«مافیا سالاری ایرانی، فاشیسم مذهبی در لباس عدالت طلبی»، نام کتاب جدید «مجید محمدی» است؛ نویسنده و جامعهشناسی که در دوران ریاستجمهوری «محمد خاتمی» کتاب «جامعه مدنی به زبان ساده» او در فضای سیاسی ایران مورد اقبال قرار گرفت.
مجید محمدی دکترای جامعهشناسی خود را از دانشگاه «استونی بروک» دریافت کرده است. او از سال ۲۰۰۰ میلادی ساکن امریکا است و پیش از خروج از ایران، به فعالیتهای پژوهشی و روزنامهنگاری اشتغال داشت.
از محمدی ۳۴ کتاب به زبان فارسی منتشر شده است؛ ۲۷ تألیف و هفت ترجمه. «دینشناسی معاصر»، «بر بامهای آسمان»، «سر بر آستان قدسی و دل در گرو عرفی»، «دین علیه ایمان»، «لیبرالیسم ایرانی و راه دشوار اصلاحات» و «خدا احمقها را دوست دارد» از جمله کتابهای او هستند.
محمدی در کتاب «مافیا سالاری ایرانی، فاشیسم مذهبی در لباس عدالت طلبی» توضیح میدهد که جمهوری اسلامی را میتوان از جهت بسته عمل کردن و تبهکاری، «مافیایی» و از جهت نحوه بسیج نیروها و استفاده از آنها در سازمان سرکوب، «فاشیستی» خواند. او ساختار پاداش دهی و بسیج نیروهای وفادار را شبیه ساختار حکومت «موسیلینی» و «هیتلر» میداند.
این جامعهشناس از سوی دیگر توضیح میدهد که مافیاسالاری ایرانی براساس ایدئولوژی نیز شکل گرفته است و روحانیون و سپاه پاسداران براساس دیدگاههای اسلامگرایانه، کاست حاکم را ساختهاند.
مطالب این کتاب در دهه ۸۰ گردآوری شده و از دیدگاه نویسنده، جمهوری اسلامی نسبت به آن زمان فاسدتر، بستهتر و امنیتیتر و به همین دلایل، شکنندهتر شده است. از نظر او، دو جنبش سالهای ۱۳۸۸ و ۱۳۹۶ به حکومت ضربات جدی وارد کرده اما نتوانستهاند قوای قاهره را از بین ببرند.
پس از اعتراضات دی ماه سال گذشته، گروهی از نیروهای مخالف حکومت از نقش جدید گروه «تهیدستان» علیه حکومت سخن گفتند. مجید محمدی اما در مصاحبه با «ایرانوایر»، با ذکر دلایل خود توضیح میدهد که نه حکومت و نه مخالفان نمیتوانند بر روی گروه حاشیهنشین سرمایهگذاری درازمدت کنند. از او پرسیدیم:
از عواملی که درباره پایههای قوام بخش جمهوری اسلامیدر این کتاب برشمردید، کدام یک نقشی جدیتر در حفظ حکومت دارند؟
- آقای خمینی نیازی به سازماندهی گروههای وفادار در پایین و پاداشدهی احساس نمیکرد چرا که تصور میکرد پایگاه اجتماعی قدرتمندی دارد. البته در آن دوره هم گروههای هوادار، کارهای مطلوب رژیم و حمله به مخالفان را انجام میدادند اما مانند اکنون رابطه ساختاری بین آنها و باندهای داخل حکومت وجود نداشت.
آقای خامنهای احساس میکرد رهبری کاریزماتیکی ندارد و به همین دلیل نیروهای وفادار را در بسیج، نهادهای امنیتی و دیگر نهادها سازماندهی کرد و در این زمینه نسبتا موفق عمل کرده است.
به این ساختار در ایران «حزب پادگانی» می گویند. اما به نظر من، این ساختار شبیه ساختار حکومت موسیلینی و هیتلر است؛ مثل گروهی که آقای خامنهای اسمشان را «آتش به اختیار» یا «خودی» گذاشته و دستشان در انجام هر کاری باز است.
