیچ رامیرز سانچز»، معروف به «کارلوس شغال»، در مقر رادیو اروپای آزاد در مونیخ بمبی منفجر کرد که بسیاری را مجروح کرد ولی کسی کشته نشد.

تحقیقات بعدی حاکی از آن بود که «نیکولای چائوشسکو»، دیکتاتور رومانی، سرمایه این حمله را فراهم کرده بود. کامینگز می‌گوید: «سال‌های دهه ۱۹۸۰ دوران خیلی جالبی بود. بعضی وقت‌ها اصلاً نمی‌فهمیدم چه طوری دوام می‌آورم.» 

 

سقوط بلوک شرق

هنوز دهه ۱۹۸۰ تمام نشده بود که کمونیسم سقوط کرد. وقتی در سال ۱۹۸۸، «میخاییل گورباچف»، دبیرکل حزب کمونیست شوروی اعلام کرد که شوروی دیگر از «دکترین برژنف» — سیاست مداخله نظامی در اروپای شرقی — پیروی نمی‌کند، رژیم‌های اروپای شرقی نیز دیگر نمی‌توانستند روی پای خود بایستند.

در فوریه ۱۹۸۹، اتحادیه کارگران لهستان به نام «سولیدار نوشچ»، مذاکرات خود را با دولت لهستان آغاز کرد و «تادئوش مازویتسکی»، اولین نخست‌وزیر غیر کمونیست اروپای شرقی را به قدرت نشاند. در ماه می‌ِ همان سال، مجارستان مرز خود را با اتریش باز کرد و به بسیاری از پناه‎جویان آلمان شرقی اجازه داد به غرب مهاجرت کنند. در اکتبر همان سال، «اریش هونکر»، دبیرکل حزب کمونیست آلمان شرقی مجبور به استعفا شد. در ماه نوامبر، تظاهرات گسترده‌ای در پراگ آغاز شد. در چکسلواکی، دولتی غیر کمونیستی در دسامبر به قدرت رسید و رأی‌ دهندگان، «واسلاو هاول»، نمایشنامه‌نویس و فعال سیاسی را در یک گذار غیر خشونت‌آمیزِ قدرت، معروف به «انقلاب مخملی»، به ریاست‌ جمهوری کشور خود برگزیدند.

در رومانی اما اتفاقات این طور سر راست پیش نمی‌رفتند. نیکولای چائوشسکو پیش از آن ‌که بخارست را ترک کند، دستور داد تظاهرکنندگان را به رگبار ببندند. یکی از واحد‌های نظامی، چائوشسکو و همسرش را در حومه شهر پیدا کرد و پس از دادگاهی نمایشی، در برابر جوخه‌ آتش قرار داد.

جانسون می‌گوید: «همه تعجب کرده بودند که چه ‌قدر این رژیم‌ها سریع سقوط کردند. نگرانی اصلی این بود که از میان رفتنِ این رژیم‌ها باید مسالمت‌آمیز و بدون خشونت‌ رخ دهد. معجزه این بود که هیچ خشونت گسترده‌ای در کار نبود. رسالت رادیو اروپای آزاد و رادیو آزادی این بود که تغییر تدریجی را تبلیغ کنند. منطق آن ها این بود که اگر همین طور مدام به تدریج تغییر ایجاد کنید، بالاخره به نقطه‌ای می‌رسید که نظام کاملاً متفاوت شده است.»

به گفته جانسون، تلاش‌های رادیو اروپای آزاد با استقبال وسیعی رو به رو شد؛ نه فقط از سوی چهره‌های اپوزیسیون مثل واسلاو هاول و «لخ والسا»، رهبر سولیدارنوشچ بلکه از سوی «مارکوس ولف»، جاسوس بزرگ آلمان شرقی نیز مورد استقبال قرار گرفت. 

به اعتقاد برود، رادیو اروپای آزاد هم با استقبال فاتحان انقلاب مواجه شد و هم با استقبال کسانی که در جنگ، قدرت خود را از دست داده بودند: «رسانه‌های غربی نه فقط شاه‏راه مخالفان به سوی غرب و اطلاعات آزاد بودند بلکه شاه‎راهی نیز به سوی به اصطلاح، "منطقه خاکستری" به شمار می رفتند؛ یعنی جایی که در آن مردم نه به طور مشخص به جنگ علیه کمونیسم متعهد بودند و نه از رژیم طرف‎داری می کردند. به احتمال زیاد، این گروه بیش ترین بخش جمعیت را به خود اختصاص می‌داد.»

کمونیست‌ها نیز به رادیو گوش می‌دادند. برود با اشاره به شخص دومِ حزب کمونیست چکسلواکی، می‌گوید: «یک نمونه افراطی آن، "واسیل بیلاک" بود. وقتی از او پرسیدند چه ‌طور از حوادث نوامبر ۱۹۸۹ با خبر شده است، گفت معلومه؛ رادیو اروپای آزاد گوش می‌دادم.»

امروزه، رادیو اروپای آزاد و رادیو آزادی در ۲۳ کشوری که از رسانه‌هایی آزاد برخوردار نیستند، پخش می‌شود؛ از جمله در ایران، افغانستان، پاکستان و روسیه.

 

 

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

گزارش

بدهکاری های بی حساب خانواده گلرخسار

۵ تیر ۱۳۹۶
شما در ایران وایر
خواندن در ۱۱ دقیقه
بدهکاری های بی حساب خانواده گلرخسار