«از روی عقبافتادن عادت ماهیانه، حدس میزنیم خانم من پنج ماهه باردار است. الان دو ماه شده است که در جنگل اطراف کمپ جزیره ساموس زندگی میکنیم. خانم من تحت نظر هیچ پزشکی نیست. بعد از آتشسوزی که بعضی از زنان، از جمله همسر و پسر چهار سالهام را به بیمارستان بردند، او را سونوگرافی کردند و دکتر گفت دو هفته دیگر مراجعه کنیم تا بفهمیم چند ماهه باردار است. دکتر گفت تا ۹ ماهگی که در جنگل میمانید اما برای زایمان که به بیمارستان میآیید، اگر خانه خالی داشتیم، به شما میدهیم.»
در حادثه آتشسوزی که دوشنبه شب(۱۴ اکتبر) در کمپ پناهجویان جزیره «ساموس» یونان اتفاق افتاد، دستکم دو پناهجو کشته شدند و گفته میشود حدود ۱۲ مهاجر هم دستگیر شده و به بازداشتگاه پلیس منتقل شدهاند. بخشی از کانکسها و چادرها سوخته و پناهجویان این جزیره، بیخانمانتر و هراسناکتر از پیش، شب بعد را در خیابان ماندند.
به گوش پلیس رسیده بود که پناهجویان تهدید کردهاند شب دوم جنگل را به آتش میکشند. برای همین، کمپ از پناهجویان تخلیه شد و پلیس با زیر و رو کردن وسایل آنها، هر آنچه ابزار سرد توصیف میشد، ضبط کرد. اما دو شب بعد از این واقعه، یعنی چهارشنبه شب، درگیری دیگری میان پناهجویان اتفاق افتاد که چندین پناهجوی افغانستانی با چاقو مورد ضرب و شتم قرار گرفتند و سپس با آمبولانس به بیمارستان منتقل شدند. فضا همچنان ملتهب است.
فردای آتشسوزی در کمپ پناهجویان جزیره ساموس، نیروهای امنیتی کمپ را تخلیه کردند و پناهجوها تا صبح زیر باران در خیابان خوابیدند.
شب بعد از آتشسوزی، تخلیه کمپ تا ساعت سه صبح طول کشید. هوا بارانی بود و پناهجویان در خیابان بساط شب را گسترانده بودند. برخی از زنان و کودکان توسط نیروهای امدادگر به بیمارستان منتقل شدند و گروهی دیگر زیر باران، شب را به صبح رساندند. در میان آن بحبوحه، زنی افغانستانی درد زایمان میگیرد و هیچ نیرویی برای رسیدگی به او اقدام نمیکند. بیمارستان هم در پاسخ به تماسهای همسر آن زن، میگوید آمبولانس ندارد. سرانجام یکی از نیروهای امدادگر با خودروی خود آن زن را به بیمارستان میرساند و نوزادی دیگر به جمع پناهجویان این جزیره اضافه میشد.
نیروهای ضدشورش دور تا دور کمپ را محاصره کرده بودند و وقتی ساعت سه صبح به پناهجوها گفتند به کمپ برگردند، تا طلوع خورشید هیچکس از جایش تکان نخورد.
شب بعد از آتشسوزی، تخلیه کمپ تا ساعت ۳ صبح طول کشید. هوا بارانی بود و پناهجویان در خیابان بساط شب را گسترانده بودند.
حالا زندگی دوباره در کمپ به راه افتاده است؛ اینبار ملتهبتر و پریشانتر از قبل. این کمپ گنجایش ۶۵۰ نفر را دارد اما حالا میزبان حدود هفتهزار پناهجو شده است. کانکسها اندک هستند و پناهجوها در جنگلهای اطراف کمپ چادر زدهاند. آنهایی که پول دارند، با خرید چوب و گونی، خیمهای برپا کردهاند و بقیه از چادرهای مسافرتی استفاده میکنند که امدادگران به آنها دادهاند. فاصله میان کانکسها تا چادرهای پناهجویان، فنسکشی شده است و درِ آن هم شبها بسته میشود.
یکی از پناهجویان ایرانی میگوید: «زندگی که نه، شب را به روز و روز را به شب وصل میکنیم؛ آنهم در بدترین شرایطی که میتوان تصور کرد.»
«رضا» حدس میزند که همسرش پنج ماهه باردار است. پسر دیگری هم دارند که چهار ساله است و همراه با آنها، در جنگل زندگی میکند. او به همراه خانوادهاش، پدر و مادرش و چند تن از مجردان اقوام، از ایران به جزیره ساموس در یونان رسیده است. رضا مبلغ هنگفتی در این مسیر قاچاق از دست داده است: «میخواستم بهترین زندگی را برای فرزند و همسرم بسازم اما حالا کودکم که تنها در خیابان هم نمیرفت، جنگلی شده و فرزند دیگرم هم قرار است در همین جنگل به دنیا بیاید.»
کمپ کوچک است و توانایی و کارآیی میزبانی از هزاران نفر را ندارد. رسیدگی بهداشتی و درمانی در آن مناسب نیست و گفته میشود فقط یک پزشک دارد که به همه توصیه میکند آب بخورند: «پسرم اینجا مریض شد. تب و لرز، اسهال و استفراغ داشت. بالاخره پزشک به ما وقت داد اما گفت به او آب بدهید! با اصرار اندازه یک قطرهچکان شربت داد و سه عدد شیاف. پسرم دو هفته در همان شرایط بود تا خود به خود خوب شد.»
سیستم توزیع تغذیه هم در این کمپ شرایط خود را دارد: «یک کانتینر هست که از ساعت هشت صبح توزیع صبحانه را شروع میکند. معمولا تا ساعت یک ظهر طول میکشد. شبها از ساعت سه صبح نمایندههای پناهجویان بین مهاجران بلیت غذا پخش میکنند که آنهم پارتیبازی میشود. ایرانیها اصلا نماینده ندارند. صبح اول کسانی که زیرسن هستند غذا میگیرند، بعد آسیبدیدهها، سپس کسانیکه بلیت دارند و دستآخر اگر چیزی بماند، به بقیه میرسد. معمولا کسانی که پول دارند، از بیرون خرید میکنند. اما هستند پناهجویانی که ناچارند سه وعده همین غذا را بخورند؛ گوشتهای خام، برنجهای نپخته، ماکارونی خالی با کمی آویشن. در همه غذاها هم کافور میریزند. از بوی غذا معلوم است. البته تاثیرات آن را هم با از بین رفتن حس جنسی میتوان به راحتی درک کرد.»
کودکان تنها زیر ۱۸ سال در این کمپ حقوقی دریافت نمیکنند. بقیه پناهجویانی که هویت آنها ثبت شده است، مثل دیگر جزایر یونان، افراد مجرد ۹۰ یورو ماهیانه دریافت میکنند. زنان و کودکانی که با خانوادهها هستند هم نفری ۵۰ یورو میگیرند. اما این مبلغ کفاف یک هفته زندگی را هم نمیدهد. برای همین، بسیاری از پناهجویان به فروش مواد مخدر روی میآورند.
رضا میگوید: «اینجا میشود گفت ۱۵ خانواده ایرانی هستند، بقیه ایرانیها مجردند. عربها از همه بیشترند و بعد افغانستانیها. البته تعدادی هم هستند که آیدی و پاسپورت دارند. آنها به کشورهای دیگر اتحادیه اروپا سفر میکنند و در جزایر دست به قاچاق انسان یا مواد مخدر میزنند. تعدادی از ایرانیهای جزیره هم در همین شرایط هستند.»
کمپ جزیره ساموس نزدیک به ۳۰ کانکس دارد که هرکدام چندصد نفر را در خود جای دادهاند اما هزاران نفر در چادرها به سر میبرند
شب بعد از آتشسوزی که پناهجویان در سطح شهر پراکنده شده، تعدادی از قاچاقچیان و دلالان انسان از آتن راهی جزیره شده بودند: «در میان ما میآمدند و قیمت میدادند؛ تا آلمان شش هزار یورو و تا آتن هزار و ۳۰۰ یورو. اما رقمها پرت بودند. من همینجا قیمت دارم که تا آتن با ۵۰۰ یورو میبرند. آدم هم دارم که با هزار و ۳۰۰ یورو مسافر را سوار خودروی خودش میکند و خودرو در کشتی جای میگیرد. البته این روش مدتی است که افشا شده است و جلوی آن را گرفتهاند. اینجا هم که صرافی نیست، ناچاری پول را نقد بدهی.»
رضا و خانوادهاش گروهی ۱۱ نفره هستند که از ایران قاچاقی به ترکیه رفته، از شهر «وان» تا «استانبول» را قاچاقی پیموده و سپس با قایق، به جزیره ساموس رسیدهاند: «قاچاقبر ما بچه ارومیه بود. الکی گفت تا ایتالیا ما را میرساند. نفری چهار هزار و ۵۰۰ یورو گرفت و بعد از رسیدن ما به شهر وان، گوشی خود را خاموش کرد. برادرم نفر آخری بود که میرسید. سه روز از او بیخبر بودیم. بالاخره به وان رسید و به ما پیوست اما قاچاقبر دیگر جواب تماسهای ما را نداد. در ایران و ترکیه چنان برای ما خرج میکرد که باور نمیکردم ما را وسط راه بگذارد. همه پول را همان اول نقد دادیم. بعد از رسیدن برادرم، یک قاچاقبر دیگر پیدا کردیم که با گرفتن نفری هزار و ۲۰۰ لیر، ما را به استانبول رساند. یک هفته در راه بودیم؛ ۳۵ کیلومتر پیادهروی کردیم، با قایق از دریاچه وان رد شدیم، از کوه گذشتیم و بالاخره به استانبول رسیدیم.»
رضا و خانوادهاش از طرف یک آشنا به قاچاقبر دیگری معرفی شدند و با پرداخت نفری هزار و ۷۰۰ دلار، قرار شد که با «تیزپر» به جزیره ساموس برسند. تیزپر به قایقهای سرعتی میگویند که البته به گفته رضا، مسافت ۱۰ دقیقهای را دو ساعت طی میکند! کاپیتان تیزپر، پسر زیر سنی بوده که پس از رساندن آنها به جزیره ساموس، توسط پلیس بازداشت شده است و حالا در کمپ این جزیره در کنار کودکان زیر ۱۸ سال نگهداری میشود.
رضا میگوید گفتهاند که او را نگه میدارند تا بعد از رسیدن به ۱۸ سالگی، دادگاه برایش مجازات تعیین کند.
تیزپر در جزیرهای آنها را پیاده کرده اما دورتادورشان هیچ سکنهای نبوده است. یک کشتی ماهیگیری که با خط ترکی نامش روی آن نوشته شده بوده، این گروه از مسافران را دیده و به پلیس خبر داده است: «فکر میکردیم در ترکیه پیاده شدهایم، بعد از یک ساعت و نیم، پلیس یونان با تیزپر آمد و ما را سوار کرد و به وسط دریا برد. در آن جا همه را به گارد ساحلی تحویل داد. آنها هم ما را به اسکله جزیره آوردند. اول به بازداشتگاه رفتیم که فهمیدیم کاپیتان قایق را هم گرفتهاند. بعد به کمپ منتقل شدیم.»
در این کمپ که ظرفیت ۶۵۰ پناهجو را دارد، نزدیک به ۷هزار پناهجو نگهداری میشوند.
آنها به محض انتقال به کمپ، انگشتنگاری شدهاند و درخواست پناهندگیشان ثبت شده است. با گذشت دو ماه از زندگی در چادر و جنگل، نه رضا و نه هیچکدام از پناهجویانی که در این جزیره ساکن هستند، از سرنوشت خود یا مدت زمانی که طول میکشد تا تکلیفشان مشخص شود، خبر ندارند. روزها و شبها مدام در حال انتظار میگذرند: «به مادرم میگفتم همه سعی من این بود که بچهام مثل بچههای دیگر بزرگ نشود. همیشه از مادرش میخواستم که با آژانس بیرون برود تا بچهام با بچههای خیابان دمخور نشود. فکر میکردم بچههای دیگر را ببیند، خراب میشود. ولی حالا بچهام جنگلی شده است.»
در میان صحبتهای رضا، صدای نارنجکهای دستساز هم میآمد. گفتوگوی ما از شب آتشسوزی تا دو روز بعد از آن بارها قطع میشد؛ یا سر و صدایی او را مضطرب و ناچارش میکرد که به خانوادهاش سر بزند یا پناهجویان دیگر به سراغش میآمدند. گاه باید خرید میکرد و گاه به دنبال صدای گریه کودکی تلفن قطع میشد.
در آخرین تماس ما، بعد از اتمام روایتهایش، پوزخندی زد و گفت: «اینجا برای دستشویی رفتن هم به زور دو یورو میگیرند. دستشویی و حمام، آنهم با آب سرد فقط برای زیرسنها است. ما که در جنگل هستیم، اجازه استفاده از آن را نداریم. نیستی که شرایط اینجا را ببینی! در ایران میگفتیم جزیره مائو مائو. ما الان همانجا هستیم.»
شما هم میتوانید خاطرات، مشاهدات و تجربیات خود از قاچاق انسان، پناهندگی و مهاجرت به اشتراک بگذارید. اگر از مسوولان دولتی یا افراد حقیقی و حقوقی که حق شما را ضایع کردهاند و یا مرتکب خلاف شدهاند شکایت دارید، لطفا شکایتهای خود را با بخش حقوقی ایرانوایر با این ایمیل به اشتراک بگذارید: [email protected]
مطالب مرتبط:
دستکم دو پناهجو کشته شدند؛ چرا کمپ پناهجویان ساموس سوخت؟
آتشسوزی در کمپ پناهجویان؛ ادامه شرایط اسفبار در یونان
آتشسوزی در کمپ پر ازدحام «موریا» جزیره «لسبوس»؛ مرگ چندین پناهجو
موریا، سه روز بعد از آتشسوزی؛ بمبی آماده انفجار
ثبت نظر