close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
گزارش

سفری تفریحی که به ۱۴ سال زندان تبدیل شد

۲۹ شهریور ۱۳۹۷
ماهرخ غلامحسین پور
خواندن در ۷ دقیقه
سفری تفریحی که به ۱۴ سال زندان تبدیل شد

روزگاری اندونزی را دروازه ورود به استرالیا می‌دانستند؛ کشوری با زندان‌های لبالب از جمعیت که شرایط غیراستاندارد آن‏ها اغلب منجر به اظهار نگرانی سازمان‌های حقوق بشری شده است.

اردیبهشت ماه سال گذشته بود که 400 زندانی در جزیره «سوماترا» به علت شرایط وخیمی که بر وضعیت زندان‌های این جزیره حاکم است، هنگام اجرای مراسم دعا و نیایش، سر به شورش برداشته و با هجوم به در اصلی، از محوطه زندان عبور و فرار کردند.

اغلب زندانیان رها شده از بند زندان‌های اندونزی، از وجود فساد گسترده و نظام رشوه و ارتشا حاکم بر سیستم قضایی این کشور می‌گویند.
«نوید»، یکی از ایرانیانی است که از شش سال پیش تا کنون ساکن زندان جاکاتارا است و برای دست‏یابی به آزادی، چندین سال دیگر هم باید صبوری کند. او می‌گوید برای یک سفر تفریحی، به همراه دوستانش راهی اندونزی شده و هرگز تصورش را نمی‌کرده است که اقامتش تا این حد در آن جا به درازا بکشد: «روز پانزدهم ژانویه سال 2012 با چهار نفر از دوستانم برای یک سفر تفریحی توریستی وارد اندونزی شدیم و برای لذت بردن از طبیعت آبشارهای بالی، چند روزی هم همان حوالی هتل گرفتیم. نخستین شب اقامت‎مان بود. با لباس شنا زیر چتر مشرف به دریا دراز کشیده بودیم که یک باره بدون هیچ هشدار قبلی، از چهار طرف هدف رگبار گلوله قرار گرفتیم. به تصور این که به اشتباه در مرکز یک درگیری بین پلیس و قاچاق‏چی های انسان قرار گرفته‌ایم، پناه گرفتیم تا ماجرا به پایان برسد. اما گروهی از پلیس کشور اندونزی که به سبک تکاورهای امریکایی لباس پوشیده و تا بن دندان مسلح بودند، به ما حمله‌ور شده و بی هیچ توضیحی، شروع به ضرب و شتم ما کردند که مواد مخدرتان کجا است؟!»

نوید ودوستانش انکار می کنند که موادی همراه دارند و تقاضا می کنند که آن ها را تفتیش کنند. نام هتل‏شان و شماره اتاق‌شان را هم می‌گویند.

ماموران گفته بودند گزارشی دریافت کرده اند که یک قایق قرار بوده مقادیر متنابهی مواد مخدر برای یک دسته قاچاق‏چی که در این منطقه پناه گرفته اند، ببرد و حالا آن قایق غرق شده است: «ما را تا خود صبح با دست‎بند و پابند به شکل وحشیانه ای مورد شکنجه قرار دادند و با فرا رسیدن صبح، اتاق‏مان را تفتیش کردند. اثری از این ادعا به دست نیامده بود. ما را به جاکارتا منتقل کردند. در این فاصله، تبلیغات گسترده‌ای توسط پلیس در مورد انهدام یک باند بزرگ وارد کننده مواد انجام شده بود. ما ۱۲۰ روز در بازداشتگاه جاکارتا مورد ضرب و شتم قرار داشتیم که یا باید اعتراف کنیم یا مبلغ قابل توجهی رشوه بدهیم تا موجبات آزادی‏مان را فراهم کنند. می‌گفتند این‏جا اندونزی است، تا پول ندهید، جان‌تان را به در نمی برید.»

نوید به نمایندگی از دوستانش تلاش می‌کند با سفارت ایران در جاکارتا تماس بگیرد: «سفیر وقت به ما گفت پرونده ما را مطالعه کرده و هیچ مدرک جرمی در پرونده تان نیست. بنابراین، دلیلی برای پرداخت رشوه وجود ندارد.»

آن‌ها مبلغی حدود ۲۰۰ هزار دلار از این گروه پنج نفره تاجر ایرانی درخواست می‌کنند. اما وقتی این گروه ایرانی زیر بار پرداخت مبلغ درخواست شده نمی روند، بارها و بارها تحت فشار قرار می‌گیرند. در نهایت، چون دلیل و مدرک مستدلی در پرونده وجود نداشته است، آن ها را بعد از 120 روز بازجویی مکرر، به اداره مهاجرت برمی گردانند تا به ایران بازگردند.
نوید و دوستانش در پی خرید بلیت بوده اند که این بار با مداخله پلیس و دادستان، به زندان بازگردانده می‌شوند: «ما در اداره مهاجرت در حال تهیه مقدمات برگشتن‏ بودیم اما آن ها نگران واکنش یا شکایت ما بودند. ما را به شدت مضروب کرده بودند. در رسانه ها، در مورد باند بزرگ مواد حرف زده بودند اما هیچ مدرکی در پرونده ما دال بر محکومیت‏مان وجود نداشت. رییس پلیس آن جا به شدت عصبانی بود که نتوانسته است از ما پولی کاسبی کند. او با دادستان کل مشورت کرده و در نهایت با یک زندانی به نام "فری گودی من"  که محکوم به اعدام بود و تا زمان اجرای حکمش مدت زمان اندکی باقی مانده بود، توافق کردند تا در جریان دادگاه ما شهادت بدهد که با ما قرار و مدار تحویل مواد داشته است و به این شکل، مشمول تخفیف مجازات شود.»  

با اعتراف آن محکوم اندونزیایی، نوید و دوستانش را با دست‎بند و پابند از اداره مهاجرت به زندان برمی‌گردانند. آن ها به تدریج متوجه می‌شوند که با یک گروه دیگر قاچاق‎چی که قرار بوده 35 کیلومتر آن سوتر یک معامله کلان مواد مخدر انجام بدهند، اشتباه گرفته شده‌اند: «خودشان هم دقیقا متوجه شده بودند اشتباه کرده‌اند اما دیگر راه برگشت نداشتند. معامله مواد مخدری که می گفتند، دقیقا در 35 کیلومتری آن جا انجام شده بود. ما اشتباهی بازداشت شده و به شدت  مورد ضرب و شتم قرار گرفته بودیم. حین بازجویی، متوجه شده بودند ما متمول هستیم، بنابراین حاضر نبودند به آسودگی ما را بدون این که سودی نصیب‎شان بشود، رها کنند.»

آن ها را 29 جلسه بی‌نتیجه راهی دادگاه می‌کنند تا در نهایت یک روز دادستان برای ملاقات با نوید به زندان می‌رود: «مرا خواستند. دادستان بود. پرسید تو که بیزنس من هستی، باید اهل معامله هم باشی. من گفتم بعد از این مدت اقامت در زندان شما متوجه شدم تنها راهم برای رهایی از این شرایط، معامله کردن است. دادستان گفت ما یک پکیج برای شما آماده کرده‌ایم که با خرید آن می‌توانید نجات پیدا کنید؛ پکیجی به نام "عدالت".»

دادستان برای نوید توضیح می‌دهد که پلیس قادر نیست به آسودگی آن ها را رها کند اما آن ها با خرید پکیج پیشنهادی می‌توانند حکم ابد یا اعدام‎شان را تبدیل به مدت زمان چند ساله حبس کنند و به خانه برگردند: «به من گفت با این روش نه پلیس مورد سرزنش افکار عمومی قرار می‌گیرد و نه قاضی توبیخ می‌شود، شما هم امید خواهید داشت که برگردید به خانه‌هایتان. با وکیل مشورت کردیم و تصمیم گرفتیم این مبلغ را بپردازیم.»

نوید می گوید پرونده آن ها توجه اعضای سفارت ایران در جاکارتا را جلب کرده بوده و آن ها در تمامی جلسات دادگاه‏شان مشارکت می کرده اند: «با این که ما پنج ساعت از جاکارتا دور بودیم اما چند نفر از سفارت ایران در تمام جلسات دادگاه ما شرکت می کردند چون ایمان داشتند که ما واقعا بی گناهیم. زمانی که آن شاهد ساختگی داشت برعلیه ما شهادت می داد، سرکنسول وقت ایران نتوانست خودش را کنترل کند و به سمت او حمله ور شد. برای چند دقیقه بین کنسول و پلیس درگیری مختصر فیزیکی ایجاد شد.»

فری گودی من که بر علیه نوید و دوستانش شهادت داده بود، دو سال بعد و در سال ۲۰۱۴ در جریان یک پرونده دیگر با یک محموله بزرگ مواد مخدر دستگیر و در سال 2016 تیرباران شد.

روز خواندن حکم تاجران ایرانی زندانی فرا رسید و پس از دفاع آخرشان، قاضی به اتهام «تلاش برای وارد کردن مواد مخدر در کشور اندونزی»، آن ها را به 14 سال حبس محکوم کرد:«بعد از اعلام حکم، با دستش به من اشاره کرد که بروم جلو. من حس شرم را در صورت قاضی می دیدم. با صدای بسیار آرامی گفت این تنها کاری بود که می توانستم برای شما بکنم. امیدوارم یک روز درک کنی که من کاری از دستم برنمی آمد.»

زندگی هر پنج نفر آن ها دچار تراژدی می شود؛ آدم هایی از بطن زندگی آن ها می روند و ترک‎شان می کنند و فرزندانشان بی وجود پدر بزرگ می شوند: «با این که طرح اعتراض به دادگاه عالی بسیار هزینه بر است اما ما از هر فرصتی برای اظهار اعتراض استفاده کردیم. ما حتی بیش از آن چه که از ما باج خواسته بودند، هزینه اعتراض به این حکم غیرانسانی کرده ایم. خیلی ها به من می گویند تلاشم عبث است و بهتر است سرنوشت را بپذیرم و دست از هزینه کردن بردارم اما من بنا ندارم تا روز آخر دست بردارم.»

روزی که نوید را دستگیر کرده اند، دخترش سه سال داشته و او اکنون 9 ساله است: «ما دیدیم که زندگی عاطفی هر کدام از ما چه طور از هم پاشید و ویرانه شد. به تدریج اعتبار و حرمت جامعه را از دست داده و عملا تبدیل به یک مرده متحرک شدیم. تجارت‎مان را هم از دست دادیم. چه روزهایی که دخترم لابد به من نیاز داشته و من نبوده ام؛ روز گرفتن کارنامه ها یا لحظات تلخ و شیرینی که یک دختر به وجود پدرش محتاج است. زندگی هر کدام از ما پنج نفر یک سناریوی دردناک است.»

او معتقد است که عملا تاوان فساد و نابسامانی هایی را می دهد که در سیستم قضایی کشور اندونزی وجود دارد.

 

مطالب مرتبط:

زندانیان فراموش‌شده ایرانی؛ از استانبول تا جاکارتا

 

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

گزارش

با پابند و دست‏بند در بیمارستان، با لباس بیمارستان در زندان

۲۹ شهریور ۱۳۹۷
شیما شهرابی
خواندن در ۵ دقیقه
با پابند و دست‏بند در بیمارستان، با لباس بیمارستان در زندان