close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
گزارش

زندگی پر فراز و نشیب یک جنگ‌جوی لشکر فاطمیون

۲ مرداد ۱۳۹۷
خواندن در ۶ دقیقه
ین جوان شیعه که از ولایت بلخ در شمال افغانستان است، یک مهاجر عادی نیست. او برای ایران جنگیده است. او مدافع حرم است.
ین جوان شیعه که از ولایت بلخ در شمال افغانستان است، یک مهاجر عادی نیست. او برای ایران جنگیده است. او مدافع حرم است.

سیرت شایگان و شهروند خبرنگاران افغانستانی

سوم ماه رمضان، گروهی از مهاجران افغان از ایران رد مرز و وارد «اسلام قلعه» در ولایت هرات شدند. همه این ۴۳ نفر مرد و اغلب آن ها جوان و زیر سن ۴۰ سال بودند. این رد مرزی‌ها از شهرهای تهران،‌ اصفهان، مشهد، کرمان و دیگر شهرها از خانه، خیابان، کارگاه و اتوبوس جمع‌آوری و بازداشت شده بودند. آن ها به دلیل نداشتن کارت اقامت، به اردوگاه منتقل و ظرف مدت کوتاهی به افغانستان رد مرز شدند.

«سید اسماعیل» ۲۸ ساله یکی از این اخراجی ها است. مهاجرانی که از ایران به صورت اجباری اخراج می شوند، دولت جمهوری اسلامی را به رفتار غیرانسانی و خلاف قوانین بین المللی متهم می کنند. اما سید اسماعیل بیش از هر یک دیگر برآشفته بود. این جوان شیعه که از ولایت بلخ در شمال افغانستان است، یک مهاجر عادی نیست. او برای ایران جنگیده است. او مدافع حرم است.

در سال ۲۰۱۳ که جنگ سوریه شدت گرفت، ایران برای یاری «بشار اسد»، رییس جمهوری سوریه، لشکری از شبه نظامیان شیعه از میان شهروندان افغانستان تشکیل داد و نامش را «تیپ فاطمیون» گذاشت.

سید اسماعیل مانند یک سرباز ولایت فقیه داوطلب شد تا در بدل حقوق ناچیز اما احترام بسیار، عضو شود.

اما برخورد نیروهای انتظامی و مرزبانی ایران در بازداشت و اخراج مبارزی که در جبهه داغِ جنگ سوریه علیه «داعش» حضور داشته، با سرداران لشکر «قدس» سپاه پاسداران روی یک سفره نشسته، زیر پرچم فاطمیون و گام به گام با «حزب الله» و مستشاران نظامی ایرانی در خط آتش قرار داشته و به گفته خودش، دست کم در یک مورد «قاسم سلیمانی» را از نزدیک دیده، اهانت آمیز و فریب‌دهنده بوده است.  

دولت ایران برخلاف رفتار با مهاجران عادی افغانستان، با اعضای لشکر فاطمیون که اغلب از مهاجران افغان در ایران متشکل است، رفتار محترمانه‌ای دارد. چون آن ها زیر پرچم جمهوری اسلامی ایران، در طرف‎داری از بشار اسد، به شهرهای مختلف و در جبهات داغ جنگ اعزام شده اند و از این رو از منزلت و احترامی برخوردار هستند.

اما هنگامی که یک ماشین نیروی انتظامی ایران نزدیک شد تا اسماعیل را بازداشت کند، دشوار بود که ثابت کند جزو این جنگ جویان است چون مسیر زندگی برای او پر پیچ و خم بوده است. هرچه داد زد که مدافع حرم است، کسی به آن وقعی نگذاشت.

سید اسماعیل چهار سال پیش، وقتی جذب فاطمیون شد که برادر بزرگ‏ترش از سوریه برگشت تا همسر و سه فرزندش را با خود به ایران ببرد. گرفتن ویزای ایران برای شهروندان افغانستان، گذر از «هفت خوان رستم» است. اما «سیدهاشم»، برادر بزرگ تر توانست ظرف یک هفته از سفارت ایران در کابل ویزا بگیرد و خانواده اش را با خود به ایران ببرد. سید اسماعیل که تنها ۲۴ سال داشت، برای این کار دل‎گرم شد. او که در افغانستان بی کار بود و گاهی در حلبی سازی دوستانش وقتش را برای چند پولی می گذراند، تصمیم گرفت برای زندگی بهتر به ایران برود. با قصه هایی که از برادرش درباره سوریه شنیده بود، وضعیت این کشور خیلی بدتر از اوضاع افغانستان نبود. سیدهاشم که به ایران بازگشت، به سید اسماعیل پیام داد که زمان جلب و جذب برای جنگی که ایران مبارزه «خیر» و «علیه شر» معرفی کرده بود، در اوج است. سید اسماعیل به کمک مالی برادرش، قاچاقی راهی ایران شد. او هنوز جزو فاطمیون نشده بود و گرفتن ویزا برایش کار آسانی نبود.

