close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
گزارش

برزان محمدی، هم‌بندی علیرضا شیرمحمدعلی: هر شب با وحشت و کابوس می‌خوابم

۲ تیر ۱۳۹۸
میلاد پورعیسی
خواندن در ۸ دقیقه
برزان که مهرماه سال گذشته، در جریان اعتراضات روستای «گوشخانی» از توابع سروآباد کردستان دستگیر شد، با حکم قاضی صلواتی به ۶ حبس تعزیری محکوم شده است.
برزان که مهرماه سال گذشته، در جریان اعتراضات روستای «گوشخانی» از توابع سروآباد کردستان دستگیر شد، با حکم قاضی صلواتی به ۶ حبس تعزیری محکوم شده است.
درست چند ثانیه بعد از این که سامان به سلول این دو نفر رفت، صدای فریادش بلند شد. ما صدای سامان را شنیدیم که می‌گفت: «محمد رضا چرا می‌زنی؟ مگر چه کار کرده ام؟ به دادم برسید.»
درست چند ثانیه بعد از این که سامان به سلول این دو نفر رفت، صدای فریادش بلند شد. ما صدای سامان را شنیدیم که می‌گفت: «محمد رضا چرا می‌زنی؟ مگر چه کار کرده ام؟ به دادم برسید.»

نام «برزان محمدی» زندانی سیاسی زندان تهران بزرگ، معروف به «فشافویه»، هم‌زمان با قتل هم‌بندی‌اش «علیرضا شیرمحمدعلی» زندانی سیاسی ۲۱ساله که بیستم خرداد ماه سال جاری با ضربات چاقو در زندان به قتل رسید، مطرح شد.

برزان که مهرماه سال گذشته، در جریان اعتراضات روستای «گوشخانی» از توابع سروآباد کردستان دستگیر شد، با حکم قاضی صلواتی به ۶ حبس تعزیری محکوم شده است. اسفند ماه سال گذشته، برزان محمدی به همراه محمدرضا شیرمحمدعلی که دوستانش او را «سامان» صدا می‌زدند، در اعتراض به حبس در زندان تهران بزرگ و عدم تفکیک جرائم در این زندان، ۶۰ روز اعتصاب غذا کردند؛ اعتصابی که بی‌نتیجه ماند و علیرضا قربانی عدم رعایت همان اصلی شد که به آن معترض بود. پس از به قتل رسیدن علیرضا شیرمحمدعلی خبر انتقال برزان محمدی به زندان اوین، به نقل از وکیل او در رسانه‌ها منتشر و خیلی زود تکذیب شد. ایران‌وایر با برزان محمدی از زندان فشافویه درباره خبر انتقالش به زندان اوین و آنچه بر سر علیرضا شیرمحمدعلی آمد گفت‌و گو کرده است.

آقای محمدی چند روز پیش از قول وکیل شما، خبر انتقالتان به زندان اوین منتشر و بعداً تکذیب شد. در حال حاضر در چه وضعیتی هستید؟

من هنوز در زندان فشافویه هستم. هر روز مسئولان زندان وعده جا به جایی می‌دهند، امّا باز خبری نیست. هر روز به زندان‌بانان می‌گویم اگر امروز به اوین انتقال پیدا می‌کنم، بگویید تا خرید بوفه زندان را انجام ندهم. آن‌ها هم هر روز می‌گویند نه فعلاً خرید کن، خبر می‌دهیم. در بلاتکلیفی کامل هستم. مسئولان زندان چون فعلاً خبر قتل «سامان» داغ است، نمی‌خواهند با ما برخورد تندی داشته باشند تا دوباره خبر جدیدی به بیرون از زندان برود. فقط تلاش می‌کنند وقت را بکشند.

شما هم‌بندی علی رضا شیر محمد علی بودید. لطفاً در مورد لحظات قتل او توضیح دهید. اصلا چرا او را به قتل رساندند؟

از چند روز قبل از قتل، تهدید دو قاتل سامان یعنی «محمد رضا خلیلی» و «حمیدرضا شجاعی» جدی‌تر شده بود. از ماندن در زندان فشافویه خسته بودند؛ بیش از یک سال و نیم در آن اتاق بودند. از طرفی هم درآمد هنگفتی که در زندان رجایی‌شهراز طریق کلاهبرداری با موبایل داشتند، قطع شده بود.

( گفته می‌شود آن‌ها از طریق ارسال پیامک برنده شدن در مسابقات و گرفتن مشخصات حساب بانکی از مردم کلاهبرداری می‌کردند اما جزئیات کلاهبرداری و این که چطور در زندان رجایی شهر این امکان برای آن‌ها فراهم می‌شده، مشخص نیست.)

