close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
گزارش

کاملیا کبیری: ما دیه نمی‌خواهیم، می‌خواهیم قاتل برادرم قصاص شود

۱۵ آذر ۱۳۹۸
شاهد علوی
خواندن در ۷ دقیقه
کاملیا کبیری: ما دیه نمی‌خواهیم، می‌خواهیم قاتل برادرم قصاص شود

«نه اجازه انتشار اعلامیه ترحیم داشتیم و نه گرفتن مراسم ختم در مسجد. باید خیلی در خفا برادرمان را به خاک می‌سپردیم و در خانه خودمان برایش مجلس ترحیم می‌گرفتیم. حالا آمده‌اند و می‌گویند دیه می‌دهیم و او شهید است. اما برادر من کاری نکرده است. ما قصاص می‌خواهیم و می‌دانیم از پلیس راهبر ناجا به برادرم تیراندازی شده است. یا خود پلیس راهبر بوده یا نیروی امنیتی که آن‌جا حضور داشته است. خلاصه آن‌ها خودشان می‌دانند چه کسی شلیک کرده است.»

این درخواست خانم «کاملیا کبیری»، خواهر «امیرحسین کبیری»، یکی از جان‌باختگان سرکوب اعتراضات در کرج است که می‌گوید می‌داند برادرش را چه کسانی و از کجا هدف گرفته‌اند: «شنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۸، بین ساعت دو تا یک ربع به سه بعدازظهر، امیرحسین در حالی که داشت به مدرسه پسرم می‌رفت تا او را به خانه بیاورد، در ۴۵ متری گلشهر از پشت سر گلوله خورد. گلوله را کسی از مقر پلیس راهبر ناجا به برادرم شلیک کرده بود.»

گفتگوی صوتی ایران وایر با کاملیا کبیری را اینجا بشنوید:



اتاق خبر شبکه تلویزیونی «من‌و‌تو» ویدیویی پنج ثانیه‌ای از پیکر بی‌جان جوانی افتاده بر زمین منتشر کرده است. یکی از کاربران در بازنشر این ویدیو نوشته است: «آن که بر زمین افتاده، امیرحسین کبیری است در گلشهر کرج. این ویدیو خیلی غریب است. خون چندانی کنار مرد بر زمین افتاده دیده نمی‌شود و مهم‌تر و غریب این ‌که دستان مرد جوان در جیب‌های کاپشنش است. گویی در حال نظاره آن‌چه در جریان است، هدف گلوله یک تک‌تیرانداز قرار گرفته است یا شاید گلوله‌ای بی‌هدف. اما آن‌چه آشکار است، این است که جوان به خاک افتاده آن‌چنان غافل‌گیرانه گلوله خورده که حتی فرصت نکرده است دستانش را در تقلایی برای زنده بودن، از جیب دربیاورد.»

از مدرسه با خانم کبیری تماس می‌گیرند و پسرش خبر می‌دهد که دایی‌اش دنبال او نرفته و او هم‌چنان منتظر است. موبایل امیرحسین هم که تا حدود دو بعدازظهر کار می‌کرد و با خواهرش در تماس بود، دیگر جواب نمی‌داد: «از حوالی ساعت پنج شروع کردیم به دنبال امیرحسین گشتن تا یک و نیم بامداد سه‌شنبه که او را در بیمارستان البرز پیدا کردیم.»

امیرحسین آن‌چنان ‌که خواهرش روایت می‌کند، در حال نظاره تظاهرات بوده و کاملا غافل‌گیرانه گلوله خورده است: «گلوله از پشت به گردن و ستون فقراتش اصابت کرده بود. گویا امیرحسین با قطع مسیر تنفس، همان‌جا دچار ایست قلبی شده است. او را ابتدا به بیمارستان کوثر منتقل کرده بودند. آن‌جا احیا شده بود و به خاطر این که قادر نبوده‌اند به او خدمات بدهند، امیرحسین را از آن‌جا به البرز منتقل می‌کنند. در البرز هم دو بار دیگر ایست قلبی می‌کند و دوباره احیا می‌شود. او را در همان وضعیت ناپایدار، با کمک دستگاه تا روز سه‌شنبه ۲۸ آبان نگه داشتند. سه‌شنبه دیگر نشد و جانش را از دست داد.»

