close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
گزارش

آسیه امینی: روزنامه‌نگاری کار خیریه نیست

۲۷ مرداد ۱۳۹۶
آیدا قجر
خواندن در ۱۳ دقیقه
عکس از جواد منتظری
عکس از جواد منتظری

بیشتر به عنوان روزنامه‌نگار - اکتیویست شناخته می‌شود. زنی با موهایی کوتاه و صدایی بلند در عرصه روزنامه‌نگاری ایران که از ابتدای دهه ۷۰ قدم به این عرصه گذاشت و با روزنامه‌نگاران و روزنامه‌های شاخص ایران همکاری کرد. درگیر شدنش با پرونده‌های نقض حقوق بشر و مقالات و گزارش‌هایش از زندگی‌های کودکان و زنان بسیاری که در سرپیچی از قانون از بین می‌رفتند اما او را به عرصه‌ای کشاند که از روزنامه‌نگاری کلاسیک بکند. آسیه امینی در توصیف خودش می‌گوید: «دختران بسیاری دختران زندگی من هستند اما یک اتفاق می‌تواند تو را به دنیای دیگری ببرد.»

آسیه امینی در روزگاری قدم به عرصه مطبوعات گذاشت که ترم دوم رشته ارتباطات با گرایش روزنامه‌نگاری را می‌گذارند. در آن زمان هنوز حقوق بشر و حقوق زنان به شکل ویژه مورد توجه قرار نمی‌گرفت. اما یک اتفاق، یک پرونده و یک زندگی، نه تنها رویکرد او را به روزنامه‌نگاری تغییر داد؛ بلکه زندگی‌اش را هم دستخوش تحول کرد. پرونده‌ای که هنوز هم در تبعید، آسیه امینی را دنبال می‌کند.

اعدام دختری ۱۶ ساله به نام «عاطفه سهاله»، همان اتفاق بود. دختری که از ۹ سالگی مورد تجاوز جنسی قرار می‌گرفت و وادار به تن‌فروشی می‌شد. او بارها بازداشت شد و مورد مجازات‌های توام با شکنجه مثل شلاق قرار گرفت. اما وقتی ۱۶ ساله شد، قاضی حاج‌رضایی به اتهام «جریحه‌دار کردن عفت عمومی» شخصا طناب دار به گردن او آویخت و اعدامش کرد. عاطفه در نامه‌ای به قاضی گفته بود که دچار «جنون ادواری» است. دست‌نوشته‌ای که بعدتر، آسیه امینی آن را یافت.

«چرا کسی نگفت مدرسه و بهزیستی موظف بودند پیگیر وضعیت عاطفه شوند؟ چرا کسی ننوشت این مجری قانون است که از همان قوانین خشونت‌آمیز سرپیچی می‌کند؟ چرا قاضی پرونده عاطفه بعد از دریافت آن دست‌نوشته، او را به پزشکی قانونی نفرستاد؟ چطور دختری را با این سرگذشت، توانستند اعدام کنند؟»

این‌ها سوال‌هایی بود که آسیه امینی را به خود مشغول کرده بود و برای بعضی از آن‌ها هیچ‌وقت جوابی پیدا نکرد. نوشتن داستان عاطفه هم یک هفته زمان برد. امینی روزها تا عصر در دفتر روزنامه مشغول به کار بود به این امید که شب می‌تواند این مطلب را تنظیم کند. اما شب‌ها که قلم به دست می‌گرفت، بی قرار می شد و اشک بی‌تابش می‌کرد، شاید چون دیر به عاطفه رسید: «رابطه جنسی که عاطفه به خاطر آن بازداشت شده بود، قطعا تجاوز جنسی بوده است؛ حتی اگر به او پول پرداخته بودند. قصه عاطفه هنوز من را دنبال می‌کند. هنوز افرادی با من تماس می‌گیرند که در آن زمان زندانی یا زندان‌بان بوده‌اند. دختران زیادی در ایران دختران زندگی من بودند اما تاثیرگذارترین و تلخ‌ترین واقعه برای من داستان عاطفه بود؛ شاید چون هرگز او را ندیدم. شاید هم چون اولین نفر بود.»

ماجرای عاطفه، به روایت امینی، چشمان او را به واقعیتی باز کرد که پیش‌تر هم وجود داشته است اما او آن‌ را ندیده بود. برای همین سال‌های زیادی را با پرونده‌های کودکان و زنان ایران در چالش گذراند. از دادگاه‌هایی که به آن قدم می‌گذاشت تا پیگیری پرونده‌ها در شهرها و روستاهای ایران، از مراجعه به خانواده‌ها تا بررسی وضعیت کودکان در کانون اصلاح‌ و تربیت و درگیر شدن با قصه‌هایی تلخ و پر از خشونت. او روزنامه‌های بسیاری را هم از سر گذرانده است؛ از روزنامه ایران تا چند روزنامه‌ اصلاح‌طلب که یکی پس از دیگری توقیف شدند.