پافشاری آن‌ها برای بازگشت به زندان رجایی‌شهر، موثر نیفتاده بود. جلوی خود ما می‌گفتند: «باید کسی را بزنیم تا از این زندان به جای دیگر منتقل شویم.» ما انتظار نداشتیم کسی از ما زندانیان سیاسی را بزنند. مثلاً فکر می‌کردیم افسر نگهبان بند را قربانی کنند. یک روز قبل از قتل سامان، محمدرضا مستقیماً به افسر نگهبان بند گفت ما یکی را می‌زنیم تا به زندانی دیگر منتقل شویم.

روزی که این تهدید را مطرح کردند، افسر نگهبان اجازه هواخوری به آن‌ها نداد. به همه کارمندان زندان هم تأکید کرد اجازه ندهند این دو نفر از سلولشان خارج شوند. امّا روز بعد که قتل انجام شد، افسر نگهبان عوض شد و فردی به نام «ایمانی» به جای او آمد و آن‌ها را به هواخوری فرستاد.

 

اطلاعیه زندان هم می‌گفت آن‌ها برای ۵ دقیقه به هواخوری رفته بودند...

آن روز، محمدرضا و حمیدرضا از ساعت ۶ عصر تا ۸:۲۰ به هواخوری رفتند. این که مسئولان زندان در اطلاعیه‌ای اعلام کردند این دو قاتل تنها پنج دقیقه از سلول بیرون آمدند، دروغ محض است. روز قتل، دو قاتل در هواخوری و در سلول مواد مخدر مصرف کردند. نمی‌دانیم در حالی که کوچک‌ترین وسایل زندانیان چک می‌شود، چطور این مواد مخدر به آسانی به دست آن‌ها می‌رسد.

در حالی که این دو قاتل هنوز در هواخوری بودند، ایمانی برای تحویل دیگ شام می‌آید. کلید راهروی ما را به دو زندانی می‌دهد و خودش وارد راهروی ما نمی‌شود. سالن ۱۱ به وسیله یک نرده در وسط راهرو به دو بخش تقسیم شده است. یک طرف راهرو زندانیان خطرناکی مثل دو قاتل سامان هستند و در طرف دیگر ما زندانیان سیاسی به همراه زندانیان مالی هستیم. البته دو قاتل سامان از این جا رفته‌اند. شاید به هدفشان از این جنایت رسیده‌اند.

بیشتر اوقات که افسر نگهبان می‌خواست در راهروی ما را بازکند، زندانیان خطرناک را به داخل سوئیت خودشان می‌فرستاد و در سوئیت آن‌ها را می‌بست. آن لحظه این کار را هم نکرد. چند ماه قبل هم باز این اتفاق افتاد و دقیقاً همین دو نفر یک زندانی مالی را با «تیزی» مورد حمله قرار دادند که خوشبختانه چون تیزی‌شان شکست، آن زندانی از دست آن‌ها رها شد.

خود محمدرضا خلیلی، قاتل اصلی سامان، دیگ غذا را از افسر نگهبان تحویل گرفته و به هوای رساندن آن به سمت سوئیت ما آمد. در سوئیت را باز کرد و به سامان گفت«چند لحظه بیا اتاق ما، کار دارم باهات.» من، سامان و چند زندانی اهوازی که روزه هم بودند، در سلول مشغول تماشای تلویزیون بودیم. درست چند ثانیه بعد از این که سامان به سلول این دو نفر رفت، صدای فریادش بلند شد. ما صدای سامان را شنیدیم که می‌گفت: «محمد رضا چرا می‌زنی؟ مگر چه کار کرده ام؟ به دادم برسید.»

تا بلند شدیم به سمت سلول آن‌ها برویم، دیدیم سامان را روی تخت خودشان خوابانده‌‌اند و تخت غرق خون است. همان لحظه اول چاقو را در قلب سامان فرو کرده بودند.

 

مسوولان زندان درآن لحظه چه کردند؟

افسر نگهبان، چند لحظه بعد به داخل سلول آمد و با دیدن این صحنه فرار کرد. قبل از فرار هم در سلول ما را بست. چند دقیقه ما در سلول حبس بودیم و فریاد می‌زدیم که افسر بیاید و این درگیری را خاتمه دهد.

حمید رضا شجاعی همدست قاتل که او هم یکی دو ضربه به بدن سامان زده بود، با یک تیزی خیلی بزرگ که از سنگ توالت درست کرده بود، برای جلوگیری از ورود ما، دم در سلول ایستاده بود.