امیرحسین روز شنبه به خواهرش می‌گوید شهر خیلی شلوغ و خطرناک است. به گفته خواهرش، مغازه خود را آن روز باز نکرده بود. خانم کبیری می‌گوید برادرش علایق سیاسی خاص و قصدی برای شرکت در اعتراضات نداشته است: «او دنبال بچه من رفته بود تا او را از مدرسه بیاورد پیش من که آن زمان در محل خودمان نبودم.»

می‌گوید در آن سه روزی که امیرحسین بستری بوده، ماموران زیادی را دیده است که زخمی‌ها را همراهی کرده و یا در حال پرس‌و‌جو از آن‌ها بوده‌اند اما کسی از آن‌ها چیزی نپرسیده است یا مزاحم آن‌ها نشده‌اند: «با برادر من کاری نداشتند. شاید خودشان فیلم‌ها را دیده بودند و می‌دانستند او در تجمعات شرکت نداشته است. اما می‌دیدم دیگران را با پلیس می‌آوردند و می‌بردند.»

با جان‌باختن امیرحسین در بیمارستان، پیکر او را همان روز سه‌شنبه به «بهشت ‌سکینه» فرستاده‌ و آن‌جا هم برای کارهای پزشکی قانونی، پیکرش را یک روز نگه ‌داشته‌اند: «نامه دادستانی برای تحویل گرفتن برادرم لازم بود که آن را به ما دادند. روز چهارشنبه هم پیکر امیرحسین را تحویل دادند. از ما پولی نگرفتند اما تعهد کتبی از پدرم گرفتند که اعلامیه فوت منتشر نکنیم، مراسم ختم در مسجد نگیریم و هرکسی پرسید، بگوییم در تصادف اتومبیل فوت کرده است. ما نه اجازه انتشار اعلامیه ترحیم داشتیم و نه گرفتن مراسم ختم در مسجد. باید خیلی در خفا برادرمان را به خاک می‌سپردیم و در خانه خودمان برایش مجلس ترحیم می‌گرفتیم.»

پیکر امیرحسین را تحویل کاملیا کبیری و همسرش می‌دهند. خواهر امیرحسین می‌گوید هیچ ماموری آن‌ها را همراهی نکرده است: «صرفا یک آمبولانس حمل جنازه با ما بود که انعامی گرفت و رفت. امیرحسین را ول کردند. وقتی او را کشتند، دیگر ولش کردند و کاری با او نداشتند.»

امیرحسین کبیری، متولد بهمن ۱۳۶۵، نزدیک ۴۵ متری گلشهر کرج مغازه عطر و ادکلن فروشی داشت و مجرد بود. خواهرش می‌گوید امیرحسین داستان عاشقانه خودش را داشت و انتخاب زندگی‌اش را کرده بود و قصد داشت به زودی ازدواج کند.

مقامات حکومتی ایران اعلام کرده‌اند قصد دارند به برخی از جان‌‌باختگان اعتراضات آبان دیه بپردازند و آن‌ها را به عنوان «شهید» اعلام کنند. خانم کبیری می‌گوید با پدر او هم در این باره تماس گرفته‌اند: «سه‌شنبه ۱۲آذر با پدرم تماس گرفته‌ و گفته‌اند می‌خواهند دیه امیرحسین را پرداخت و او را شهید اعلام کنند که پدرم گفته است ادامه ندهید. من نمی‌دانم چه کسانی بوده‌اند و از کجا تماس گرفته‌اند. اما برادر من کاری نکرده است و ما قصاص می‌خواهیم.»

خواهر امیرحسین کبیری می‌گوید او قصد دارد شکایت کند تا قاتل برادرش شناسایی و قصاص شود: «من منتظر بودم پدر و مادرم شکایت کنند. اما آن‌ها تا حالا اقدامی نکرده‌اند. من خودم قصد دارم اقدام کنم. من می‌خواهم قاتل برادرم شناسایی، محاکمه و قصاص شود چون می‌دانم از پلیس راهبر ناجا به برادرم تیراندازی شده است. یا خود پلیس راهبر بوده یا نیروی امنیتی که آن‌جا حضور داشته است. خلاصه آن‌ها خودشان می‌دانند چه کسی شلیک کرده است. ۵۰ نفر بیشتر آدم که آن‌جا نبوده‌اند. باید مجبور شوند قاتل را به من نشان می‌دهند. البته اگر مجبور شوند، اگر من بتوانم کاری بکنم.»

