close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
گزارش

روایت دو معلم از مدارس سیستان و بلوچستان: چهاردیواری ویرانه داریم

۱۷ اسفند ۱۳۹۶
ماهرخ غلامحسین‌پور
خواندن در ۷ دقیقه
ﺑﺎ وﺟﻮدی ﮐﻪ ﺑﯿﮑﺎران ﺗﺤﺼﯿﻞ ﮐﺮده در سیستان و بلوچستان زﯾﺎد هستند اﻣﺎ آﻣﻮزش و ﭘﺮورش ﺑﺎ ﮐﻤﺒﻮد ﻧﯿﺮو ﻣﻮاﺟﻪ اﺳﺖ
ﺑﺎ وﺟﻮدی ﮐﻪ ﺑﯿﮑﺎران ﺗﺤﺼﯿﻞ ﮐﺮده در سیستان و بلوچستان زﯾﺎد هستند اﻣﺎ آﻣﻮزش و ﭘﺮورش ﺑﺎ ﮐﻤﺒﻮد ﻧﯿﺮو ﻣﻮاﺟﻪ اﺳﺖ
فقط نیمی از دانش آموزان مقطع ابتدایی در مناطق حاشیه ای زاهدان در دوره متوسطه ادامه تحصیل می دهند و مابقی آنها به علت کمبود مدرسه ترک تحصیل می کنند.
فقط نیمی از دانش آموزان مقطع ابتدایی در مناطق حاشیه ای زاهدان در دوره متوسطه ادامه تحصیل می دهند و مابقی آنها به علت کمبود مدرسه ترک تحصیل می کنند.

«مریم بالاشیخ» معلم است در نقطه صفر مرزی استان سیستان و بلوچستان؛ یک روستای محروم. او نگران است که وقت نگارش گزارش، اسم روستا را ننویسم. می گوید چه فرق می کند ده «النجان» باشد یا «انجیرک»، «واویلا بالا» یا «انارشاهی»، «بازپران» و «بصیران» یا «بهرام آباد» و «چهارخمی» و «دادالله»، همه جا وضع یکی است: «بچه های مدرسه که به نان شب شان محتاج هستند، دانگی پول جمع می کنند تا یک خانم میان‏سال بیاید و کلاس ها را تمیز کند. یک عده از بچه ها که نمی توانند همان دانگ اندک را هم پرداخت کنند، در حالی که از خستگی نای سرپا ایستادن ندارند، بعدازظهر که می شود، دفتر و دستک‎شان را که جمع کردند، به قد سهم شان شروع می کنند به جارو کردن مدرسه.»

مریم می گوید تازه وضع این دانش آموزان بهتر از برخی روستاهای دیگر منطقه است:«بسیاری از کودکان دهات اطراف همان چهار دیواری ویرانه را هم ندارند.»

روایت های رسمی تا حدودی این مشکلات را تایید می کنند. هشت روز پیش «فرحناز مینایی پور»، مدیرکل امور زنان وزارت آموزش و پرورش  به «ایلنا» گفت فقط نیمی از دانش آموزان مقطع ابتدایی در مناطق حاشیه ای زاهدان در دوره متوسطه ادامه تحصیل می دهند و مابقی آن ها به علت کمبود مدرسه ترک تحصیل می کنند.

با این که بر اساس اصل سی ام «قانون اساسی»، دولت موظف است وسایل آموزش و پرورش رایگان را برای همه «آحاد ملت» تا پایان دوره متوسطه فراهم کند اما نرخ پوشش دانش آموزان دختر در استان سیستان و بلوچستان حدود 50 درصد است. 50 درصد دختر جامانده از تحصیل به خاطر فقر فزاینده و نبود مدرسه و امکانات، از آموزش محروم می شوند.