در این ساختار، نسبت به دوره آقای خمینی، نظام پاداش خیلی بهتر و دقیقتر عمل میکند؛ به طور مثال، در خصوصی سازی، یک کارخانه چند هزار میلیارد تومانی به دو یا سه نفر که حدود ۳۰ سال سن دارند، واگذار میشود. مشخص است که این افراد نیروهای سازمان سرکوب هستند و به سبب قدرت سیاسی، صاحب قدرت مالی هم میشوند.
در دوره آقای خمینی، این امتیازات محدود بودند؛ مثلا به بسیجیان سهمیه ورود به دانشگاه داده میشد. اما در دوره آقای خامنهای، امکانات دولتی گسترده شدهاند؛ برای نمونه، به روحانیون بیمه مجانی دادهاند یا در بخش نیروهای نظامی و انتظامی، سپاه در حوزه اقتصادی قدرتمند شده است.
این ساختار، یک الگو برداری از سیستم نازی آلمانی یا موسیلینی است. هیتلر هم قراردادهای اقتصادی را در میان گروه هوادار خود توزیع میکرد. اما تفاوت جمهوری اسلامی با آلمان نازی و سیستم موسلینی این است که آنها قدرت سازماندهی بالاتری داشتند و سازماندهی را به یک حزب واحد ارتقا دادند. جمهوری اسلامی قدرت سازماندهی ندارد و قدرتهای درون حکومت به صورت باندهای جداگانه عمل میکنند اما سیمانهایی چون درآمد نفتی، مراسم و بزمهای مذهبی و تمرکز منابع در دولت، این مجموعه را به هم وصل میکنند.
شما نوشتهاید جمهوری اسلامی به این دلیل بر روی عدالت تاکید دارد که تاکید بر عدالت راحتتر از تاکید بر حقوق بشر و آزادی است ولی برای سنجش عدالت معیارهای مشخصی را ارایه نمیکند. اما این تاکید بر عدالت گویا هنوز جواب میدهد و حتی برخی گروههای مخالف هم روی موضوع عدالت و یا فساد بیشتر از آزادی تاکید میکنند.
- در موضوع عدالت، سه بحث وجود دارد؛ عدالت توزیعی، عدالت قضایی و برابری فرصتها. آن چیزی که جمهوری اسلامی برروی آن تمرکز داشته، عدالت توزیعی است. این نوع عدالت هم نه در گرفتن مالیات از ثروتمندان و نه فراهم کردن چترهای حمایتی مانند سیستم های سوسیالیستی بلکه فقط در توزیع بستههای موادغذایی نمود داشته است.
مخالفان حکومت اما مساله عدالت را به شکل جامعتری نگاه میکنند و تاکیدشان بر برابری فرصتها و عدالت قضایی است. از سویی دیگر، مارکسیستها تنها بر روی عدالت توزیعی و مباحثی چون مصادره اموال افراد ثروتمند تاکید میکنند. مخالفانی که به سوسیال دموکرات ارتقا پیدا کردهاند هم بیشتر سراغ چترهای حمایتی میروند. البته جمهوری اسلامی چترهای حمایتی از نیازمندان را نیز تامین نکرده است. در برخی کشورها، دولت موظف به تامین سرپناه و غذا برای نیازمندان است اما در جمهوری اسلامی هیچ قانون و ساختاری برای این موضوع وجود ندارد.
در بحث فساد می بینیم که هم مقامات جمهوری اسلامی مانند آیتالله علی خامنهای، بر موضوع فساد تاکید زیادی دارند و هم مخالفان بر روی فساد در حکومت مانور میدهند.
- در بحث فساد، موضوعی که مخالفان دنبال میکنند، بحث نابرابر بودن فرصتها و عدم شفافیت است و از نگاه آنها، این دو عامل باعث فساد گسترده در جمهوری اسلامی هستند.
شما در بخشی از کتاب خود مطرح کردهاید که گاهی حاشیهنشینها میتوانند به نیروی سرکوب حکومت تبدیل شوند. اما از اعتراضات دی ماه سال ۱۳۹۶، گروهی این حاشیهنشینها را جریانی بالقوه علیه حکومت میدانند.