قاچاق‏چیانِ انسان او را به زاهدان و سپس کرمان بردند و از آن جا به تهران رساندند. وقتی اسماعیل به منطقه ای به نام «شاه عبدالعظیم» رسید، سیدهاشم دور دیگر ماموریتش در سوریه را شروع کرده بود. اما چند هفته بعد دوستان برادرش، اسماعیل را به پایگاه ثبت نام دواطلبان جنگ سوریه بردند و او را نام نویسی کردند. اسماعیل که تفنگ را تنها از سر شوق و خوش گذرانی در افغانستان به دست گرفته بود، در ایران شامل یک روند منظم سربازی شد. پدر و مادر و یک برادر و خواهران او که ساکن افغانستان بودند، فکر می کردند اسماعیل برای کار به ایران رفته است؛ تا این که یک عکس نظامی او با ریش حزب الهی در جلوی دو لاشه هواپیما که پرچم جمهوری اسلامی ایران در جلوی یکی از آن ها خودنمایی می کرد و در دامنه کوهی در پایگاهی در خاک ایران قرار داشت، به مادرش رسید. همه اعضای خانواده از عضویت او شوکه شدند. اسماعیل رسما به استخدام شبه نظامیان غیررسمی جمهوری اسلامی ایران درآمده بود.

او در همین پایگاه که به دلایل امنیتی محل آن را فاش نمی کند، آموزش نظامی دید. این آموزش شامل فعالیت های متعدد می شد ولی بیش‏تر چگونگی استفاده از «کلاشنیکف» بود.

آتش جنگ سوریه شعله می کشید و نیروی بیش تر برای جنگیدن با مخالفان بشار اسد نیاز بود. درست در دوماهگی آموزش نظامی اسماعیل، یک هواپیمای نظامی شب هنگام عازم دمشق شد. در میان ۲۰۰ نفری که سوار هواپیما شدند، اسم اسماعیل هم بود. آن ها چراغ خاموش وارد پایگاه نظامی مشترک ایران و سوریه در دمشق شدند. چند روز که گذشت، نیروهای فاطمیون را به دسته های کوچک ۲۰ نفری تقسیم و به جبهات مختلف اعزام کردند. قرعه «حلب» به نام اسماعیل خورد.

اسماعیلِ تازه کار در اوج جنگ وارد حلب در شمال سوریه شد تا از حرم «زینب»، دختر «امام علی» دفاع کند. چندی نگذشت که او به شدت زخمی شد. جراحت های شدیدی در ران هایش وارد شده بود. او از راه رفتن ماند. جمهوری اسلامی ایران او و ده ها مجروح دیگر از لشکر فاطمیون را به تهران منتقل کرد. اسماعیل در بیمارستان نظامیان زیر درمان قرار گرفت تا زخم هایش بهتر شوند. اما در همان هفته نخست مرخص شد. خودش به ما می گوید که جراحت جسمی او تا حدی بهتر شده بودنداما این جنگ جو به لحاظ روحی به شدت آسیب دیده بود و نیاز به درمان دراز مدت داشت. حقوق دو ماه حضورش در سوریه هم بیش از شش میلیون تومان نمی شد که برای اجاره خانه و زندگی راحت کافی نبود. او باید چند دور دیگر به سوریه می رفت و زنده باز می گشت تا از امتیازات بیش تر بهرمند می شد. اما سفر اول برای اسماعیل سفر آخر شد. او برای تسکین دردش به یک راه حل دیگر رو آورد؛ مواد مخدر.

پول جنگ سوریه، خرج مواد نشئه آور شد که در عوض جسم و جان اسماعیل را مکید و از بدن این جوان تنها یک پوست و استخوان برجا گذاشت. او دیگر نه به درد سوریه می خورد و نه به درد ایران. روزهای سرگردانی در ایران بود که به دام پلیس افتاد و رد مرز شد. تمام کارت و سندهایش در خانه برادرش در تهران به جا مانده است. در افغانستان نه تنها کسب و کار نیست و خطر اعتیاد بزرگ تر است بلکه اگر افراط‎گرایان اسلامی بدانند او برای فاطمیون در سوریه جنگیده است، زندگی اش به مخاطره می افتد.

حالا اسماعیل تصمیم گرفته است دوباره از راه قاچاق به ایران باز گردد. می خواهد برود و اسنادش را به مقام های ایرانی نشان بدهد تا به حق و حقوقش برسد. امید او این است که ایران حقوق ماهیانه سه میلیون تومان از «صندوق حمایت از مبارزان» و اجازه اقامت به او بدهد تا بتواند زندگی تازه ای شروع کند. اما دلهره و ترس رسیدن به ایران و قرارگاه فاطمیون از دست قاچاق‎چیان انسان و نیروی انتظامی ایران، کابوس شبانه اسماعیل است.

***

شما هم می‌توانید خاطرات، مشاهدات و تجربیات خود از قاچاق انسان، پناهندگی و مهاجرت به اشتراک بگذارید. اگر از مسئولان دولتی یا افراد حقیقی و حقوقی که حق شما را ضایع کرده‌اند و یا مرتکب خلاف شده‌اند شکایت دارید، لطفاً شکایت‌های خود را با بخش حقوقی ایران وایر با این ایمیل به اشتراک بگذارید: [email protected]

مطالب مرتبط:

زندگی پر فراز و نشیب یک جنگ‌جوی لشکر فاطمیون

آموزش آمریکا در خدمت لشکر فاطمیون ایران

خون‌بهای شبه‌نظامیان فاطمیون

پول جنگ برکت ندارد؛ گام به گام با تربیت یک شبه‌نظامی لشکر فاطمیون

پادگان یزد، مرکز سری آموزش سربازان افغانستانی

تنور جنگ در سوریه دامن‌گیر شیعیان افغانستان

تلخ و شیرین؛ خاطرات جنگ لشکر فاطمیون

ثبت نظر

گزارش

بانک‌های اسلامی چگونه اقتصاد ایران را بلعیده‌اند؟

۲ مرداد ۱۳۹۷
علی رنجی‌پور
خواندن در ۵ دقیقه
بانک‌های اسلامی چگونه اقتصاد ایران را بلعیده‌اند؟