«الان می‌توانم ادعا کنم که در جغرافیای ایران، شیوه کلاسیک روزنامه‌نگاری برای تاثیرگذاری بر افکار عمومی و تغییر از این طریق جواب‌گویا دستکم کافی نیست. یعنی همان شیوه‌ای که در غرب رسانه را رکن چهارم دموکراسی خوانده است. البته در بعضی از حوزه‌ها اطلاع‌رسانی می‌تواند موثر باشد. اما در حوزه‌هایی که سیاست، جامعه و فرهنگ آن در هم تنیده شده است، اگر بخواهی تاثیر بگذاری، روزنامه‌نگاری با نوعی کنش‌گری عجین می‌شود که دلایل آن بسیار است.  این کاری بود که من کردم و از آن راضی هستم. مهم نیست که قالب های معمول روزنامه‌نگاری چه می‌گویند. مهم این است که قالب‌ها و روش‌ها باید در زندگی کاری ما کاربرد داشته باشند.»

اما نیمه اول دهه ۷۰ بود و به روایت امینی، رسانه‌ها هنوز «میراث‌خوار ادبیات و تحریریه‌هایی مردانه» بودند و در تصمیم‌گیری‌ها، فضای فکری و مدیریت‌شان «کلام مسلط مردانه» موج می‌زد که او قدم به دنیای روزنامه‌نگاری گذاشت. او که دیپلم ریاضی و فیزیک داشت، می‌خواست معماری بخواند که آمیخته‌ای است از هنر، فلسفه و ریاضیات. اما از دنیای روزنامه نگاری سردرآورد که نزدیک‌تر بود به نوشتن؛ عادت و رویایی که از کودکی با او بزرگ شده بود. او شاعر بود و همیشه می‌خواست کارش به کلمه بی‌ربط نباشد.  آشنایی با رشته ارتباطات و گرایش روزنامه‌نگاری، او را با چهره‌های شاخص این عرصه آشنا کرد و اولین قدمش را در روزنامه «ایران» برداشت که روزنامه رسمی دولت بود؛ یا به قول خود،  در روزنامه «ژنرال‌ها».

مدیرمسوول روزنامه ایران «فریدون وردی‌نژاد» بود و دیگر مسوولان نظامی‌های پیشین و از دوستان وردی‌نژاد. شاید ورود به عرصه روزنامه‌نگاری در آن دوران برای زنان به راحتی امکان‌پذیر نبود، اما امینی می‌گوید شانس این را داشته است که در ابتدای کارش به عنوان خبرنگار، با برخی از مردانی همکار شود که در فضای آن زمان می‌شد آن‌ها را «فمینیست» خواند. به این معنا که تلاش می کردند میدان را برای زنان خبرنگار باز کنند و تاکید می کند «البته نه همه‌‌شان.» او جلسه‌های نقد صفحه گزارش را در پیشرفت کارش موثر می‌داند: « جمعه‌ها صبح گروه گزارش با وجود تعطیلی روزنامه، جمع می‌شدیم تا درباره سوژه‌های مهم بحث کنیم، کار هفته گذشته را بسنجیم و همدیگر را بی‌رحمانه نقد کنیم. کاری که کمتر در تحریریه‌های دیگر شاهدش بودم.»

اولین گزارش او کاندیدای بهترین تیتر سال شد. گزارشی درباره مردمی که به دلیل فقدان ایمنی در محیط کار، جان می‌باختند. شب‌ها و روزهای آسیه امینی در تحریریه روزنامه‌ها و پرونده و سوژه‌ها، یا در محافل ادبی و شعر و قصه  می‌گذشت. سه سال بعد از شروع کار روزنامه نگاری در روزنامه ایران به هفته‌نامه «ایران جوان» با مدیریت اجرایی «فرامرز قره‌باغی» در بخش «فرهنگ و ادب» قدم گذاشت.

«وقتی به این هفته‌نامه وارد شدم یکی از همکاران مرد گفت اگر تو بیایی من استعفا می‌دهم. من ایشان را پیش از آن نمی شناختم و دلیلش را که پرسیدم، گفت صادقانه می گویم که چون هم مَردم، هم متاهل و هم سنم از تو بیشتر است و حاضر نیستم با دختر مجردی که از من کوچک‌تر است کار کنم. تاهل، سن و مرد بودن، امتیازهایی بود که من نداشتم. البته پیشنهاد مرا قبول کرد که کمی صبر کند و خوشبختانه همکار شدیم.»

هشدار بعدی وقتی بود که همکار جوان و مجردی جلوی او نشست و به آسیه امینی پیشنهاد داد که روزنامه‌نگاری را رها کند. او دختر بود و مجرد، شبانه روز هم که زحمت می‌کشید، اما باز پیشرفت‌هایش را به حساب جنسیت و جوانی اش می گذاشتند نه زحمت و کار زیاد.  با آن‌که مقنعه‌اش تا کمرش می‌رسید و مانتوهایی می‌پوشید که خودش از آن‌ها به عنوان «گونی» یاد می‌کند. همکار جوان به او گفته بود: «طبیعی نیست دختری مجرد این‌چنین پیشرفت کند.» قضاوت‌هایی که پیش از هرچیز جنسیت او را هدف قرار داده است: « به او گفتم: نتیجه کارم مورد قبول است یا نه؟ اگر کارم خوب است، بقیه چه اهمیتی دارد؟»

این روحیه که ترکیبی از سماجت و کمال‌گرایی بود، انگار  آسیه امینی را مقابل تمامی این حرف و حدیث‌ها و اتفا‌قهایی که بعدها در مسیر کارش قرار گرفت، بیمه کرده بود. هرچند این رفتار، او را در مقابل تبعیضی ساختاری همواره آزار می‌داد: «پیش‌داوری‌های غیرمنصفانه‌ای که نه حرفه‌ای، بلکه صرفا بر اساس جنسیت صورت می‌گیرد. از همکاران مردم عذرخواهی می‌کنم که در بینشان شریفترین آدمها یافت می شود.  اما باید به اقلیتی هم اشاره کنم که قابل انکار نیستند. نوعی هرزگی غیرقابل انکار که اتفاقا باید دیده شود. هرزگی باعث این پیش‌داوری‌ها می‌شود.  اگر خبرنگاری پیشرفت می‌کند، بدون ارزیابی کار و شناخت او می‌گویند "می‌دانیم چه‌کاره است". البته در مورد من خیلی زود این پیش‌داوری‌ها خوشبختانه کنار گذاشته شد. چرا که تو ناچار می‌شوی برای مقابله با انواع آسیب‌ها یک سپر پولادین دور زنانگی‌ات بکشی. باید مردانه رفتار کنی. مرد چه می‌کند؟ باید بتوانی صدایت را بلند کنی، حجب و حیای مرسوم و نرمی رفتار را کنار بگذاری. اگر لازم شد مشتت را هم بکوبی روی میز و حرفت را به کرسی بنشانی.»

اما «نتیجه‌اش این می‌شود که بعد از ۱۸ سال می‌بینی همکارانت برای تحسینت می‌گویند "مثل مرد می‌ماند" در حالی‌که این توهین به هویت من است. چرا باید اول در من رفتار مردانه ببینند تا بتوانند مرا بپذیرند؟ چرا نمی‌پذیریم که یک انسان می‌تواند زن باشد و تولید فکر و محتوای موثر داشته باشد؟»

آسیه امینی به روایت خودش، وقتی مدیریت یک تیم رسانه ای را به عهده گرفت، مدیر بداخلاقی بوده و با این رفتار هدایت تیم را برعهده داشته است: «مکرر شنیده بودیم که خبرهایت بارها پاره شود و وقتی به تو نگاه می‌کنند، تحویلت نگیرند. با هر ابروی بالای چشمی، با اردنگی بیرونت کنند. این رفتار پرخشونت و پرابهت و پرجذبه، میراثی از رفتار کلاسیک مردانه‌ای بود که مدت‌ها با خودم گلاویز بودم تا توانستم آن را کنار بگذارم. اقرار می کنم کسی با شخص خودم این رفتار را هرگز نداشت. اما یاد گرفته بودم که به جای پاک کردن ذهنیت جنسیت زده اطرافم، جنسیتم را پنهان کنم. اما بعدتر دیدم بهتر است به جای این پنهان کاری که بازتولید آن میراث بود، با آن جدال کنم. این بود که به جای پرهیز از روزنامه‌نگاری ز‌ محور، به سمت آن رفتم و سعی کردم بیشتر در حوزه جنسیت بنویسم و مطالعه کنم.»

او پس از یک بحث طولانی با یکی از مدیران «ایران» به دلیل سانسور یک مطلب برای همیشه با این مجموعه خداحافظی کرد و در بخش ورزشی روزنامه «زن» معاون گروه شد و آنجا بود که تبعیض‌های جنسیتی در عرصه عمومی برای اولین بار به طور واضح‌تری توجه آسیه امینی را به خود جلب کرد. این حساسیت برای چاپ عکس‌ها روی گزارش‌ها شروع شد و به درک «تبعیض جنسیتی سیستماتیک وحشتناکی» بنا بر آمار رسید. گاهی یک عکس ده‌ها بار تایید نمی‌شد چراکه مچ دست یا پای ورزشکاران زن در آن نمایان بود. در آن زمان ایده‌ای که مجموعه ورزش این روزنامه ابداع کرد: «عکس‌برداری‌هایی سورئال بود؛ توپ، تور و دستانی که تا مچ پوشیده شده‌اند. گاهی ناچار بودیم از یک ورزشکار بخواهیم بارها یک حرکت را کنار تور والیبال یا بسکتبال تکرار کنند تا عکاس روزنامه بتواند در حالی که آنها به هوا پریده اند، بدون نشان دادن بدنشان فقط از دست و توپ و تور کنار هم عکس بگیرند.» در آن زمان مساله زنان به عنوان حوزه‌ای مستقل و حرفه‌ای شناخته نمی‌شد. گلاویزی با چنین چالش‌های جنسیتی باعث شد آسیه امینی پس از کسب این تجربه با کسی که قبل از آن بود، متفاوت شود.

اتفاق دیگر روزنامه «زن» در زندگی او این  بود که در همین روزنامه با جواد منتظری برای مدت کوتاهی همکار شد و یک سال بعد، درست در روز ازدواج آن‌ها اما، روزنامه «زن» بسته شد.

آسیه امینی و جواد منتظری اولین افرادی بودند که فردای ۱۸ تیر ۱۳۷۸ قدم به دانشگاه تهران گذاشتند. صبح روز جمعه نوزدهم تیرماه بود. آسیه به طور اتفاقی برای رفتن به یک قرار کاری، از خیابان «امیرآباد» تهران می‌گذشت که با بسته بودن خیابان‌ها مواجه شد. در همهمه‌ اطراف شنید که شب گذشته در حمله به دانشگاه تیراندازی شده است. توجهش جلب می‌شود و به همسرش خبر می‌دهد تا با دوربین، خودش را برساند. آنها از اولین کسانی بودند که توانستند پیش از بسته شدن در دانشگاه به روی خبرنگاران وارد خوابگاه شوند و با همراهی جمعی از دانشجویانی که هنوز در بهت و حیرت و ناباوری بودند، تصاویر و حر‌ف‌های مربوط به اتا‌قهای سوخته خوابگاه، وسایل تخریب شده، خون پاشیده بر در و دیوار و ... را ثبت کنند.

عکس‌های معدودی از واقعه ۱۸ تیر موجود است که بیشترشان عکس‌هایی‌ست که منتظری ثبت کرده است. گزارش‌های تصویری و اخباری هم که در روزنامه «خرداد» منتشر شد، فردای آن روز سندی بود در مقابل تکذیب حقیقت آن فاجعه. سندی که از فردای آن روز دانشجویان در تظاهرات‌هایشان در دست داشتند.

بعد از روزنامه «زن» آسیه امینی تجربه همکاری با روزنامه «مناطق آزاد» با سردبیری  احمد زیدآبادی را داشت؛ تجربه‌ای «بی‌نظیر» در کنار روزنامه‌نگاری که امینی چنین توصیفش می‌کند: «من هیچ سردبیر دیگری را در هیچ روزنامه‌ای ندیده‌ام که مثل احمد زیادآبادی پشت تحریریه بماند و تنها با نگاه صنفی و کاملا حرفه ای به تحریریه بنگرد.»

آسیه امینی در این روزنامه با کمک و پشتیبانی زیدآبادی توانست به کردستان سفر کند تا از ماجرای کشته شدن ۷ نفر در اعتراض‌های مردمی، برای اولین بار بنویسد. در آن زمان روزنامه‌ها مرکزگرا بودند و زنان روزنامه‌نگار هم به راحتی برای سفرهای کاری پذیرفته نمی‌شدند. این مساله البته مانعی برای او نبود. وقتی آمریکا عراق را برای حمله محاصره کرد، آسیه امینی با وجود داشتن کودکی ۲ ساله، از طرف روزنامه اعتماد راهی عراق شد: «یک جاهایی  برای به دست آوردن آن‌چه می‌خواهی باید بجنگی و می‌توانی موفق هم بشوی. چنین نیست که راه باز باشد و بفرمایی بزنند، به تلاش خودت بستگی دارد.»