ﻣﺪرﺳﻪ ای ﮐﻪ مریم در آن ﺗﺪرﯾﺲ ﻣﯽ کند، یک ﭼﻬﺎر دﯾﻮاری اﺳﺖ ﮐﻪ دور ﺗﺎ دور داخل آن را ﭼﻨﺪ اﺗﺎق ﻗﺪﯾﻤﯽ ﻣﺸﺮف ﺑﻪ ﺣﯿﺎط ﺗﺸﮑﯿﻞ ﻣﯽ دﻫند. اﯿﻦ اﺗﺎق ﻫﺎ، ﮐﻼس ﻫﺎی درس هستند. ﺑﻠﻮﭼﺴﺘﺎن ﺷﺮﻗﯽ ﺗﺮﯾﻦ ﻗﺴﻤﺖ اﯾﺮان اﺳﺖ. در این بخش از کشور روﺷﻨﺎﯾﯽ و ﺗﺎرﯾﮑﯽ زودﺗﺮ ﺳﺮ می رسند و ﮐﻼس ها به علت ﻣﺸﮑﻞ ﺳﯿﻢ ﮐﺸﯽ، به محض تاریک شدن هوا، با کمبود روشنایی مواجه می شوند. ﻣﺪرﺳﻪ دو ﻧﻮﺑﺖ ﻣﺘﻮﺳﻄﻪ اول و دوم دارد: «دانش آموزان کلاسِ ثابت ندارند ﭼﻮن در روزﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ دانش آموزان ﻣﺘﻮﺳﻄﻪ دوم ﭼﻬﺎر ﺳﺎﻋﺖ در ﻣﺪرﺳﻪ درس دارﻧﺪ، داﻧﺶ آﻣﻮزان ﻣﺘﻮﺳﻄﻪ اول کلاس خود را ﺑﻪ آﻧ ﻬﺎ واﮔﺬار ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ و ﺧﻮدشان ﺑﻪ ﮐﻼس دﯾﮕﺮی ﮐﻪ داﻧﺶ آﻣﻮزان آن ورزش دارﻧﺪ، ﻣﯽ روﻧﺪ. ﮔﺎﻫﯽ ﻫﻢ به ﺪﻟﯿﻞ اﯾن که ﮐﻼس آن ها ﮐﻮﭼﮏ اﺳﺖ و ﻣﻌﻠﻢ رﯾﺎﺿﯽ ﻓﻀﺎی ﮐﺎﻓﯽ ﺑﺮای ﺗﺪرﯾﺲ روی ﺗﺨﺘﻪ ﮐﻮﭼﮏ ﮐﻼس را ﻧﺪارد، ﮐﻼس ﻫﺎ را ﺟﺎبه ﺠﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ. بچه ها مدام بین این چاردیواری ها در حال جا به جا شدن هستند.»

«میرو»هم معلم است مثل مریم. او از هفت سال پیش معلم پایه اول تا پنجم دبستان در اتاقکی است که اهالی آن جا اسمش را مدرسه گذاشته اند؛ حوالی دهستان «پیرسراب» چابهار: «اولین بار وقتی دیدم بچه های آن مثلا مدرسه که بیش تر به یک ساختمان نیمه ویرانه وسط جاده شباهت دارد تا یک مدرسه واقعی، روی زمین خاک و خلی پشت مدرسه در زنگ ورزش با یک قوطی کنسرو فوتبال و وسطی بازی می کردند، با خودم تصمیم گرفتم تا جایی که ممکن است، آن جا بمانم.»

مدرسه میرو میز و نیمکت ندارد و بچه ها روی زمین ولو می شوند. آن جا پنکه و کولر و هیچ وسیله خنک کننده ای هم ندارد و گرمای اتاقک از یک ساعت بعد از صبح‏گاه  که می گذرد، دیگر فوق طاقت تحمل و تصور است. بچه ها که اغلب قوت درستی ندارند، بی حال می شوند: «دخترها شش نفرند. می نشینند پشت سر پسرها. برای تک به تک دخترها مصیبت کشیدم تا خانواده ها را قانع کردم به آمدن شان رضایت بدهند. موکت نداشتیم تا یک روز یک گروه از دانشجویان تهرانی آمدند این جا را دیدند. آن اوضاع را می دیدند و باورشان نمی شد. فردای آن روز پول گذاشته بودند، یکی شان رفته بود چهابهار و یک تکه موکت خریده بود. وقتی تاکسی با موکت رسید، بچه ها دور تاکسی جمع شده بودند و از خوشحالی می رقصیدند.»

آقای میرو خودش ناظم، دفتردار، مستخدم و معلم بهداشت مدرسه هم هست. او نیروی رسمی نیست بلکه قراردادی است و ماه هایی که بتواند چند ساعتی بیش تر اضافه کار بگیرد، با همان مبلغ اندک برای بچه ها یک صبحانه مختصر تهیه می کند. نان و پنیر و چای یا شاید تی‎تاپ و کیک: «انگار این بخش اصلا به نقشه ایران تعلق ندارد. در طول هفت سال گذشته حتی یک مدیر میانی از مسوولان آموزش و پرورش منطقه به این مدرسه سر نزده است. من خودم چند ماهی یک بار می روم آموزش وپرورش پیرسراب، بخش‎نامه ها را می گیرم و برمی گردم.»

مدرسه ای که مریم بالاشیخ آن جا همه جور درسی تدریس می کند، رونق بیش تری دارد: «جز من یکی دو نفر دیگر هم هستند. من بیش تر از زمانی که این جا معلم باشم، دانش آموز بوده ام. در همین منطقه محروم و وسط همین خرابه ها درس خوانده ام.»

 ﺑﺎ وﺟﻮدی ﮐﻪ بی‏کاران ﺗﺤﺼﯿﻞ ﮐﺮده در سیستان و بلوچستان زﯾﺎد هستند اﻣﺎ آﻣﻮزش و ﭘﺮورش ﺑﺎ ﮐﻤﺒﻮد ﻧﯿﺮو ﻣﻮاﺟﻪ اﺳﺖ، به ﻄﻮری ﮐﻪ ﯾﮏ ﻣﻌﻠﻢ  چند درس در زﻣﯿﻨﻪ ﻫﺎی ﻏﯿﺮمرتبط ﺑﺎ ﺗﺨﺼﺼﺶ را ﺗﺪرﯾﺲ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ: «ﻣﻌﻠﻢ ادﺑﯿﺎت، ﻋﻠﻮم و رﯾﺎﺿﯽ درس می دهد. ﺑﺮﺧﯽ از ﻣﺪارس را آﻣﻮزش و ﭘﺮورش ﺑﻪ ﺷﺮﮐﺖ ﻫﺎی ﺧﺼﻮﺻﯽ واﮔﺬار ﮐﺮده است ﺗﺎ ﻫﺰﯾﻨﻪ ﻫﺎی ﺧﻮدش را ﮐﺎﻫﺶ بدﻫﺪ. از ﻃﺮﻓﯽ، اﯾﻦ ﺷﺮﮐﺖ ﻫﺎ ﻣﺘﺨﺼﺼاﻦ بی کار ﻣﻨﻄﻘﻪ را ﺑﺎ ﺣﻘﻮق اﻧﺪک و ﺳﺎﻋﺖ ﻫﺎی ﮐﺎری زیاد ﺑﻪ ﮐﺎر ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ؛ ﺣﻘﻮﻗﯽ ﮐﻪ بیش تر آن ﺻﺮف ﻫﺰﯾﻨﻪ ﻫﺎی رﻓﺖ و آﻣﺪ می شود. اﻣﺎ ﻣﻌﻠﻢ های ﺷﺮﮐﺘﯽ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻪ اﻣﯿﺪ اﺣﺘﻤﺎل اﺳﺘﺨﺪام رﺳﻤﯽ در آﯾﻨﺪه به کار خود اداﻣﻪ می دهند.»