کاملیا کبیری می‌گوید شیوه حکومت برای آن‌چه دل‌جویی از خانواده‌ها خوانده می‌شود و پرداخت دیه و شهید خواندن برخی جان‌باخته‌ها، پاسخ‌گوی مطالبه آن‌ها برای عزیزان‌شان نیست: «این پاسخ مطالبه من و خانواده من نیست. من فقط همین یک برادر را داشتم. هم خواهر بود، هم برادر بود و هم همه کس ما بود. این را که کشتند، فردا پس فردا مادرم که مریض است از دست می‌رود. با رفتن امیرحسین، زندگی ما متلاشی شد. پول جواب بلایی نیست که بر سر ما آمده است. ما تنها یک داداش داشتیم.»

مادر امیرحسین دو سال پیش جراحی یک غده سرطانی را پشت سرگذاشته است و اکنون هم دیابت دارد. به گفته خانم کبیری، مادرش پا به سن گذاشته و بسیار بیمار است: «برادرم، مادرمان را نگه می‌داشت. تمام مسوولیت‌های خانه با داداش من بود. حالا آن برادر دیگر نیست. مادر من هم در نبودن او می‌میرد. این یک واقعیت است. پدرم هم مسن است و وضعیت سلامتی بسیار نامناسبی دارد. پسری را ۳۲ سال بزرگ کردند که قرار بود عصای پیری آن‌ها باشد اما در جوانی پسرشان را از آن‌ها گرفته‌اند. فقط برادر من را نکشتند، خانواده من را از هم پاشیدند.»

به گفته خانم کبیری، امیرحسین کمک خرج خانواده هم بوده است چون حقوق بازنشستگی مادرش، کفاف زندگی را نمی‌دهد: «امیرحسین کار می‌کرد و خرج خانواده را می‌داد. هر روز مادرم را دکتر می‌برد، پسر من را حمایت می‌کرد و هم‌زمان، کفیل یک دختربچه فال فروش در پارک شرافت بود. برادر من زندگی متوسطی داشت، با این حال کفیل این بچه شده بود. هرچه را برای پسر من می‌گرفت، برای آن بچه هم می‌گرفت. برایش کم نمی‌گذاشت. می‌گفت وقتی ازدواج کنم، شاید سرپرستی این دختربچه را برعهده بگیرم. برادرم نه که داداش من بود، حیف بود. یک فرشته بود که از دست رفت.»

او می‌گوید انتظار دارد قاتل برادرش شناسایی و مجازات شود اما فکر نمی‌کند حکومت در این مورد گامی بردارد و خودش باید دنبال قاتل برادرش بگردد: «من البته باید قانونی پیش بروم که نگویند قانونی پیش نرفتید. من می‌دانم این‌ها کاری نمی‌کنند. آخرش هم می‌گویند قتل غیرعمد بوده است و با دادن دیه تمامش می‌کنند. اما به هرحال، من قصد پی‌گیری دارم. بین این همه آدم بد هم بالاخره آدم خوب پیدا می‌شود. همان روز شنبه هم که دنبال برادرم می‌گشتم، در کلانتری ۱۶ یکی از این افسرها به من گفت علاف نگرد، این‌ها دارند تو را مسخره می‌کنند. آخرین جایی که با او صحبت کرده‌ای، یعنی در ۴۵ متری گلشهر ما کسی را بازداشت نکرده‌ایم. یا کشته شده یا زخمی است، برو بیمارستان‌ها را بگرد. بالاخره خوب هم در میان آن‌ها پیدا می‌شود. شاید این خوب‌ها کمک کنند حرف من به جایی برسد و به حقم برسم انشالله. امیدوارم.»

مطالب مرتبط:
شاهدان عینی در ماهشهر؛ با دوشکا و تیربار به روی مردم آتش گشودند
فرزاد انصاری‌فر، قربانی اعتراضات بهبهان؛ او فرزند یک جانباز است
مادر«پویا بختیاری»: تا به ثمر رسیدن آرمان پسرم اعتراض می‌کنم

ثبت نظر

گزارش

تهدید خانواده سها مرتضایی برای امضای موافقتنامه انتقال به بیمارستان روانی

۱۵ آذر ۱۳۹۸
مهدیه گلرو
خواندن در ۴ دقیقه
تهدید خانواده سها مرتضایی برای امضای موافقتنامه انتقال به بیمارستان روانی