۲۰سال از ۱۸ تیر ۱۳۷۸، رویداد حمله به کوی «دانشگاه تهران» میگذرد. روزنامه «سلام» سه روز پیش از آن به جرم چاپ نامه محرمانه «سعید امامی» به «قربانعلی دری نجف آبادی»، وزیر اطلاعات دولت «محمد خاتمی» که مفاد قانون جدید مطبوعات را توصیه میکرد، توسط دادگاه ویژه روحانیت به مدت پنج سال توقیف شد.
در واقع، روزنامه سلام از دخالت ماموران اطلاعات در نوشتن قانون مطبوعات جدید خبر داده بود.
دانشجویان دانشگاه تهران روز هفدهم تیرماه در اعتراض به توقیف این روزنامه تجمع اعتراضی برگزار کردند اما نیمه شب ۱۸ تیر، نیروهای لباس شخصی «انصار حزبالله» به کوی دانشگاه و خوابگاه دانشجویان حمله کردند و درگیری شدیدی بین آنها و دانشجویان شکل گرفت. در آن شب دانشجویان زیادی مورد ضرب و شتم قرار گرفتند و اتاقهای خوابگاه و وسایل دانشجویان تخریب شدند.
بنا به گفته مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، در این درگیری که پنج روز طول کشید، دست کم هفت دانشجو کشته و دهها نفر بازداشت شدند.
یکی از مهمترین تصاویری که از حمله به کوی دانشجویان منتشر شد، عکس دانشجوی جوانی بود که یک پیراهن خونی بلای سر خود در دست گرفته بود. این تصویر که توسط «جمشید بایرامی»، دبیر گروه عکس روزنامه «جامعه» گرفته شده بود، توجه همه دنیا را به جنبش دانشجویی ایران جلب کرد. «احمد باطبی»، از فعالان جنبش دانشجویی در همان روزها بازداشت شد. او را به جرم بلند کردن آن پیراهن خونی، ابتدا به اعدام و سپس به ۱۵ سال زندان محکوم کردند.
باطبی ۹ سال را در زندان گذراند و سال ۱۳۸۷ وقتی برای یک دوره مرخصی استعلاجی از زندان بیرون آمد، از ایران خارج شد. «ایرانوایر» به همین مناسبت با احمد باطبی گفتوگویی کرده است که از ۲۰ سالگی کوی دانشگاه آغاز شد و به موضعگیریهای سیاسی اخیر او رسید.
***
پس از ۲۰ سال از واقعه کوی دانشگاه، آیا احساس و نگرش شما نسبت به آن روزها عوض شده است؟
- آن اتفاق، بخشی از هویت و شخصیت من شده است. من بچه بودم و آن زمان نه اینترنت و شبکههای اجتماعی فعال بودند و نه ماهواره بود. تمام فعالان سیاسی موقع انقلاب یا نسل قبل از ما را که انقلاب کرده بودند، در دهه ۶۰ کشته بودند. بنابراین، در نیمه دوم دهه ۷۰ کسی در بین ما نبود که حداقل با ما حرف بزند و بگوید اگر یک اعتراض اجتماعی داشتید، باید به این شکل انجام شود؛ یعنی کسی نبود که تجربیاتش را به ما منتقل کند. ما کاملا نادان در شرایطی قرار گرفته بودیم که میدانستیم دارد یک اتفاقی میافتد اما نمیدانستیم باید این اتفاق را چه طور مدیریت کنیم و یا حتی مطالبات خود را چه طور به شکل منطقی مطرح کنیم؛ مثلا در همان حوادث، دیدم یک سری از جوانهایی که دانشجو نبودند اما همسن و سال ما بودند، یکدفعه ریختند و شروع به تخریب سر در دانشگاه تهران کردند. گفتم چرا این کارها را میکنید؟ گفتند داریم اعتراض میکنیم، مگر در تلویزیون ندیدهای؟ مگر ندیدهای در کره جنوبی دانشجوها چه طور اعتراض میکنند؟ یعنی ما حتی نمیدانستیم چه طور باید اعتراض کنیم.
من با یک روحیه جوان و پرشور ولی بدون هیچ تجربهای وارد آن داستان شدم. لحظه به لحظه از اعتراضات تا زندان و بازجویی تجربه بود و من آزمون و خطا کردم. پس من نمیتوانم بگویم حمله به کوی دانشگاه برای من خاطره است. ۱۸ تیر مراتب ساختار هویت و شخصیت من است. برای من تمام این سالها یک آموزش بوده است و معتقدم کاری که الان انجام میدهم و به آن معتقدم، درست است.
اولین تصویری که بعد از شنیدن کلمات ۱۸ تیر یا حمله به کوی دانشگاه به ذهن شما میرسد، چیست؟
- برگههای بازجویی پرشدهای است که بازجو جلوی من میگذاشت تا اعتراف دروغین بکنم به اینکه جریان ۱۸ تیر با کمک امریکا و اسراییل ایجاد شده است. یکی از سناریوهایشان این بود که «سازمان مجاهدین خلق» یک کامیون سلاح فرستاده و یکی از دانشجویان به نام «خالد» که کرد بود، اینها را به من رسانده و من در دانشگاه سلاح پخش کردهام. من میگفتم خب فرض کنید من این اعتراف را کردم، یک کامیون سلاح از کجا میآید؟ میگفتند به آن کاری نداشته باش. یکی دیگر از سناریوهایشان این بود که من اعتراف کنم چهرههای اصلاح طلب در تخریب اموال عمومی و حتی قتل دانشجوها نقش داشتند. دیگر این که در تلویزیون اعتراف کنم عکسی که از من با آن پیراهن خونی منتشر شده بود، دروغی است و من برای تبلیغ علیه نظام این پیراهن را با سس گوجه فرنگی و یا خون گوسفند و حیوانات قرمز کرده و جلوی دوربین گرفتهام. من حاضر نشدم جلوی دوربین بروم و اینها را بگویم.
بزرگترین حسرت شما درباره آن روزها چیست؟
- من بیشتر افسوس این را میخورم که در دورهای از تاریخ معاصر ایران این امکان بود که تغییر و تحولی رخ دهد اما به دلیل تعلل، ناکارآمدی و خلف وعده یک عده، این اتفاق نیفتاد. جریان اصلاحات در ابتدای امر پشتوانه مردمی داشت و بسیاری از آدمها، از جمله من، بابتش هزینه دادیم. من ادعایی بابت چیزهایی که میگویم، ندارم. شکنجه میشدم که بیایم و بگویم اصلاحطلبان در آشوبهای خیابانی نقش داشتهاند. شکنجه میشدم که بگویم «مصطفی تاجزاده» به ما دستور داده است که اموال عمومی را تخریب کنیم و یا خیلی از چهرههای شاخص دیگر جریان اصلاحات افراد در مسایل خلاف عرف اخلاقی جامعه نقش داشتهاند و برایشان پرونده باز کنم. من کاملا مقاومت کردم و حتی یک برگه درباره آنها امضا نکردم. برای اینکه آن زمان احساس میکردم آنها واقعا به اصلاحات اعتقاد دارند و الویتشان آزادی و دموکراسی و تغییر و تحول در جامعه است. اگر آن زمان این اعترافها را قبول میکردم، نزدیک یک دهه در زندان نمیماندم.
چه طور شد که عقیده شما نسبت به اصلاحطلبان عوض شد؟
- برای این که متوجه شدم الویت آنها دموکراسی و آزادی و تغییر و اصلاح در جامعه نبود بلکه فقط حفظ نظام بود. بسیاری از اصلاحطلبان و اصولگرایان نسبتهای فامیلی دارند و از حفظ این حکومت نفع میبرند. الویت آقایان تغییر و تحول نبود بلکه حفظ نظام و استمرار طلبی بود.