- حاشیهنشینان شهری یعنی اقشار کم درآمدی که هنوز جذب جامعه شهری نشدهاند، نمیتوانند از خدمات شهری استفاده کنند و نقشهای اجتماعی جا افتاده و نهادینه ندارند. آنها پیوستگی سستی با جامعه اصلی دارند. این گروه هم برای مخالفان و هم برای حکومت، چاقوی دو لبه هستند. آقای «محمود احمدینژاد» با توزیع پول و سیبزمینی میتوانست آنها را در چارچوب نظام نگه دارد اما آقای «حسن روحانی» با این سیاستها مخالف است و از این اقشار فاصله گرفته است. حکومت برای سازمان سرکوب خود به این اقشار نیاز دارد اما نمیتواند همه آنها را در این سازمان جذب کند و گاهی آنها میتوانند به صورت نیروی بالقوه علیه حکومت عمل کنند.
این گروه، هم ظرفیت پیوستن به جنبش اعتراضی را دارد و هم ظرفیت پیوستن به سازمان سرکوب را. از این جهت، هر دو طرف، یعنی هم مخالفان و هم حکومت نمیتوانند در دراز مدت روی این گروه حساب کنند. حکومت نمیتواند روی آنها حساب کند چون در حالت عادی، تنها امکان استخدام پنج درصد آنها را برای سازمان سرکوب خود دارد. مخالفان هم نمیتوانند چون با بالا رفتن درآمد نفت، حکومت امکان این را دارد که با این اقشار بازی کند.
شمار آرای ثابت اصولگرایان در دورههای مختلف، هشت میلیون بوده است در حالی که «ابراهیم رئیسی» در انتخابات گذشته، ۱۶ میلیون رای کسب کرد. برخی این هشت میلیون را رای گروههای حاشیهنشین و همچنین گروههای دیگری میدانند که جذب وعدههای آقای رییسی شدهاند؟
- حتما این طور است چون آقای رئیسی هم در دوره مبارزات انتخاباتی، مانند آقای احمدینژاد وعده یارانه بالاتر میداد. اما اتفاق دیگر این بود که آقای احمدینژاد توانست یک بخشی از طبقه متوسط را نیز آلوده به امتیازات اقتصادی کند. شما نمیتوانید میزان وفاداری سلبریتیها به حکومت در دوه خاتمی را با دوره آقای احمدینژاد و دوره کنونی مقایسه کنید. یکی از ابرازهای مهم تبلیغاتی حکومت الان سلبریتیهایی هستند که آلوده شدهاند. برخی از این سلبریتیهای برساخته جمهوری اسلامی در شبکههای اجتماعی، به خصوص اینستاگرام، چند میلیون دنبال کننده دارند. به این ترتیب، بخشی از قشر متوسطی که در دوره آقای احمدینژاد از بخشی از ۷۰۰ میلیارد دلار درآمدهای نفتی استفاده کردند هم اینک به جمعیت حاشیه شهری اضافه شدهاند.
الان بخشی از طبقه متوسط هم میتوانند مخاطب جریانهای پوپولیستی مانند آقای رئیسی باشند. اگر رای تفکیکی را نگاه کنیم، این طورنیست که تنها مناطق کم درآمدتر به او رای داده باشند.
اما برخی از اصلاحطلبان این ایده را داشتند که سبک زندگی افراد باعث تغییر گرایش سیاسی آنها نیز میشود و طبقه متوسط به دلیل سبک زندگی خود نمیتواند جذب جریان حامی حکومت شود؟
- تاثیر سبک زندگی بر گرایشهای سیاسی عمدتا متعلق به دهه ۶۰ و ۷۰ بود که افراد در چارچوبهای اندیشهای، به رابطه خود با حکومت نگاه میکردند. از ابتدای دهه ۸۰ این رابطه بیشتر مبتنی بر منافع است و ربطی به سبک زندگی ندارد.
منابع و درآمدهای نفتی در ایران مانند یک کیک بزرگ در اختیار دولت هستند. هرکس قاچ بزرگتری از این کیک دریافت کند، وفاداریش به حکومت هم بیشتر خواهد بود. اکنون بخشی قابل توجه از کسانی که در نگاه ظاهری به نظر نمیرسد سبک زندگیشان متناسب با سبک مطلوب و مورد تبلیغ حکومت باشد- به طور مثال، کسانی که سریالهای خارجی را دنبال میکنند و اصلا تلویزیون ایران را تماشا نمیکنند- به حکومت وفادارند چون قاچ بیشتری از این کیک به دست میآورند.
