close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
گزارش

فهیمه خضرحیدری: ما را برای پرداختن به موضوعات زنان مسخره می‌کردند

۳۰ مهر ۱۳۹۶
آیدا قجر
خواندن در ۷ دقیقه
فهیمه حضر حیدری چند سالی است که در دفتر واشینگتن رادیو فردا به ساختن برنامه «تابو» ادامه می‌هد
فهیمه حضر حیدری چند سالی است که در دفتر واشینگتن رادیو فردا به ساختن برنامه «تابو» ادامه می‌هد

اولین مطلبی که از او منتشر شد، در دوران دبیرستانش بود. یادداشتی که امروز آن را رمانتیسیسمی آبکی و پر سوز و گداز توصیف می‌کند، در هفته‌نامه «ولایت» قزوین منتشر شد؛ مقاله‌ای درباره «مادر»، اولین نوشته روزنامه‌نگاری بود که بعدها ترک ایران را انتخاب کرد و قدم به راهی گذاشت پر چالش. حالا او در «رادیو فردا» تابوهای اجتماعی را به چالش می‌کشد؛ زنی جوان با پوششی همیشه رنگی و صدایی آشنا که تهیه‌کننده برنامه «تابو» است.
به روایت خودش، همیشه عشق جاودانی‌ او ادبیات بوده است. دلش می‌خواسته هرکاری که قرار است انجام دهد، به نوعی مربوط به نوشتن باشد. ۱۸ ساله بود که در رشته ادبیات دانشگاه تهران قبول شد و همان موقع، پیش از شروع کلاس‌ها، برای کار به روزنامه «سلام» مراجعه کرد که عمویش در آن مشغول بود. می گوید عمویش چندان با این تصمیم موافق نبود اما بالاخره توانست با اصرار وارد بخش اداری روزنامه شود و هم زمان به تحصیل بپردازد. همان‌جا بود که برای اولین بار در فضای روزنامه‌نگاری با برخورداهای جنسیتی مواجه شد.
اولین برخورد خضرحیدری با چالش‌های جنسیتی، مربوط به رفتاری بود که با یکی از زنان همکارش در روزنامه می‌شد؛ زنی که به روایت این روزنامه‌نگار، از نظر ظاهری با بقیه «متفاوت» و از نظر حرفه‌ای و شخصیتی، «مستقل» بود. اما همکارانش موفقیت‌های این خانم را به جنسیت او مربوط می‌کردند و این سوال برایشان بود که «این خانم چه طور امتیاز می‌گیرد؟»

فهیمه می گوید در آن زمان نمی‌دانسته است دلیل این حرف‌ها چیست اما وقتی در سال ۱۳۷۵ به شکل رسمی وارد مطبوعات ایران شده، آرام آرام این چالش‌های جنسیتی را درون حوزه روزنامه‌نگاری چشیده است.
او حضور حرفه‌‌ای خود را در مطبوعات با مجله «جهان کتاب» ادامه داد. خضرحیدری هم زمان با روزنامه سلام، در کتاب فروشی کار می‌کرد. یک‌روز «فرخ امیرفریار» که نفر اول جهان کتاب بود، به کتاب فروشی رفت و نوشته‌های خضرحیدری را بر در و دیوار آن خواند. فهیمه کتاب‌ها را می‌خواند و یادداشت‌هایی درباره آن‌ها می‌نوشت تا مشتری‌های کتاب فروشی ترغیب به خریدن آن‌ها شوند. همین نوشته‌ها اما روزگار او را به روزنامه‌نگاری حرفه‌ای و نشریه جهان کتاب کشاند.
پس از آن به مجله «زنان» پیوست و بهترین خاطراتش در حوزه روزنامه‌نگاری در آن رقم خورد. در آن زمان «گلی امامی» پنج صفحه معرفی کتاب در آن مجله داشت اما قرار بود ایران را ترک کند و همکاری وی با مجله قطع شود. به همین دلیل مجله زنان از خضرحیدری دعوت کرد‌ که اداره صفحات کتاب مجله را به عهده بگیرد: «بهترین تحریریه‌ای که تجربه کردم، در این مجله بود. هر روز چیزی برای یاد گرفتن بود. "شهلا شرکت" نسل روزنامه‌نگار خوبی را پرورش داد که بسیاری از آن‌ها هم چنان به این حرفه مشغول‌ هستند. من نوشتن و ویرایش را آن‌جا یاد گرفتم. این تجربه عمیقا زندگی من را به عنوان یک زن و روزنامه‌نگار زیر و رو کرد. امکان نداشت آدمی که به ساختمان این مجله وارد می‌شد، هنگام خروج همان آدم قبلی باشد.»
اما این مسیربدون چالش طی نشد. به روایت خودش، از وقتی که وارد تحریریه‌ روزنامه‌ها شد، درک بیش تری از «سکسیزم» در فضای رسانه‌ای پیدا کرد. کم کم گزارش‌هایش تیتر یک می‌شدند و به معاونت و دبیری سرویس اجتماعی رسید: «اوایل کارم در روزنامه سلام چون عملا یک هیچ‌کس، یک دختر کوچولوی ۱۸ ساله بودم، مشکلی نداشتم. شاید جالب هم بود که دختربچه‌ای شوری در سر داشته باشد. اما به محض این‌که زنی می‌خواهد گردنش را بالاتر بگیرد و قدم‌های متقاوتی بردارد، با این چالش‌ها روبه‌رو می‌شود. البته هرگز مدیریت و مدیرمسوول‌ها برخورد سکسیستی با من نداشتند؛ چه در داخل و چه خارج از ایران. اما دو مدل رفتار و خشم مبتنی بر جنسیت را تجربه‌ کرده‌ام.»
فهمیه خضرحیدری هم از جانب همکاران مرد و هم زن با برخورد جنسیتی مواجه شد؛ برخوردهایی که گاهی برایش «شگفت‌انگیز» می‌نمودند: «اخیرا به این نتیجه رسیده‌ام که زنان و مردان در این رفتارها مثل هم عمل می‌کنند؛ یعنی از زنان قدرتمند خوش‌شان نمی‌آید؛ نه زن و نه مرد. زنی که سرش خم نباشد، به راحتی پذیرفته نمی‌شود؛ مثلا در جدی بودن در کار، برای توصیف زنان جدی می‌گویند چه قدر غر می‌زند یا بداخلاق است اما همین مساله برای مردان، از سجایای اخلاقی قلمداد می‌شود. می گویند فلان آقا خیلی هم جدی و مصمم است. گاه در زندگی حرفه‌ای‌ام تنها به دلیل جدی بودن در کار، به بداخلاقی متهم شدم. حتی گاه کارم تنزل داده شده و در زن بودن خلاصه می‌شود. بارها کسانی، دوستانه و دشمنانه به خود من گفته‌اند که اگر به فلان برنامه‌ات توجه شده، به این خاطر است که زن هستی و روابط خصوصی با آقایان داری یا مدیر مجموعه از تو خوشش می‌آید؛ چه در داخل ایران و چه خارج ایران. یعنی همه چیز هستی به غیر از یک روزنامه‌نگار که برای کارش وقت و هزینه می‌گذارد. فقط چون زن هستی.»
اما این واکنش‌ها مختص به ایران نبودند. این روزنامه‌نگار که سال‌ها است در خارج از ایران به حرفه خود مشغول است، بارها با چالش‌های جنسیتی دست و پنجه نرم کرده است: «آقای شفیعی کدکنی می‌گوید ای کاش آدمی می‌توانست وطنش را چون بنفشه‌ها همراه خود هرکجا که می‌رود، ببرد. من اجازه می‌خواهم برای ایشان رفع نگرانی کنم و بگویم آدمی می‌تواند و وطنش را همه‌جا با خودش می‌برد. اگر وطن را تنها جغرافیا ندانیم و فرهنگ تفسیر کنیم، تجربه من می‌گوید گروه‌‌ها و جامعه‌های ایرانی همان فضای داخل ایران را در کشورهای دیگر بازتولید می‌کنند.»‌
اگرچه پرداختن به موضوع‌های مربوط به زنان، چالش‌های خاص خود را پیش می‌آورد اما او که در کنار همکارانش در رادیو فردا، این فرصت را پیدا کرده بودند تا مسایل زنان را پوشش دهند، با «تمسخر» مواجه می‌شدند: «بعضی همکاران مرد مدام در حال مسخره کردن بودند. چالش حرفه‌ای نبود، دقیقا تمسخر بود؛ به این شکل که چه قدر دنبال حقوق زنان هستید؟ شما که همه حقوق را دارید، دنبال چه هستید؟ شوخی‌های مبتذلی که دیگر حتی خنده‌دار هم نیستند بلکه بدترین نوع کلیشه‌ای است که آن‌قدر تکرار شده، بی‌مفهوم است و انگار نه برای خنده که برای انتقام بیان می‌شود. می‌گفتند با پرداختن به موضوعات زنان، آن‌ها را پرتوقع می‌کنید.»
با وجود این، فهیمه خضرحیدری توانست در کشاکش این چالش‌ها، به حرفه روزنامه‌نگاری ادامه بدهد و یکی از زنان موفق در این حوزه باشد. هرچند به باور خودش، کار اثرگذار خاصی ارایه نداده است. البته برنامه تابو را که باعث شده است تابوهای اجتماعی به بحث گذاشته شوند، از جمله فعالیت‌هایی می‌داند که می‌تواند در درازمدت «شاید اندکی» تاثیرگذار باشد.
می گوید: «جنس حرفه روزنامه‌نگاری به نوعی است که کاری ماندگار نمی‌ماند و قرار هم نیست تولید یک روزنامه‌نگار حتی برای خودش بیش تر از یک هفته دوام داشته باشد. ما وقتی در داخل ایران بودیم، به خیلی از مسایل نمی‌توانستیم بپردازیم. وقتی هم از ایران خارج شدیم، از زمین کارمان فاصله گرفتیم و به سختی و زحمت هر روز خودمان را در آن جغرافیا تصور می‌کنیم. این جا هم خیلی از کارها را نمی‌توانیم انجام دهیم. اساسا اثرگذاری برای من معنا ندارد. رویای اثرگذاری را خیلی وقت پیش کنار گذاشته‌ام. فعالیت‌های ما در حرکتی حلزونی و در دایره بسیار محدودی ممکن است بتواند به مرور زمان اثری بگذارد.»
فهمیه خضرحیدری پیش از خروج از ایران، در روزنامه «اعتماد» مشغول به کار بود و وقتی در سال ۸۸ روزنامه‌نگاران هم از تیغ بازداشت و زندان در امان نبودند، او با وجود داشتن پرونده در دادگاه انقلاب، پیش از دستگیری ایران را ترک کرد. این روزنامه‌نگار آخرین خاطره‌اش را از آخرین روزنامه‌ای که در آن کار می‌کرد، عدم پرداخت حقوقش عنوان می کند که هر پنج‌شنبه ویژه‌نامه‌ای ۱۰۰ صفحه‌ای منتشر می‌کرد. او دبیر بخش اجتماعی این ویژه‌نامه‌ها بود.
فهیمه پس از سال‌ها روزنامه‌نگاری در رادیو فردا، در نقد روزنامه‌نگاری می‌گوید:«در خارج از کشور و از پشت میز روزنامه‌نگاری انجام نمی‌شود اما روزنامه‌نگاران داخل ایران هم گاه بدون در نظر داشتن استانداردهای روزنامه‌نگاری، کار روزنامه‌نگاری می‌کنند که خب، نتیجه بیش تر شبیه  فعالیت حزبی یا مدنی می‌شود.»

اضافه می کند:«خود من وقتی ایران بودم، به اشتباه کنار اسمم به عنوان روزنامه‌نگار، در رزومه‌های کاری می‌نوشتم "عضو جنبش زنان ایران". بعدها متوجه شدم که چه اشتباه مهلکی برای استقلال حرفه‌ای‌ام بوده. الان روزنامه‌نگارانی هستند که چنان در حمایت از دولت می‌نویسند که هیچ نقدی را برنمی‌تابند. در حالی‌که این یک اشتباه استراتژیک است. اگرچه بی‌طرفی در روزنامه‌نگاری را قبول ندارم اما برخی چنان با حرارت دفاع یا حمله می‌کنند که مرزهای این اصل را به کلی مخدوش می‌کنند.»
حالا او چند سالی است که در دفتر واشنگتن رادیو فردا به ساختن برنامه تابو ادامه می‌هد و در مرور خاطرات روزنامه‌نگاری، تلخ‌ترین آن‌ها را چنین روایت می‌کند: «وقتی می‌خواستم از مرز ایران در شهر خوی به شکل غیرقانونی خارج شوم، کسی که مبلغی برای این کار گرفته بود، پرسید که چه کاره هستی؟ گفتم روزنامه‌نگارم. ناگهان گفت من نمی‌توانم تو را رد کنم و روزنامه‌نگار گران‌تر هستند. اگر من را بگیرند، بلای بدتری به سرم می‌آورند. با خودم فکر کردم که کار من حتی برای این بنده خدا هم پرهزینه است.»  

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

بلاگ

ماتادورها ایستگاه آخر نوجوانان بودند

۳۰ مهر ۱۳۹۶
گفتگوی ورزشی
خواندن در ۱ دقیقه
ماتادورها ایستگاه آخر نوجوانان بودند