یادتان میآید زمانی که نتیجه دادگاههای حوادث کوی دانشگاه را منتشر کردند، نام «اروجعلی ببرزاده» به خاطر دزدی ریشتراش مطرح شد؟ در آن زمان کجا بودید و چه احساسی به شما دست داد؟
- «کیهان» تنها روزنامهای بود که به زندان میآمد. من در زندان کمیته مشترک ضد خرابکاری، یا همان زندان «توحید» بودم. در دلم میگفتم ما باید مقاومت کنیم و خاتمی نمیگذارد حق دانشجو و مردم پایمال شود. آن قدر ما ساده بودیم. ما احکام اعدام گرفته بودیم و میدیدیم سرباز نیروی انتظامی که در همه جای دنیا عامل اجرای دستورات مافوق خود است، محکوم شده است. عامل تخریب و ضرب و شتم و کشتن دانشجوها انصار حزبالله با همراهی پلیس بود؛ یعنی حتی پلیس در درجه دوم بود. اما هیچ کدام از عوامل اصلی نه تنها دستگیر نشدند بلکه شاید ترفیع هم گرفته باشند. توهین آمیزترین نتیجه و دهنکجی که میتوانست به مردم و دانشجویان بشود، این بود که تمام آن داستانها را کنار بگذارند و بعد یک سرباز را به جرم دزدیدن ریشتراش جریمه کنند. این نشان میداد که حکومت اصلاحپذیر نیست. مهر این عدم امکان تغییر زمانی خورد که دولت اصلاحات هم در قبال این داستان از حق مردم و دانشجو دفاع نکرد و پا به پای حکومت جلو آمد و پذیرفت که این دهنکجی رخ دهد.
خیلیها میگویند جنبش دانشجویی بعد از ۱۸ تیر ضربه محکمی خورد و دیگر سرپا نشد. تحلیل شما چیست؟
- قشر دانشجو چند ویژگی دارد که قشر معلم و کارگر و... ندارد؛ جنبش دانشجویی یک جنبش موقت است. شما چهار یا شش و نهایت هشت سال در این جنبش میمانید چون بعد فارغالتحصیل میشوید و از دانشگاه بیرون میروید. دوم این که جنبش دانشجویی یک جنبش فقیر است؛ یعنی به لحاظ مادی هیچ منبع مالی تامینکننده ندارد. دانشجو یا باید برای مخارجش کار کند یا وابسته به کمک خانواده است و نمیتواند دست به کارهای بزرگ بزند و مثل یک حزب، مراسم بزرگ برگزار کند. بنابراین، یا باید مثل «بسیج دانشجویی» و شاخه وابسته به حکومت «دفتر تحکیم وحدت» از امکانات حکومت استفاده کند و یا بشود مثل یک سازمان اقماری برای اهداف بزرگتر. این همان اتفاقی است که در سالهای اصلاحات برای جنبش دانشجویی افتاد؛ یعنی جنبش مثل یک سازمان اقماری برای «جبهه مشارکت» بود و جبهه مشارکت مثل یک بازو از جنبش استفاده میکرد. حالا اگر میبینید در حال حاضر جنبش دانشجویی فرود و نزول داشته و پایین رفته است، به این معنا نیست که همیشه آنجا میماند یا مثلا آن اتفاق و سرخوردگی باعث این فرود شده است. نه؛ آدمهای جدید آمدهاند که با توجه به وضع اقتصادی مملکت، مشکلات زیادی دارند. اما کمی که وضع مملکت بهتر شود و دانشجو بتواند به موضوعی غیر از نیازهای اولیهاش فکر کند، قطعا دوباره جنبش دانشجویی جان میگیرد.
شما اصلاحطلب و از اعضای جنبش دانشجویی بودید،. چه طور شد حالا در امریکا جزو طرفداران جمهوری خواهان هستید و به طیف دستراستی تمایل بیشتری دارید؟
- من جمهوریخواه محسوب میشوم چون در ایالت متحده جمهوری خواهان برعکس دموکراتها، مسوولیت کارهای خودشان را میپذیرند؛ مثلا در مورد سقط جنین، دموکراتها میگویند بدن زن است و این آزادی است اما جمهوری خواهان میگویند شما قبل از بارداری باید مسوولیت این کار را بپذیری. یعنی باید دو پله به عقب برگردی و آموزش بدهی و وسایل پیشگیری در اختیار زنان قرار بدهی تا اصلا نیازی به سقط جنین وجود نداشته باشد. اما دموکراتها مسوولیت کارهایشان را نمیپذیرند و پشت کلماتی مثل آزادی و دموکراسی و. . پنهان میشوند. در مورد سیاست خارجی هم جمهوریخواهان خیلی جدیتر از دموکراتها در مورد ایران فکر میکنند و تصمیم میگیرند و واقعا به دموکراسی در ایران معتقدند. به اعتقاد من، در ایالات متحده بیزنسمنها و کسانی که دموکراسی برایشان معنا ندارد و از ارتباط ایران و امریکا فقط در پی منافع خودشان هستند، در پوست دموکراتها میروند. اما بنا بر دهها دلیل، الویت جمهوری خواهان آزادی و دموکراسی برای مردم ایران است.
به نظر میرسد دلایل شما برای حمایت از جمهوریخواهان، جوابهای طرفدار یک حزب است. باور عمومی این است که جمهوری خواهان بیشتر از دموکراتها در حوزه بیزینس هستند یا در مورد سقط جنین، به موضوعی که اشاره میکنید که نقدهای بسیاری به آن وارد است.
- به تاریخ نگاه کنیم؛ هر وقت در ایران فاجعهای رخ داده است، دموکراتها در امریکا سر کار بودهاند.در انقلاب ۱۳۵۷، دموکراتها باعث شدند. در جنبش سبز که قرار بود تغییر و تحولی رخ دهد، «باراک اوباما» حضور داشت و آن را خراب کرد. بنابراین، هروقت دموکراتها روی کار بودهاند، در سیاستهای خارجی درباره ایران ضعیف عمل کردهاند.
الان شما موافق جنگ با ایران هستید؟
- نه، من موافق جنگ نیستم. هیچکس موافق جنگ نیست. مقوله جنگ یک ابزار و شیوه برای فیگور سیاسی گرفتن شده است. هرکس میخواهد بگوید من آدم خوبی هستم، دیگری را به جنگطلب بودن محکوم میکند و خودش را در طرف مقابل میگذارد. اما ما درباره کدام جنگ حرف میزنیم؟ به دهها دلیل جنگی اتفاق نمیافتد مگر این که خود جمهوری اسلامی جنگی را شروع کند. دولت امریکا بدهیهای کلان دارد و به لحاظ مادی الان امکان واردشدن به یک جنگ تمام عیار را ندارد. افکار عمومی امریکا الان آمادگی پذیرش جنگ را ندارند. اگر در جنگ خلیج فارس مردم حاضر شدند هزینه بدهند و جنگ آغاز شود، دلیل آن اتفاق ۱۱سپتامبر بود که هزاران بیگناه در آن کشته شدند. بنابراین برای آغاز جنگ باید یک ۱۱ سپتامبر دیگر شروع شود که آن هم امکان ندارد. فقط در یک صورت امکان وقوع جنگ وجود دارد و آن هم این است که جمهوری اسلامی آغازگر جنگ باشد. کسانی که ژست ضد جنگ میگیرند و جمهوری خواهان را متهم به جنگطلبی میکنند، هیچ راه حلی برای کنترل جمهوری اسلامی، به عنوان حکومت بحرانزایی که پهپاد و نفتکش را میزند، ندارند.
همین موضوعاتی که الان مطرح میکنید، باعث شدهاند نوک پیکان منتقدان که بعضی از آنها حتی دوستان قدیمی شما هستند، سمت شما باشد ومتهم به جنگ طلبی و نداشتن حس وطنپرستی شوید.
- اول این که دموکراسی یعنی همین؛ یعنی هرکس بیاید و هر چه دوست دارد، درباره من بگوید. یکی از جنبههای تکاملی من در این سالها این بود که وقتی وارد یک جریان سیاسی میشوید، نمیتوانید کاری کنید که همه شما را دوست داشته باشند. چون در این صورت باید حقیقت را کنار بگذارید و مجبور هستید کاری را بکنید که تایید شوید و این یعنی آدم بیمصرف. من نمیخواهم بیمصرف باشم. من با دل و جان تمام فحشهای تاریخ و لعنتهای دوستان قدیمی خود را میخرم اما میروم سراغ تحریم سپاه، «علی خامنهای» و صداو سیما. بگذارید تاریخ تصمیم بگیرد. بعضی میگویند اینها دنبال تحریم مردم ایران هستند، اما نه، ما دنبال تحریم سازمان تروریستی سپاه بودیم و موفق هم شدیم. به زودی هم دنبال تحریم صداوسیما و جاهایی مثل بنیاد شهید، آستان قدس رضوی، سازمان اوقاف که گردش مالیشان سالیانه میلیاردها دلار است، هستیم تا جایی که حکومت نتواند پول مردم ایران را از کشور خارج و خرج گروههای «حوثی» یمن و «حشدالشعبی» عراق و «حزبالله» لبنان و «بشار اسد» کند. حالا بگذارید فحشهایش به من برسد!
ثبت نظر
عالی و مردانه