اما معلمان می گویند دردی بزرگ تر و ورای فقر فزاینده کودکان عادی مدرسه هم وجود دارد؛ چیزی بزرگ تر از گرسنگی و بی لباسی. برخی  کودکان در این منطقه که نه شناسنامه و هویت دارند، نه اسم شان در دفتر مدرسه ثبت شده است: «ﺑﺎ وﺟﻮد این که آن ها‌ اغلب داﻧﺶ آﻣﻮزان ﺑﺎﻫﻮش و مستعدی هستند اﻣﺎ اﯾﻦ زرﻧﮕﯽ و ﻫﻮش و ذکاوت آن ها رﺳﻤﯿﺖ ﻧﺪارد؛ مثلا در ﻣﺮاﺳمی ﮐﻪ ﻣﺴوﻮﻻن ﺷﺮﮐﺖ می کنند، هر چه قدر که این بچه ها رتبه گرفته یا فعال باشند، از آن ها مثل ﺑﻘﯿﻪ داﻧﺶ آﻣﻮزان ﻣﻤﺘﺎز ﺗﺠﻠﯿﻞ ﻧﻤﯽ ﺷﻮد.»

بنا بر اطلاعات خانم معلم روستای مرزی، اﯾﻦ داﻧﺶ آﻣﻮزان ﯾﺎ پیش از این ﻋﺸﺎﯾﺮ ﺑﻮده و با ﮐﻮچ طایفه ﮔﺎﻫﯽ در اﯾﻦ ﺳﻮی ﻣﺮز و ﮔﺎﻫﯽ در آن ﺳﻮی ﻣﺮزﻫﺎ زﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﮐﺮده اﻧﺪ وﻫﺮﺟﺎ که ایل توانسته است ﺳﯿﺎه ﭼﺎدرشان را بنا کرده و دام‎شان را سیر کنند را وﻃﻦ خودشان نامیده اند و ﺑﻪ داﺷﺘﻦ ﺷﻨﺎﺳﻨﺎﻣﻪ ﭼﻨﺪان اﻫﻤﯿﺘﯽ نداده اند یا عمدتا ﻓﺮزﻧﺪان ﻣﺎدران اﯾﺮاﻧﯽ ﺷﻨﺎﺳﻨﺎﻣﻪ‎داری ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺑﺴﺘﮕﺎن آن ﺳﻮی ﻣﺮزها وﺻﻠﺖ کرده اند.

با این که پیش از این ها مسوولان آموزش و پرورش وعده پذیرش کودکان فاقد هویت و کودکان مهاجر کشورهای هم مرز شرقی ایران را داده بودند اما به تازگی «علیم یارمحمدی»، نماینده مردم زاهدان در مجلس شورای اسلامی گفته است چنان‌چه هزینه تحصیل کودکان مهاجر تامین نشود، آموزش و پرورش به ناچار آن ها را پذیرش نخواهد کرد.

گفته می شود در حال حاضر یک میلیون و ۴۰۰هزار مهاجر بدون مدرک در ایران زندگی می کنند که بخش عمده آن ها به علت هم‏جواری و هم مرزی، در استان سیستان و بلوچستان ساکن هستند.

«معصومه ابتکار» چندی پیش به این منطقه سفر کرد و بعد از این سفر بود که وعده داد مدارسی ویژه آموزش و ثبت نام کودکان بی هویت در این منطقه راه اندازی خواهد شد. «فرحناز مینایی پور»، مدیر کل امور زنان وزارت آموزش و پرورش هم گفته است در حال تلاش هستند تا موافقت خیرین را برای مدرسه سازی در استان سیستان و بلوچستان جلب کنند؛ وعده هایی که اگر محقق شوند، می توانند بخشی از دردهای دانش آموزان و معلمان را کاهش دهند. مریم و امیر فعلا منتظرند.

 

مطالب مربوط:

جبر جغرافیایی و بازماندگان از تحصیل

سقف سه هزار کلاس تخریبی بر سر دانش‌آموزان

از 160 هزار کودک بازمانده از تحصیل در سیستان و بلوچستان 120 هزار تن به مدرسه بازگشتند

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

عکس

درختکاری آقای خامنه‌ای

۱۷ اسفند ۱۳۹۶
مانا نیستانی
درختکاری آقای خامنه‌ای