در سالهای ابتدایی دهه ۸۰ ، «سعید حجاریان» درباره اقدامات خارج از کنترل گروههای حاشیهنشین هشدار داده بود اما این هشدار از سوی دولت آقای خاتمی جدی گرفته نشد. نقش این گروهها در سیاست پس از انتخابات ۱۳۸۴ بیشتر مطرح شد. الان چه نگاهی به این گروهها وجود دارد؟
- درباره حاشیهنشین ها، دو اتفاق جدید رخ داده است؛ اول اینکه تعداد آنها به شدت افزایش پیدا کرده و براساس تخمین مقامات دولتی، به ۱۵ تا ۲۰یا حتی ۲۳ میلیون رسیده است. از جهت تهدیدات امنیتی نیز حکومت دورههای مختلفی را تجربه کرده است. در دوره ریاست جمهوری «اکبر هاشمی رفسنجانی»، اعتراضهایی رخ داد اما به اقشار دیگر گسترش پیدا نکرد و سریع سرکوب شد. اکنون نیز اگر فردی در یکی از کرسیهای شورای عالی امنیت ملی باشد، حاشیهنشینها را به عنوان یک تهدید جدی برای بقای نظام نگاه نمیکند. تجربه حکومت نشان داده است که اینها نمیتوانند ریشهها و مبانی حکومت را تکان دهند.
در چند ماه گذشته، آقای حجاریان درچند مطلب تاکید کرده است که اصلاحطلبان باید مسیر خود را از دولت جدا و به بخشهای کم درآمد توجه کنند. البته اقشار حاشیهنشین دیگر مخاطب دستگاه تبلیغاتی حکومت نیستند، بسیاری از آنها از ماهواره استفاده میکنند و «اسمارت فون» دارند. بیش از ۷۰ میلیون نفر در ایران با اسمارت فون به اینترنت وصل هستند. این نشانهها تا حدودی چشم افرادی مانند آقای حجاریان را باز کرده اما چشم حکومت باز نشده است و هنوز ساز گذشته خود را میزند.
به طور کلی، وضعیت حکومت نسبت به زمانی که این کتاب را مینوشتید، چه تغییری کرده است؟
- حکومت فاسدتر، امنیتیتر و بستهتر شده است. فساد هم به لحاظ میزان و هم به لحاظ تعداد، رشد قارچی داشته است. از سوی دیگر، حکومت امنیتیتر شده و تعداد دستگاههای امنیتی به ۱۶ دستگاه افزایش یافته است. ساختار سیاسی حکومت نیز بستهتر شده است. به همین دلیل هم حکومت شکنندهتر شده است. دو جنبش سال های ۱۳۸۸ و ۱۳۹۶ به حکومت ضربات جدی وارد کردند اما نتوانستند قوای قاهره را از بین ببرند.
به نظر میرسد حکومت در ۱۰ سال گذشته سعی کرده است توجه مردم را از طریق تریبونهای حکومتی، به عدالت طلبی جلب کند.
- در حدود ۱۰ سال گذشته، حکومت برای ایجاد یک گفتمان روشنفکری مبتنی بر عدالتطلبی تلاش کرده است. در انتصابات آقای خامنه ای و سپردن تریبونهای حکومتی به افرادی چون «حسن رحیم پور ازغدی»، این هدف را میتوان دید. حکومت به دنبال این است که چهرههایی مانند «بازرگان»، «مرتضی مطهری» و «عبدالکریم سروش» را در چارچوب گفتمان عدالت طلبی بسازد اما به دلیل عوض شدن فضای اجتماعی، چندان نتوانسته است موفق باشد. افرادی مانند رحیم پور ازغدی که تنها عدالتگرا هستند، نتوانستهاند در فضای روشنفکری ایران، چندان جایی پیدا کنند. اینک حکومت از همان مدل ایدئولوژیک و فکری دهه ۴۰ ۵۰ استفاده میکند درحالی که جامعه در دهه ۹۰ زندگی میکند.
اما در فضای سیاسی، موفقیتهایی داشتهاند؛ مانند گروهی که «احمد توکلی» ایجاد کرده است یا موضوع فیشهای حقوقی مدیران دولت.
- بخشی از توجه به این موضوعات، از جمله فیشهای حقوقی، به دلیل مطرح کردن بحث شفافیت بود و این که حکومت این اطلاعات را منتشر کند نه توجه به موضوع عدالت.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر