close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
گزارش

آرام ظفری؛ پسری که پس از احضار به اداره اطلاعات کردستان ناپدید شد

۲۷ مرداد ۱۳۹۸
شاهد علوی
خواندن در ۱۲ دقیقه
آرام ظفری، متولد ۱۳۷۱، فارغ‌التحصیل کاردانی کامپیوتر از دانشگاه آزاد رامسر و کارشناسی ناپیوسته معماری از دانشگاه آزاد سقز است.
آرام ظفری، متولد ۱۳۷۱، فارغ‌التحصیل کاردانی کامپیوتر از دانشگاه آزاد رامسر و کارشناسی ناپیوسته معماری از دانشگاه آزاد سقز است.
یاددداشتی که مشخصات و تاریخ بازداشت آرام ظفری بر آن درج شده است
یاددداشتی که مشخصات و تاریخ بازداشت آرام ظفری بر آن درج شده است

«آن روز از اطلاعات چهار، پنج بار تماس گرفتند و اصرار داشتند ما به پسرمان آرام زنگ بزنیم تا هرچه سریع‌تر از مهاباد به کامیاران بازگردد و خود را به اداره اطلاعات معرفی کند. به آرام خبر دادیم و او هم که اهل هیچ فعالیتی نبود، گفت راه افتاده است که برگردد. تلفن آرام ساعتی بعد از این تماس خاموش شد و خودش هم ناپدید شد. اطلاعات می‌گوید کار ما با او تمام شد، حل شد، مشکلی نیست. چرا نمی‌گویند با پسر جوان من چه کرده‌اند؟»

آن‌گونه که انور ظفری، کارگر کُرد اهل کامیاران روایت می‌کند به نظر می‌رسد به همه نام‌های پیشین در لیست ناپدیدشدگان اجباری در ایران در دوره جمهوری اسلامی، باید نام آرام ظفری، جوان کُرد اهل کامیاران در استان کُردستان را هم افزود. ناپدیدشدگان اجباری (قهری) به کسانی گفته می‌شود که به دلیل فعالیت‌های‌شان یا صرفا برای ایجاد وحشت عمومی به دست دولت‌ها و یا سازمان‌های سیاسی قدرتمند و یا با اجازه و اطلاع آنان ربوده شده، زندانی شده و یا سربه‌نیست می‌شوند اما، در مورد مکان نگهداری و یا سرنوشت آنان اطلاع‌رسانی نمی‌شود.
آرام ظفری، متولد ۱۳۷۱، فارغ‌التحصیل کاردانی کامپیوتر از دانشگاه آزاد رامسر و کارشناسی ناپیوسته معماری از دانشگاه آزاد سقز است.  او که سنی مذهب است، پس از پایان تحصیل دانشگاهی و با نومیدی از یافتن شغل، اوایل سال ۱۳۹۳برای تحصیل درس دینی اهل سنت برای داشتن شانس اشتغال به کار پیش‌نمازی و امام جماعت مسجد، به شهر بوکان می‌رود.

انور ظفری پدر آرام می‌گوید او یک سال در بوکان درس دینی (فقه) می‌خواند: «ابتدا چند هفته‌ای نزد امام جماعت مسجد روستای ناچیت در حومه شهر بوکان درس دینی می‌خواند و سپس به خاطر محدودیت فضای اقامت طلبه‌ها در این مسجد، به مسجد روستای کوسه بوکان رفته و نزدیک به یک سال هم نزد ماموستا ملا فواد، اهل سنندج، درس دینی و قرآن خواند و سپس به کامیاران بازگشت.»

آرام پس از بازگشتن به کامیاران، برای گرفتن شغل پیش‌نمازی مسجد اقدام می‌کند. اما با مخالفت مرکز بزرگ اسلامی غرب کشور که نهادی دولتی و در کنترل نمایندگی ولی فقیه در کردستان است و امام جماعت مساجد را تعیین میکند، روبرو می‌شود. او به بهانه تمام نکردن دروس دینی، از یافتن شغل امامت مسجد باز می‌ماند. سپس از سر ناچاری، به کمک پدرش، سهچرخه باری می‌خرد و از سال ۱۳۹۴ در شهر کامیاران به فلافل فروشی سیار مشغول می‌شود.

آرام ظفری جمعه ۲۶ آبان ۱۳۹۶ برای تهیه برخی قطعات یدکی سه‌چرخه‌اش که که در میاندواب مونتاژ می‌شود به بوکان می‌رود که نمایندگی آن‌ها را دارد. یک روز بعد در ۲۷ آبان‌ماه، پدر آرام به او زنگ می‌زد: «گفت کارش در بوکان تمام شده و فکر کرده حالا که نزدیک مهاباد است به تاناکورای مهاباد (مرکز فروش پوشاک دسته‌ دوم خارجی) هم سری بزند و کمی لباس گرم برای زمستان بخرد که سر زمستان روی سه‌چرخه‌اش زیاد اذیت نشود. به من گفت فردا برمی‌گردد.»
روز بعد، ۲۸ آبان، کسی که خود را «حاجی کُرده» از اطلاعات استان کردستان معرفی می‌کند با هیمن، یکی از برادران آرام تماس می‌گیرد و از او می‌خواهد به آرام اطلاع دهد که به ستاد خبری اطلاعات مراجعه کند: «آرام به مهاباد رفته و در کامیاران نیست، اما با او تماس می‌گیرد و خبر می‌دهد که باید برگردد.»

تا ظهر همان روز، این شخص دو بار دیگر به منزل ظفری زنگ می‌زند  و از آن‌ها می‌خواهد سریع به آرام زنگ بزنند و از او بخواهند به اداره اطلاعات مراجعه کند. این فرد اطلاعاتی سر ظهر برای بار چهارم زنگ می‌زند و این بار پدر آرام که به خانه برگشته، تلفن را جواب می‌دهد:‌ «گفتم رفته مهاباد و امروز برمی‌گردد. اصرار کرد که دوباره به او زنگ بزنید و بگوئید زودتر برگردد. گفتم زنگ زدیم و گفتیم. گفت دوباره زنگ بزنید، کار فوری با او داریم. باید سریع بیاید. به آرام زنگ زدم. گفت دارم راه می‌افتم و تا غروب می‌رسم.»

یک ساعت بعد دوباره از اطلاعات به منزل پدر آرام زنگ می‌زنند و از آن‌ها می‌خواهند به اطلاعات کامیاران مراجعه کنند. در ستاد خبری، می‌پرسند آرام کی به سفر رفته است و کی قرار بود برگردد. «شماره موبایل آرام را هم خواستند و مرتب تاکید می‌کردند که مرتب به آرام زنگ بزنید تا زودتر برگردد.»

خانواده آرام دوباره با او تماس می‌گیرند، آرام می‌گوید راه افتاده است و فکر می‌کند تا حوالی شش عصر به کامیاران برسد: «ساعت ۶ عصر، خبری از آرام نشد. نگران شدیم و دوباره به او زنگ زدیم. گوشی‌اش خاموش بود. بارها تماس گرفتیم اما گوشی آرام هم‌چنان خاموش بود.»

باتوجه به برنگشتن آرام و بی‌نتیجه بودن تلاش برای تماس گرفتن با او، برادر بزرگش روز دوشنبه، ۲۹‌ آبان ۱۳۹۶، به اطلاعات کامیاران مراجعه می‌کند و از آن‌ها درباره برادرش می‌پرسد. ستاد خبری اطلاعات کامیاران اظهار بی‌اطلاعی می‌کند و می‌گویند پیگیری می‌کنند و به ما خبر می‌دهند: «خبری ندادند. دو روز بعد دوباره به اطلاعات کامیاران مراجعه کردیم. گفتند ما کارمان با آرام تمام شده و مشکل برطرف شده و دیگر خبری از او نداریم.»

پدر آرام برای پیگیری وضعیت پسرش به اطلاعات استان کردستان مراجعه می‌کند و سراغ حاجی کُرده را می‌گیرد: «صدایش همان بود که روز ۲۸‌ آبان مرتب به خانه ما زنگ می‌زد و می‌گفت نامش حاجی کُرده است. گفتم من پدر آرام هستم. همانی که چند روز پیش ۱۰ بار به خانه ما زنگ زدید و گفتید کارش دارید و گفتید به اطلاعات کامیاران برود. ساعت ۶ قرار بود برسد خانه. اما تلفنش از همان وقت خاموش است. چی به سرم پسرم آمده است؟ چه کارش کردید؟ لااقل بگویید پیش شماست، چرا آزارمان می‌دهید؟ در جوابم گفت: ما پسر شما را نگرفته‌ایم، کار ما با او تمام شد. گفتم: آن‌ همه رنگ زدید لابد برایتان مهم بوده که پیدایش کنید، الان می‌گوئید کارتان با او تمام شده است؟ چرا دوباره پیگیرش نشدید؟ چرا دنبالش نیامدید مگر کارش نداشتید؟ حتما پیش شماست چرا راستش را به ما نمی‌گوئید؟ گفت: سوتفاهم بود، رفع شد. مشکل حل شد و پیش ما هم نیست. اگر خیلی اصرار دارید آرام را ببینیم، او را دیدید، بگوئید سری هم به ما بزند.»

پدر آرام ظفری، در تلاش برای یافتن فرزندش، به سیداحسن علوی، نماینده شهرهای سنندج، کامیاران و دیوان‌دره در مجلس مراجعه می‌کند: «دو هفته از گم شدن آرام گذشته بود و کسی هم پاسخگوی ما نبود. به دفتر سید احسن در سنندج رفتیم. خودش را دیدیم و خواستیم کمک کند پسرم پیدا شود. نامه‌ای هم به او دادیم. آقای علوی گفت خودش پیگیر می‌شود و خبرمان می‌کند. دو روز بعدش، یکی از مسئولان دفتر آقای علوی در کامیاران به نام باقی سیدی، به دیدن من آمد و گفت آقای علوی تماس گرفته گفته نگران نباشید، آرام بازداشت شده و الان در دست اطلاعات آذربایجان غربی در ارومیه است. انشالله آزاد می‌شود.»

آقای ظفری برای پیگیری آزادی پسرش به ارومیه می‌رود. اداره‌کل اطلاعات استان منکر بازداشت آرام می‌شود.  اداره زندان‌ها و دادگستری و سپاه ارومیه هم اظهار بی‌اطلاعی می‌کنند. چند هفته بعد، آشنایی قدیمی واسطه‌ می‌شود و یکی از مسئولان استان در ارومیه پیگیر موضوع می‌شود. او خبر می‌دهد که آرام هنوز در اختیار اطلاعات استان است و چون فعلا در مرحله بازجویی و تحقیقات است به شما جواب نمی‌دهند.

انور ظفری، دوباره به ارومیه مراجعه می‌کند: «پیش وکیلی به نام "وهاب جعفری" رفتم. دوستی در بوکان به ما گفت وکالت پرونده‌های امنیتی زیادی را برعهده داشته و آدم با نفوذی است. آقای جعفری گفت: تا وقتی معلوم نشود چه نهادی بازداشتش کرده است و مرحله تحقیقات تمام نشود، نمی‌شود کاری کرد. خواهش کردم وکالت ما را برای این قبول کند که ببیند پسر ما کجاست.» وهاب جعفری می‌گوید نیازی به وکالت نیست، او پرس‌وجو‌ می کند و اگر خبری به دست آورد به آن‌ها خبر می‌دهد.

پدر آرام ظفری پس از چند روز به جعفری زنگ می‌زند. جعفری می‌گوید آرام بازداشت شده و در اختیار اطلاعات استان است. پدر آرام  با اعلام اینکه از وهاب جعفری خواستیم وکالت ما را قبول کند، می‌گوید: «گفت: حالا صبر کنید بازجویی‌ها تمام شود. مدت زیادی گذشت و خبری نشد. آخرین روزهای اسفند به ارومیه نزد آقای جعفری رفتم. التماس کردم وکالت ما را قبول کند، سه‌بار قسم خورد که آرام دیگر اینجا نیست و باید در کردستان پیگیرش شوید.» 

آقای انور ظفری، نوروز ۱۳۹۷ دوباره به اطلاعات کردستان مراجعه می‌کند. در پیگیری دوباره اداره اطلاعات کردستان کماکان منکر بازداشت آرام شده و می‌گوید آن‌ها دنبالش بوده‌اند، اما مساله حل شده است. آرام اصلا بازداشت نشده است که به اینجا منتقل شده باشد یا جای دیگری نگهداری شود.

همزمان با این پیگیری‌ها، چند هفته پس از ناپدید شدن آرام، خانواده او در تلاش برای یافتن فرزندشان به دادگاه شکایت می‌برند. بازپرس پرونده، دستور گرفتن پرینت تماس‌های تلفنی آرام را می‌دهد. اما مخابرات کامیاران حاضر نمی‌شود پرینت تماس‌های آرام را به خانواده یا وکیل آن‌ها بدهد.

اداره آگاهی کامیاران هم حاضر نمی‌شود بگوید روزی که آرام ناپدید شد با چه شماره‌های تماس داشته است: «مسئول آگاهی کامیاران هربار پیگیر شدیم گفت: بروید از اطلاعات بپرسید. من نمی‌توانم جواب بدهم. تنها چیزی که در نهایت ما فهمیدیم این بود که می‌گویند آخرین باری که با او صحبت کرده‌اند، در خیابان استقلال بوکان بوده است. چرا از این می‌ترسند که به ما پرینت تماس‌های روز ناپدید شدن آرام را بدهند؟»

با ناامید شدن از پیگیری موضوع در کامیاران، پدر آرام به دادگستری سنندج می‌رود. او را به «موسی شاه‌گلدی آقاباقر»، ریاست شعبه دوم بازپرسی دادگاه عمومی و انقلاب سنندج، ارجاع می‌دهند: «کل جریان را توضیح دادم، آقای شاه‌گلدی گفت: شکایت از اطلاعات بی‌نتیجه است. شما بیا شکایت کن بنویس پسر من گم شده است من یک هفته‌ای، زنده یا مرده‌اش را برایت پیدا می‌کنم. گفتم: تلفنش خاموش است، گفت: مشکلی نیست.»

انور ظفری این درخواست را نمی‌پذیرد و شکایت‌شان از اطلاعات کردستان را به دفتر «اکبر جوهری» دادستان وقت سنندج می‌برند: «هیچ فایده‌ای نداشت. هیچ‌کس پاسخگو نبود و فقط ما را سرمی‌دواندند. دوباره پس از مدتی رفت‌وآمد من را به آقای شاه‌گلدی ارجاع دادند. شاه‌گلدی گفت تنها راه یافتن پسرت همین است. شکایت از اطلاعات کار درستی نیست. اصلا هرچند غیرقانونی است، اما من خودم متن شکایتی دال بر گم شدن پسرت را می‌نویسم، شما فقط امضایش کن و انگشت بزن.»

پدر آرام ظفری حاضر به قبول این درخواست نمی‌شود. در نهایت وکیلی برای آن‌ها متنی آماده می‌کند که هم متضمن شکایت از اطلاعات و هم گم شدن آرام باشد: «در شکایت نوشتیم که پسر ما از آن تاریخ گم شده است. اطلاعات همان روز دنبال پسر ما بوده است. بعد از گم شدنش گفته‌اند دیگر کاری با او ندارند و ما شکایت داریم.»

شکایت را چهارشنبه ۲۹ فروردین ۱۳۹۷ در دادگستری سنندج ثبت می‌کنند. بازپرس شاه‌گلدی، با نادیده گرفتن شکایت از اطلاعات، پرونده را با عنوان مفقودی به آگاهی ارجاع می‌دهد. «سرگرد شوکت‌آبادی» در آگاهی سنندج مسئول پرونده می‌شود: «به سرگرد گفتم باید از اطلاعات سراغ پسر من را بگیرند. جواب داد ما نمی‌توانیم از آن‌ها بازجویی کنیم. آن‌ها هم به ما اطلاعاتی نمی‌دهند.»

به گفته آقای ظفری فرضیه خروج آرام از کشور هم در آگاهی طرح شد. آگاهی برای همین، دوبار از سپاه کردستان که مسئولیت مرزهای شمال غرب و غرب کشور را بر عهده دارد، استعلام کرد. او نامه  را به آن‌ها نشان داده‌ است: «نامه‌ها را در آگاهی به ما نشان دادند. اطلاعات سپاه نوشته بود این شخص از کشور خارج نشده است و در نامه دوم اضافه هم کرده بودند که آرام در اختیار آن‌ها هم نیست.»

آقای ظفری در ادامه پیگیری‌هایش موفق می‌شود نزد «علی‌اکبر گروسی»، رئیس‌کل وقت دادگستری استان کردستان برود. او می‌پذیرد در مورد وضعیت آرام به اداره کل اطلاعات کردستان نامه بنویسد: «پیگیری کردیم. دفتر آقای گروسی به من گفتند: اطلاعات استان جوابی به این نامه‌ نداده است.»

۲۱ ماه پس از ناپدیدشدن پسرش آرام، آن‌ها هنوز امیدوارند او زنده باشد و اطلاعات بلایی بر سر او نیاورده باشد و بپذیرند که پسر او را بازداشت کرده‌اند. تحصیل دروس دینی در بوکان این گمان را به وجود می‌آورد که آرام به واسطه فعالیت‌های مذهبی و به گمان تندوری دینی ناپدید شده باشد. آقای ظفری درباره فرزندش می‌گوید؛ پسرش فردی معتدل است و از تندروی بیزار بود: «اصلا اهل فعالیت مذهبی نبود. گرفتاری زندگی و تلاش برای سیر کردن شکم اصلا وقتی برای او نمی‌گذاشت که درگیر فعالیت‌های دیگر شود. خانواده ما نه سابقه فعالیت مذهبی دارد و نه سیاسی.»
او در پاسخ به این پرسش که "آیا ممکن است آرام ظفری قربانی یک بازی اطلاعاتی تازه شده باشد" می‌گوید: «من نمی‌دانم پسر من چرا باید قربانی یک سناریوی اطلاعاتی شود؟ ما که کاره‌ای نبودیم و به کسی هم کاری نداشتیم. از ما بی‌پناه‌تر پیدا نکرده اند؟ مادر آرام، از روزی که آرام ناپدید شده ذره ذره آب شده است. زندگی ما نابود شده است. چرا به ما نمی‌گویند پسرمان کجاست؟ چه بلایی سرش آورده‌اند؟»

آمار دقیقی از ناپدیدشدگان اجباری در ایران در دسترس نیست. نام بیش از ۵۰۰ شهروند ایرانی در گروه کاری ناپدیدشدگان اجباری سازمان ملل ثبت شده است. با توجه به نامشخص بودن محل خاکسپاری بیش از ۳ هزار زندانی اعدام شده در جریان کشتار ۶۷ و بسیاری دیگر از اعدامی‌های دهه شصت در ایران و تعدادی از زندانیان سیاسی کُرد که در سال‌های اخیر اعدام شده‌اند می‌توان گفت تعداد ناپدیدشدگان اجباری در ۴۰ ساله اخیر چند هزار بیشتر از رقمی است که تاکنون ثبت شده است.

در مورد ایران، بسیاری از کسانی که ناپدید شده اجباری تعریف می‌شوند، زندانیان سیاسی اعدامی هستند که محل دفن آنان به خانواده‌‌هایشان اطلاع داده نشده است. 

در این میان، به جز ۱۱ عضو نخستین محفل بهائیان که مرداد ۱۳۵۹ بازداشت و ناپدید شدند، از میان کسانی که نام‌شان در رسانه‌ها مطرح شده است، سرنوشت دست‌کم پنج تن از ناپدیدشدگان اجباری از سایرین متفاوت است: گلرو راحمیپور، که در نوزادی پس از اعدام پدر و مادرش ناپدید شد؛ پیروز دوانی، نویسنده‌ای که شهریور ۱۳۷۷ در جریان قتل‌های زنجیره‌ای ناپدید شد؛ سعید زینالی، جوانی که تیرماه ۱۳۷۸ در خانه خودش بازداشت و پس از یک‌بار تماس از زندان با خانواده، ناپدید شد؛ یوسف سیلاوی، شهروند عرب اهوازی که آبان ۱۳۸۸ در خانه‌اش بازداشت و از آن زمان ناپدید شده است؛ علیرضا پیری، دندانپزشک تبریزی، که پس از بازداشت در دی‌ماه ۱۳۸۹ ناپدید شد.

گمان می‌رود به جز«گلرو راحمی‌پور»، سایر ناپدیدشدگانی که بالاتر به اسم‌شان اشاره شد، از سوی ماموران امنیتی در جریان بازجویی و یا با نقشه قبلی به قتل رسیده باشند. حالا باید  نام «آرام ظفری» را هم به لیست ناپدیدشدگان اجباری اضافه کرد. لیستی که هم‌چنان در حال طولانی‌تر شدن است.

 

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

گزارش

تعطیلی مدارس طبیعت به روایت دانش‌آموزان، والدین و معلمان

۲۷ مرداد ۱۳۹۸
ماهرخ غلامحسین‌پور
خواندن در ۷ دقیقه
تعطیلی مدارس طبیعت به روایت دانش‌آموزان، والدین و معلمان