بعد از چندین ضربه که دیگر کار سامان تمام شده بود، بالاخره بچه‌ها توانستند وارد سلول شوند و او را کشان کشان به سلولی دیگر انتقال دهند. حمید رضا شجاعی تیزی را به زمین می‌اندازد و برای رد گم کردن، جلو دوربین مداربسته سالن، سامان را به همراه ما به بهداری می‌رساند. حمیدرضا آن طور که ما شنیدیم، در بازجویی هم گفته من کاری نکردم و تنها به سامان کمک کرده‌ام. ایمانی، افسر نگهبان آن روز بند، چند روز بعد از قتل آمد با ما خداحافظی کرد و گفت به زندان قزل حصار کرج می‌رود.

 

آقای محمدی در این چند روز چه پیگیری‌هایی از سوی مسئولان زندان در مورد قتل آقای شیرمحمد علی انجام شده است؟

در این چند روز مدیران زندان و مسئولان قضایی چندین بار به بند ما آمده و مدام صحنه جنایت را بررسی کردند. در همین رفت و آمدها شنیدیم که «فرزادی»، رئیس زندان فشافویه به مسئولان قضایی می‌گوید سامان در بیمارستان هم تا یکی دو ساعت زنده بوده و بعد فوت کرده است؛ در حالی که قبلاً اعلام شده بود، سامان در راه بیمارستان فوت کرده است. مرا هم چند بار بازجویی در مورد این قتل برده‌اند.

مدام در مورد اختلاف میان سامان و دو قاتل پرسیدند که من تأکید کردم که سامان با آن‌ها هیچ اختلافی نداشت. محمد رضا خلیل زاده، آن طور که ما شنیدیم، در بازجویی چندین توجیه برای قتل مطرح کرده است. یک بار گفته من شماره تلفن دخترم را به سامان دادم تا به زنگ بزند و از بخواهد که برای پدرش پول بفرستد. مدعی شده سامان با دخترش «لاس» زده است. در حالی که این دختر نوجوان است و سامان تنها برای کمک به محمد رضا این تماس را برقرار کرده است.

یک بار دیگر هم محمدرضا خلیل‌زاده به یکی دیگر از زندانیان گفت من می‌خواستم تو را بزنم، امّا اشتباهی سامان را زدم. بار دیگر گفته سامان به من بدهکار بوده است. امّا کاملاً روشن است که این دو، جنایت را برای انتقال به زندانی دیگر کرده‌اند. تمام مسئولان قضایی و مدیران زندان در این فاجعه مقصر هستند.

 

شما چه کسانی را مسئولان اصلی این جنایت می‌دانید؟

اولاً که زندانیان سیاسی نباید در این زندان که برای مجرمان مواد مخدر است، نگهداری شوند. حالا هم که زندانیان سیاسی در میان این مجرمان خطرناک حبس می‌کشند، حداقل باید مسئولان زندان امنیت شدیدی را برقرار کنند که این کار هم انجام نشده است. ما از حداقلی‌ترین امکانات امنیتی در این زندان محروم هستیم.

روزی نیست که در این سالن یا سالن‌های دیگر زندان فشافویه، همین زندانیان خطرناک به زندانیان عقیدتی و سیاسی آسیبی نرسانند. هیچ کس هم پاسخگوی این وضع نیست و مدام درگیری‌ها را به اختلافات شخصی تقلیل می‌دهند.

سهیل عربی دیگر زندانی سیاسی فشافویه هم سال گذشته در سلول همین دو قاتل محمدرضا شیرمحمدعلی زندانی بود. آن دو هم تلاش کردند که به سهیل آسیب برسانند که وقتی صدای اعتراضش به همه جا رسید، بند او را عوض کردند. الان همه ما زندانیان سیاسی سالن ۱۱ تیپ یک زندان فشافویه به شدت وحشت زده هستیم. من شب‌ها نمی‌توانم راحت بخوابم. چون مدام کابوس صحنه قتل سامان را می‌بینم. من تا چند روز بعد از قتل، در حال شستن خون سامان از روی دیوارها و ملحفه‌ها بودم.

چند روزی است از «سید»، یکی دیگر از هم بندی‌ها و دوست صمیمی سامان، که لحظه آخر او را از دست دو قاتل بیرون کشید خبری نیست. نگران او هم هستیم.

 

مطالب مرتبط:

قتل یک فعال سیاسی در زندان فشافویه

مهناز سرابی: «با فشار ماموران امنیتی؛ پسرم را در سکوت به خاک سپردم»

گزارش یک قتل؛ علیرضا شیرمحمدعلی در زندان فشافویه کشته شد

ثبت نظر

خبرنگاری جرم نیست

تمام دلایل درگیری‌‌های اردبیل؛ خبرنگار بودن و زن بودن هر دو جرم...

۲ تیر ۱۳۹۸
ایران وایر
خواندن در ۶ دقیقه
تمام دلایل درگیری‌‌های اردبیل؛ خبرنگار بودن و زن بودن هر دو جرم است