شهروندخبرنگار
مردم دورش جمع میشوند، دوربین موبایلها را روشن میکنند و از خطاطی مردی فیلم میگیرند که دستهایش از بالای مچ قطع شدهاند. هر کلمه که مینویسد، صدای تحسین تماشاچیان بلند میشود. رهگذران «مرحبا» و «آفرین» گویان رد میشوند و گاه یک اسکناس پنج هزارتومانی در سبد او میاندازند. اغلب شعر مینویسد. گاهی هم قلم و دوات را که در میآورد، رو به آنها که دوربین به دست دورش جمع شدهاند، میگوید: «هر چه میخواهید، بگویید بنویسم. اگر شعری دوست دارید، بگویید.»
گاهی کسبه بازار هم برایش سفارش میآورند؛ مثلا وقتی میخواهند پشت سرشان تابلوی «پس از فروش پس گرفته نمیشود» یا «نسیه داده نمیشود، حتی به شما دوست عزیز!» نصب کنند، ترجیح میدهند کار را به او بسپارند.
«شهرام احمدی» هفت هشت سالی میشود که روبهروی رستوران «مسلم» در منطقهٔ بازار تهران، کنار یک درخت مینشیند و با دو دست خطاطی میکند؛ دو دستی که از چند سانت بالای مچ قطع شدهاند. متولد ۱۳۵۶ در زنجان است. میگوید حتی یک جلسه کلاس هم برای خوشنویسی نرفته و هیچ معلمی نداشته، فقط و فقط با تمرین زیاد توانسته است با این دستها بنویسد و خوشنویسی یاد بگیرد.
شهرام ۱۳ ساله بود وقتی دو دستش را روی مین جا گذاشت: «خانه ما نزدیک پادگان "مالک اشتر"، تیپ ۲ زرهی ارتش در زنجان بود. با بچههای محله توی کوچه فوتبال بازی میکردیم. محوطهٔ اطراف پادگان را مین کاشته و با سیم خاردار دور تا دورش را حصار کشیده بودند. زمان جنگ اطراف مناطق نظامی را مین میکاشتند. جنگ تازه تمام شده بود و بعد از تمام شدن جنگ هم هیچ اقدامی برای جمع کردن سیم خاردارها و خنثی سازی مینها انجام نشده بود.»
ساکت میشود و چشمهایش را هم میگذارد. بعد ادامه میدهد: «یکی از بچهها شوت زد و توپ پشت سیم خاردارها افتاد.»
او بلند به هم بازیعایش میگوید: «من میروم توپ را بیاورم.»
اما قبل از رسیدن به توپ، مین منفجر میشود: «هر وقت آن روز را تعریف میکنم، تصاویر مثل پرده سینما جلوی چشمم راه میافتند.»
شهرام آرام و شمرده حرف میزند و از هر سه جملهای که میگوید، یک بار تکرار میکند: «اگر خدا بخواهد، همه چیز درست میشود.»
این طور که خودش تعریف میکند، حوالی میدان «شوش» تهران، در یک خانه اجارهای زندگی میکند و هر روز با پیک موتوری به بازار میآید و بر میگردد: «همسرم خانهدار است و تنها منبع درآمد ما همین کار من است. بیشتر وقتها چرخ زندگی یا نمیچرخد یا خیلی سخت میچرخد. اما اگر خدا بخواهد، همه چیز درست میشود.»
«بنیاد شهید و امور ایثارگران» از شما حمایت نمیکند؟ این را که میپرسیم، چشمهایش را ریز میکند ومیگوید: «بیسوادی آفت زندگی هر آدمی است. پدرم بیسواد بود، محلیها او را ترساندند. اصلا نرفت بنیاد. خودم چند ماه پیش رفتم و وضعیت خودم را اعلام کردم .»
دوباره حرفش را با جمله اگر خدا بخواهد همه چیز درست میشود، تمام میکند.
این روزها مردمی که دور شهرام جمع میشوند، یک نظر مشترک دارند؛ جملهای که در همان یک ساعتی که کنار شهرام ایستادهایم، بارها تکرار میشود: «او باید برود به برنامه عصر جدید.»
«عصر جدید» یک برنامه پرمخاطب تلویزیونی برای استعدادیابی است که «احسان علیخانی»، مجری مشهور تلویزیون آن را تهیه و اجرا میکند. پخش این برنامه از بهمن ۱۳۹۷ در شبکهٔ سوم صداوسیما آغاز شده است و مخاطبان زیادی دارد. نحوهٔ شرکت در برنامه به این صورت است که هرکس دارای استعداد خاصی در زمینهٔ هنری، ورزشی، موسیقی، اکروبات و... است، با ارسال یک ویدیو به برنامه، استعداد خود را در بوتهٔ آزمایش قرار میدهد. پس از راستی آزمایی و تایید داوران، این فرصت به او داده میشود که یک روز در حضور مردم و داوران هنر خود را اجرا کند و آرای مثبت یا منفی بگیرد. این برنامه نمونهٔ کپی شده برنامه پر مخاطب «امریکن گات تلنت»(American Got Talent) است.
شهرام در چند وقت اخیر آن قدر این جمله را شنیده که دلش را به دریا زده و برای این برنامه ویدیو فرستاده است: «ویدیو را ارسال کردم. خدا بخواهد، فصل بعد به برنامه میروم.»
کم کم خورشید در حال پایین رفتن است و شهرام مشغول جمع کردن وسایلش میشود. شعرهایش را برگ برگ جمع میکند تا لای پوشه بگذارد که چشم رهگذری به شعر «به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم/ بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم» حافظ میافتد. شعر را بر میدارد، چند بار میخواند و میگوید: «البته این شعر را باید استاد شجریان بخواند.»
دوباره برگه را ورانداز میکند و میگوید: «الحق، هنرمندی!»
یک تراول ۵۰ هزار تومانی میگذارد و شعر را برمیدارد و میگوید: «راضی باش.»
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر