close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
گزارش

«فقیر بودیم و داریم فقیرتر می‌شویم»

۱۸ خرداد ۱۳۹۸
محمد تنگستانی
خواندن در ۴ دقیقه

ایران وایر به طور روزانه گزارش‌هایی را که توسط شهروندخبرنگاران ارسال می‌شود منتشر می‌کند. به طور همزمان چند شهروندخبرنگار وضعیت اقتصادی و معیشت خود و مردم را سوژه قرار دادند. سو ژه مشترکی که شاید بهتر باشد به درد مشترک تشبیه شود.

«اکبر» یکی از شهروندخبرنگاران ایران‌وایر است که در خصوص وضعیت اقتصادی خود و خانواده‌اش می‌گوید: ما جزء طبقه متوسط جامعه بودیم و بنا به برنامه هفتگی حتما یک تا دو شب بیرون از خانه شام می‌خوردیم. پخش کننده مواد غذایی در یکی از شهرستان‌های شمالی ایران هستم و در حوزه حقوق کودکان کار فعالیت می‌کنم. الان چند ماهی می‌شود که شام بیرون از خانه را حذف کرده‌ایم و مجبور شده‌ام از ۴ کارگری که داشته‌ام ۳ کارگر را اخراج کنم. باری آنچنان وارد انبار نمی‌شود که بخواهم ۴ کارگر داشته باشم. روزی که کارگرانم را اخراج کردم تا چند روز عذاب وجدان داشتم، می‌دانستم که زندگی‌شان با مشکل مواجه می‌شود اما چاره‌ای نداشتم.

«محمد حسن» بر این باور است که تنها قشری که فشار اقتصادی مستقیم بر آنها فشار می‌آورد قشر کارگر و فقیر جامعه است. این شهروند آبادانی، در گفت‌وگو با شهروندخبرنگار ایران‌وایر می‌گوید: تا چند هفته پیش در آبادان مغازه دارد بود اما در حال حاضر بساط فروش انگشتر دارد و دلاور و یورو خرید و فروش می‌کند. «محمد حسن» می‌گوید: الان ۱۲ سالی می‌شود که در آبادان کاسب هستم. تا سه سال پیش دست‌فروش بودم. در کنار بساطی که داشتم به زبان طنزآمیز جلب مشتری می‌کرد. عید نوروز دو سال پیش مسافران نوروزی ازم فیلم گرفته بودند و این فیلم در شبکه‌های اجتماعی دست به دست شد و یک دفعه هم مشتری‌هایم زیاد شد و هم شناخته شدم.

کم‌کم این زبان طنزآمیز را به شکل قابل توجهی به در کارم پررنگ کردم. بعد از مدتی کار و کاسبی‌ام بهتر شده بود و توانستم یک مغازه کرایه کنم.  در خیابان ته‌لنجی‌ها کنار مغازه‌ام مانند مابقی همکارانم باز بساط داشتم. تا اینکه گفتند از اینجا باید بروید.  همه دست‌فروشان را به محلی دیگر منتقل کردند. آنجا مشتری‌هایمان به یک سوم رسید و کسی تردد نمی‌کرد، وقتی هم که داشت جان می‌گرفت پیمان‌کاری که آن مکان را در اختیارش گذاشته بودند همه ما را بیرون کرد و خودش به صورت خصوصی به دیگران و با قیمتی بالاتر اجاره داد. بعد از اینکه امتیاز ما دست‌فروش‌ها را گرفتند ما را از بازارچه بیرون کردند.  در حالی که آن بازارچه حق ما دست‌فروش‌‌ها بود. در آبادان مسئولین باند بازی می‌کنند. مردم توان خرید ندارند. تحریم‌ها صد‌درصد بازار را نابود کرده است.

از بالا دستور دادند که دست‌فروش‌ها را سامان دهند اما بدبختمان کردند. عدم مدیریت در این وضعیت اقتصادی وتحریم‌ها بیشتر سبب خرابی بازار شده است.  هفته گذشته عید فطر بود اما خرید و فروشی نشد. در حالی که هر سال عید‌فطر فروش ما از ۱۳ روز عید نوروز بیشتر بود. بخشی از مردم آبادان عرب هستند و این عید برایشان اهمیت زیادی دارد اما مردم توان خرید نداشتند. پولی نداشتند که خرید کنند. آن مقدار خریدی هم که امسال روز قبل از عید فطر صورت گرفت ۹۰ درصدش توسط عراقی‌ها بود. مردم خودمان واقعا توان خرید نداشتند.

حضور عراقی‌ها درست است که حاشیه‌ها و مشکلاتی به همراه داشته و دارد اما در رونق بازار نیمه‌جان آبادان تاثیر داشته‌اند.

 به جای اینکه مسئولین در این شرایط و تحریم‌های سنگین با مدیرت درست بتوانند بحران مدیرت کنند، با عدم کفایت و باند بازی بیشتر دارند مردم را اذیت می‌کنند. در حال حاضر با این وضعیت اقتصادی و نحوه مدیریت شهری در سامان دادن دست‌فروش‌ها ما را هم بدبخت کرده‌اند خیلی از همکاران ما هستند که الان نه تنها ورشکست شده‌اند بلکه نان شب هم ندارند بخوردند.

«مرتضی» یکی دیگر از دست‌فروشان آبادان است او از کودکان کار بوده و الان برای خودش در بازار لین‌یک احمدآباد دست‌فروشی می‌کند. مرتضی از وضعیت بازار در عیدفطر برای ما تعدادی گزارش تهیه کرده است. می‌گوید امسال بازار عید فطر مانند سال‌های قبل نبود. بازار لین‌یک احمد‌آباد مثل بازار امیری و ته‌لنجی‌ها و ... نیست. در احمد‌آباد جنس‌هاس کیفیت کمتری دارند و ارزان‌تر هستند برای همین همیشه بازار شلوغ است اما امسال اینگونه نبود.

 مرتضی می‌گوید از بچگی کار کرده‌ام. از فروش یخ در تابستان گرفته تا شستن قبر در قبرستان. سه خواهر و یک برادر کوچک‌تر از خودم دارم. از بچگی نان‌آور خانواده بودم. یک زمانی خوابیدن زیر کولر گازی در گرمای تابستان آبادان برای من و خانواده‌ام آرزو بود. بعد‌ها با کار کردن توانستم آرزوی خودم و خواهران و برادرم را به واقعیت تبدیل کنم. الان خودم و برادر با هم کار می‌کنیم. اما شرایط اقتصادی بد شده است و داریم به سمتی می‌رویم که شاید باز داشتن کولر برایمان آرزو بشود. الان یک ماهی می‌شود که شب‌ها کنار یکی از فلکه‌های شهر سیگار فروشی هم می‌کنم، فکر کنم تنها چیزی که این روزها هنوز مشتری دارد سیگار است. مردم توان خرید ندارند و خودمان هم نمی‌توانیم  خرید داشته باشیم.

ثبت نظر

استان‌وایر

پلمب ۵۴٧ رستوران لاکچری تهران در ١٠ روز

۱۸ خرداد ۱۳۹۸
خواندن در ۱ دقیقه
پلمب ۵۴٧ رستوران لاکچری تهران در ١٠ روز