close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
گزارش

ژانت کهن‌صدق؛ جوان‌مرگی دختر ورزشکاری که در اوج بود

۲۴ آذر ۱۳۹۸
ماهرخ غلامحسین‌پور
خواندن در ۶ دقیقه
سر در سالنی که بعدها توسط انجمن کلیمیان به نام ژانت نامگذاری شد
سر در سالنی که بعدها توسط انجمن کلیمیان به نام ژانت نامگذاری شد
ژانت و خواهرانش نفر اول از سمت راست فلورا ، ژانت ، روزا و سیما
ژانت و خواهرانش نفر اول از سمت راست فلورا ، ژانت ، روزا و سیما
ژانت
ژانت
خانواده ژانت تهران 1335
خانواده ژانت تهران 1335

تاریخ ایران و جهان به زندگی و سرنوشت چهره‌ها گره خورده است؛ هر یک خشتی گذاشته‌اند تا سقفی پدیدار شود؛ خشت‌هایی که گاه به قیمت زندگی و جانشان تمام‌شده است. در این معماری عظیم، زنان و مردان بسیاری نقش آفریده‌اند. از سوی دیگر، در تاریخ جهان بسیاری از زنان و مردان دیگر به دلیل استعداد شگرف آن‌ها برای تخریب و نابودی ساخته‌های دیگران، «تأثیرگذار» نام‌گرفته‌اند.
زنان ایرانی، نویسنده برگ‌های بسیاری از کتاب تاریخ ۲۰۰ سال اخیر ما بوده‌اند؛ چه به دلیل تأثیر مثبت بسیاری از آن‌ها در افزایش آگاهی عمومی، کاهش تبعیض علیه زنان، ارتقای سواد و موقعیت اجتماعی‌شان، مقابله با فشارهای مذهبی، مشارکت در پروژه‌های علمی، سیاست ورزی، موسیقی، سینما و چه به دلیل تأثیر بعضی از آن‌ها در تشویق به خشونت، گسترش جهل و جزم‌اندیشی و سوءاستفاده از قدرت مالی و اقتصادی در جهت منافع خود.
مجموعه «زنان تأثیرگذار» «ایران وایر» یک مقدمه است. افرادی که نامشان در این فهرست آمده، نماینده برخی اقشار جامعه هستند که هرروز در ایران و کشورهای دیگر بر زندگی خانواده و اجتماع خود تأثیر می‌گذارند. بدیهی است همان‌طور که اشاره کردیم، همه فعالیت‌ها و یا تمام افراد حاضر در این مجموعه، مورد تأیید «ایران وایر» نیستند اما تأثیرگذاری هیچ‌یک از افراد این لیست را نمی‌شود کتمان کرد.
 این لیست، دومین سری سلسله بیوگرافی‌های زنان تأثیرگذار ایران است که به‌مرور تکمیل می‌شود. از مخاطبان «ایران وایر» درخواست دارمی تا پیشنهادات خویش را برای غنای این مجموعه با ما در میان بگذارند.

***

روزگار «ژانت کهن‌صدق» شرح جوان‌مرگی در اوج یک ورزشکار است. مرگ دختر زیباروی ظریف اندامی که قهرمان دوی صد متر ایران بود.
آن روز سیاه خردادماهی دو دختر نام‌آور ورزش ایران باهم به دانشگاه تهران رفته بودند و حین بازگشت به خانه، همان‌جا زیر درخت‌های مشجر خیابان پهلوی، حوالی چهارراه پارک‌وی برای همیشه در تاریکی فرورفتند و آن واقعه «خرداد سیاه» نام گرفت.
«سیمین شفیقی»، بخت بزرگ بسکتبال آن روزها رانندگی خودرو را برعهده داشت. روزنامه‌های ورزشی از قدرت و تکنیک بی‌نظیر سیمین که کاپیتان تیم ملی و همچنین عضو باشگاه پاس بود، می‌نوشتند.

آن روز صندلی کنار سیمین را ژانت اشغال کرده بود. آن‌ها از دانشگاه برمی‌گشتند و بین راه، دو تن از مربیانشان به نام‌های «آذر لاریجانی» و «بیاتا داداریس» را هم سوار کرده بودند و بی‌هیچ واهمه و خیالی از دانشگاه ملی به سمت مرکز شهر می‌راندند. دم غروب بود که اتوبوس خط شمیران وقتی از مسیر مقابل می‌آمد منحرف شد و با خودروی دخترها تصادف کرد. خودرو واژگون شد. سیمین و ژانت را به‌سرعت به درمانگاه ژاندارمری نیاوران منتقل کردند اما آن‌ها دیگر جانی به تن نداشتند و مرده بودند.
ژانت کهن‌صدق فرزند سوم یک خانواده یهودی بود. پدرش «ابراهیم کهن‌صدق» از یهودیان مورد وثوق مردم و مادرش آن‌گونه که در سایت «سون دوریم» نوشته شده، «اختر مرادپور» نام داشت.
ژانت تحصیلات متوسطه را در دبیرستان دخترانه «انوشیروان دادگر» که یک مدرسه قدیمی و متعلق به زرتشتی‌های تهران بود و در خیابان انقلاب و همان حوالی دبیرستان «البرز» یا کالج آمریکایی‌های تهران واقع شده بود به پایان رساند و برای تحصیل در رشته تربیت‌بدنی راهی دانشگاه تهران شد.
ژانت یک دختر عادی نبود. نخستین بار وقتی متوجه استعداد شگرفش در دویدن شدند که او در مسابقه دوی امدادی خردسالان مدرسه جزو نفرات برتر شناخته شد. بعدازآن خانواده ژانت او را حمایت کردند تا در این مسیر، راه رشد و ترقی را طی کند. مسیری که ژانت به‌سرعت به انتهای آن نزدیک می‌شد.
او پیش از ورود به دانشگاه و از همان روزهای نخست نوجوانی، یعنی از سن دوازده‌سالگی به شکل حرفه‌ای در ورزش دوومیدانی دانش آموزان، یک نام‌آشنا به حساب می‌آمد.
در سن پانزده‌سالگی در سال ۱۳۳۹ در مسابقات دوی صد متر شرکت کرد و مقام سوم کشوری را کسب نمود. یک سال بعد یعنی در سال ۱۳۴۱ در دوی هشتاد متر بزرگ‌سالان توانست رکورد یازده ثانیه را به نام خودش به ثبت برساند.
او همان سال در دوی هشتاد متر در مسابقات باشگاهی شرکت کرد و مقام اول را کسب نمود.
در آبان ماه سال ۱۳۴۱ و در سن شانزده‌سالگی در دوی صد متر، رکوردهای ثبت‌شده تا آن روز کشور را با اختلاف یک‌دهم ثانیه شکست و در سال ۱۳۴۲ به علت رکوردهای مکرر و موفقیت‌های پی‌درپی که در مسابقات ورزشی نصیبش می‌شد از سوی روزنامه کیهان «دختر سال» لقب گرفت.
او در سال ۱۳۴۳ بازهم توانست از همه رقبایش در کشور پیشی بگیرد و مقام نخست دوی صد متر ایران را آن خود کند.
ژانت در مسابقه دیگری در آبان ماه سال ۱۳۴۴ یعنی زمانی که فقط بیست‌ساله بود در مسابقه دو صد متر با مانع و در مقابل چشمان سی‌وپنج هزار تماشاگری که در ورزشگاه او را نظاره می‌کردند رکورد دوازده و پنج‌دهم ثانیه از خودش به‌جا گذاشت و به‌شدت و حدت از سوی حاضران در ورزشگاه مورد تشویق قرار گرفت به شکلی که بعدها نوشتند او با گونه‌های گلگون و با سپاسگزاری در طول دقایقی متمادی و کش‌دار شاهد تشویق مردم بود.
ژانت در سال ۱۳۴۵ در مسابقات انتخابی برای المپیک آسیا رکورد دوازده ثانیه و نیم از خود به‌جای گذاشت.
او نه‌تنها به ورزش اهمیت می‌داد بلکه در مدارس کشور و برای نوجوانانی که به این رشته علاقه‌مند بودند مربی‌گری می‌کرد و رموز کار را با آن‌ها در میان می‌گذاشت.
ژانت ریزاندام بود، دختری چهل کیلویی و ریزنقش که روحیه همدلی و خیرخواهی داشت. گاهی برای آموزش دانش‌آموزان مناطق محروم درخواست وجه نمی‌کرد و هر آنچه می‌دانست با شاگردانش در میان می‌گذاشت. می‌گویند بارها به داد در راه ماندگان و بیچارگان رفته بود. در توصیفش گفته‌‌اند بسیار «رفیق‌باز» و مهربان بود و روحی سرکش و توفنده داشت. او گفته بود «می‌خواهم جهان یک روز مرا بشناسد.» اما همان جهان نامراد او را از ادامه زندگی رو به اوجش متوقف کرد و اسیر دست مرگ شد.
وقتی رادیوی ملی خبر تصادف مرگبار اتومبیل سیمین شفیقی، کاپیتان تیم ملی بسکتبال زنان ایران و دوستش ژانت کهن‌صدق و مرگ نابهنگام این دو ورزشکار جوان را اعلام کرد جامعه آن روزهای ایران در شوکی نا به هنگام فرو رفت.
ژانت ۲۶ ساله در یک مراسم باشکوه به دستان خاک سپرده شد. پدرش را نتوانست این درد را تاب بیاورد و کمتر از یک ماه بعد از به خاک‌سپاری ژانت با اینکه تا پیش از آن در صحت و سلامت بود به بستر بیماری افتاد و ده ماه بعد از مرگ دخترش جان سپرد.
بعد از مرگ او در نخستین مسابقه‌ای که در همان سالن ورزشی برگزار می‌شد تمام مسیر خط دوم را که مسیر قدم‌های آخرین مسابقه ژانت بود گل‌باران کردند. دانشگاه تهران که در آنجا تحصیل کرده بود به یاد نام و خاطره‌‌اش یک مسابقه سالانه ترتیب داد و فدراسیون دوومیدانی نیز یک کاپ سالانه به نام ژانت کهن‌صدق برگزار می‌کرد اما این مراسم تا زمان انقلاب اسلامی ادامه داشت و بعدازآن متوقف شد.
در سال ۱۳۸۳ و بعد از سال‌ها خاموشی یاد و خاطره این دختر دونده و همه مراسم و کاپ‌هایی که تا پیش از انقلاب به یاد او برگزار می‌شد، «انجمن بانوان یهود ایران» با همیاری «انجمن کلیمیان تهران» در مجتمع فرهنگی – ورزشی سرابندی که در خیابان یوسف‌آباد تهران واقع شده است، یک سالن ورزشی به نام این دونده ایرانی افتتاح کردند و بازهم نام این دختر ورزشکار ایرانی بر سردر یک مکان ورزشی درخشید.
آرامگاه ژانت در یک گوشه از آرامستان بهشتیه تهران است. آنجا زنی خوابیده که بی‌تردید می‌توانست نام ایران را پرآوازه کند اما تقدیر مجالش نداد.

ثبت نظر

RahaAzad
۲۸ آذر ۱۳۹۸

ژانت کهن صدق و سیمین شفیقی هر دو دبیران ورزش دبیرستانی بودند که من در آن تحصیل میکردم. آن روز کذایی را خوب به خاطر دارم، آن تصادف مرگبار را که در حقیقت در جاده پارک وی اتفاق افتاد. آن زمان من کلاس هفتم دبیرستان بودم. یکی از مسؤلین دبیرستان نیز در آن اتوموبیل همراهشان بود که با زخم های متعدد و استخوان های شکسته جان شی رین به در برد ولی دریغ از سیمین و ژانت جوان که محبوب دانش آموزان بودند، ورزشکار و غیر ورزشکار. مهربان بودند و دوست داشتنی و افتخار همه ما. آن روزها کسی به دین کسی کاری نداشت، کسی نمی دانست و نمی پرسید که چه کسی مسلمان است یا کلیمی، بهایی، مسیحی و یا زردشتی ... به ذهنمان هم نمی رسید که دین و آیین کسی می توانست مساله ای با اهمیت باشد به غیر از برای خود آن شخص. چیزی نبود که در موردش پرسشی شود. جمعه بعد از ظهری بود که همراه دو سه دوست دیگر به سمت محل برگزاری مراسم یادبود ژانت به راه افتادیم. دقیقا به خاطر ندارم که این محل کجا بود ولی میدانم که جایی در نزدیکی های بلوار کشاورز یا همان بلوار الیزابت قدیم بود. در طول راه از رادیوی ماشین صدای گرم خانم فروزنده اربابی مجری برنامه شما و رادیو به گوش میرسید. مکان و مراسم یادبود کمی برایمان نا آشنا بود، اما گرم بود و صمیمی و بسیار درخور. ممنون از یادآوری نام ژانت و سیمین، روح هر دویشان شاد و با آرزوی شادی روح برای خانم اربابی. جای همگی شما در آن روز های بی دغدغه بسیار خالی بود. ... بیشتر

بلاگ

از یلتسین تا میرحسین

۲۴ آذر ۱۳۹۸
بلاگ میهمان
خواندن در ۶ دقیقه
از یلتسین تا میرحسین