به روایت خود این روزنامه‌نگار، مادر و پدرش در شخصیت مستقل او نقش پررنگی داشته است. آنها به او و سه خواهر دیگرش بعد از گرفتن دیپلم گفتند که باید زندگی مستقلی داشته باشند. تمامی آن‌ها یک سال بعد از دیپلم را به خو کردن با چنین سبک زندگی گذراندند و بعد وارد دانشگاه شدند.

او حالا با نگاهی نقادانه به روزنامه‌نگاری در داخل و خارج از ایران می‌نگرد. آسیه امینی معتقد است روزنامه‌نگاری ایرانی «فعالیتی نیمه سیاسی» است یا در خدمت سیاست، نه در خدمت مردم. وقتی روزنامه‌نگار، روزنامه، شیوه آموزشی و تربیتی، ازادی بیان و انجمن صنفی مستقل وجود ندارد؛ پس به طور مستقل روزنامه‌نگاری، نه به تعریف کلاسیک و غیرکلاسیک و نه عمومی و اختصاصی نداریم. او روزنامه‌نگار امروز را «حوزه‌های پراکنده حرکت‌های سیاسی» می‌داند.

: همین نقد را به روزنامه‌نگاری ایرانیان خارج از ایران هم دارید؟ تمامی رسانه‌های جریان اصلی و آلترناتیو سیاسی هستند؟

شما به من جواب بدهید. آیا ما در خارج از ایران تربیت روزنامه‌نگار داریم؟

: نه.

انجمن صنفی داریم؟

: نه.

آیا شما از طرف موسسه‌هایی که در آن مشغول به روزنامه‌نگاری هستی، بیمه بیکاری دریافت می‌کنی؟

:نه.

آیا شما به اندازه یک روزنامه‌نگار فرانسوی مالیات می‌پردازید؟

: برای مدتی نه.

وقتی هیچ‌کدام از این‌ها را نداریم، پس روزنامه‌نگاری به معنای معمول آن هم نداریم. روزنامه‌نگاری کار خیریه نیست! یک شغل است.  صنفی که نیازهای خودش را دارد. آموزشهای خودش را دارد. در خارج از ایران هم به جز بخشی از روزنامه نگارانی که در موسسات رسانه ای بزرگ دولتی یا وابسته به سازمانهای بزرگ کار می کنند، بقیه روزنامه نگاران از حقوق صنفی پایینی برخوردارند. از آموزش و تربیت روزنامه نگاری و نیازهای دیگر بهتر است چیزی نگویم که بخش مهمی از تعریف ما از این حرفه را شکل می دهد. اخلاق حرفه ای و تعهد به حقوق مردم به دور از سیاست زدگی در ما ضعیف شده. بنابراین فاصله زیادی داریم از آنچه باید باشیم.

: اما شما از جهت‌گیری و وابستگی به جریان‌های سیاسی صحبت کردید.

اگر نخواهم بگویم سیاسی، باید بگویم اقتصادی. بنگاه‌های رسانه‌ای که تولید می‌شوند، با گرفتن بودجه عده‌ای را هم به کار می‌گیرند و سود اقتصادی - سیاسی آن بهره‌مند می‌شوند. هیچ‌کدام از این اتفاق‌ها به شکل حرفه‌ای به رشد روزنامه‌نگاری به عنوان حرفه‌ای مستقل کمک نمی‌کند. روزنامه‌نگاری که بدون علم به حقوق صنفی خود از حقوق صنفی روزنامه‌نگاران می‌نویسد نمی‌تواند از همان حقوق دفاع کند. این چه شغلی است؟ برای همین من با هیچ روزنامه‌ای همکاری نمی‌کنم و مطلبی نمی‌نویسم مگر آن‌که بدانم حقوقم به میزان حقوق روزنامه‌نگاری نروژی یا کشورهای دیگر اروپایی رعایت می‌شود. تصمیم آسانی هم نیست اما فکر می‌کنم اگر کمی در زندگی به خودم سخت بگیرم، شاید بتوانم ۵ نفر دیگر را هم مجاب کنم که برای مشغول شدن به کار، به حداقل‌ها رضایت ندهند. این اسمش روزنامه‌نگاری نیست. چرا صاحبان رسانه‌ها باید از روزنامه نگاران انتظار کار خیر داشته باشند؟

ثبت نظر

گزارش

پشتک بالانس دولت برای بازگشت هاشمی طبا

۲۷ مرداد ۱۳۹۶
شما در ایران وایر
خواندن در ۶ دقیقه
پشتک بالانس دولت برای بازگشت هاشمی طبا