مرضیه و منصور، نخبگان از دست رفته دانشگاه واترلو
مرضیه دستآوردهای دانشگاهی زیادی داشت. پر بود از صداقت، سخاوت و بخشندگی. در دانشکده محیطزیست دانشگاه واترلو، محقق بود. در یک پروژه در دانشگاه دیگری در برنامه آینده جهانی آب تحقیق میکرد و موضوع تحقیقش، اندازهگیری رادیواکتیو آب با استفاده از حسگرهای مخصوص در پهباد بود. خیلیها او را نمیشناختند، برای همین هم اسمش را شاید ندیده باشید.
مرضیه فروتن زن جوانی که در پرواز شماره ۷۵۲ هواپیمایی بینالمللی اوکراین، عازم کانادا بود؛ پروازی که با شلیک دو موشک از سوی سامانه پدآفند سپاه پاسداران جمهوری اسلامی ساقط شد و هرگز به مقصد نرسید.
عکسی از کارت دانشجویی مرضیه فروتن بر روی چمدانی تکه پاره، در میان انبوه کیسههای پلاستیکی حاوی اشیای باقیمانده، پیکرها و وسایل نیمه سوخته با عبارت «تشخیص هویت آگاهی» که با رنگ زرد روی چمدان نوشته شده، یکی از غمانگیزترین تصاویری است که پس از سقوط هواپیمای اوکراینی در شبکههای مجازی منتشر شد.
مرضیه فروتن که او را «ماری» صدا میزدند، دانشجوی دکترای «دانشگاه واترلو» در استان «اونتاریو» کانادا بود؛ محقق جوانی که در زمینه گرم شدن کره زمین، سنجش و مدلسازی دریاچه و علوم سیارهای تحقیق میکرد و مقالات او در این زمینه، در چندین مجله تخصصی به چاپ رسیدهاند.
مرضیه تحصیلات خود را در مقطع لیسانس در «دانشگاه شیراز» گذراند. بعد به کانادا مهاجرت کرد و در مقطع فوقلیسانس، در «کلگری» مشغول به تحصیل شد و سپس برای ادامه تحصیل در مقطع دکترا، به دانشگاه واترلو رفت.
او خیلی وقتها با هدوستانش حین انجام کارویدیوکال میکرد. میرفت حوالی دریاچههای جنوبی آنتاریو و میگفت رفته است با حسگرهای مختلف، آلودگی آب را اندازه بگیرد و دما را رصد کند.
دانشکده محیط زیست دانشگاه واترلو کانادا پس از سقوط هواپیمای اوکراینی اعلام کرد به منظور ادای احترام و گرامیداشت این دانشجوی درخشان و نخبه، یک بورس تحصیلات تکمیلی این دانشگاه را به نام او نامگذاری کرده است.
مرضیه فروتن تنها دانشجوی جانباخته دانشگاه واترلو در پرواز ناتمام ۷۵۲ نبود. «منصور اثنیعشری اصفهانی»، یکی دیگر از دانشجویان مقطع دکترا در رشته عمران در این دانشگاه هم با او همسفر بود. منصور در صفحهای که در وبسایت دانشگاه واترلو داشت، پروژههایی که بر روی آنها کار میکرد، پرسش و پاسخهایی که با همکاران و دانشجویان دیگر تبادل میکردند و مقالاتی که نوشته بود را در دسترس عموم قرار میداد.
منصور اثنیعشری هم تازه داماد بود. به گفته پدرش، در تعطیلات بلندمدت سال نو میلادی به ایران آمده بود تا مراسم ازدواجش را برگزار کند. تصویر پروفایل اکانت اینستاگرام همسرش «هانیه»، عکسی است از مراسم ازدواجشان. عروس سر به زیر انداخته است و داماد دارد بر پیشانی او بوسه میزند.
یک منبع نزدیک به خانواده این دانشجوی جانباخته به «ایرانوایر» میگوید: «شاید مصاحبهای که با خانواده منصور اثنیعشری از رسانههای حکومتی پخش شد را دیده و فکر کرده باشید حکومتی هستند و برای همین هم نامی از او در گزارشهای شما نیست. باور کنید این مصاحبه تحت فشار انجام شده است. آنها آدمهای باورمندی هستند اما وابسته و حکومتی نه. وسط عزاداری و مصیبت، ماموران امنیتی به خانه آنها ریخته و تهدیدشان کرده بودند که اگر مصاحبه نکنند، هیچ از فرزندشان به آنها داده نخواهد شد.»
«ایرانوایر» پیش از این هم گزارشهایی از سوی برخی منابع آگاه و اعضای خانوادههای جانباختگان این فاجعه دریافت کرده بود که حاکی از اعمال فشار بر خانوادهها برای ترغیب کردن آنها به گفتوگو با رسانه ملی یا رسانههای داخلی نزدیک به سپاه پاسداران بود. برخی نزدیکان بازماندگان میگفتند تهدید شده بودند که در صورت گفتوگو با رسانههای فارسیزبان خارج از کشور، پیکر جانباختگان را تحویل نخواهند گرفت.
شکوفه چوپاننژاد و دخترانش؛ یک پزشک، دو دانشجو
«شکوفه چوپاننژاد»، پزشک متخصص زنان و زایمان اهل نجفآباد اصفهان و ساکن «ادمونتون» در کانادا، به همراه دو دختر جوانش، «سارا» و «صبا»، از دیگر مسافران پرواز شماره ۷۵۲ هواپیمایی بینالمللی اوکراین بودند.
سارا و صبا، فرزندان شکوفه و همسرش، «عباس سعادت» بودند. آنها به همراه مادرشان هفت سال قبل به کانادا مهاجرت کرده بودند. برادر بزرگتری دارند که در تورنتو زندگی میکند و پدرشان در ایران مانده بود.
سارا بهار سال گذشته در رشته روانشناسی از دانشگاه «آلبرتا» فارغالتحصیل شده بود. او ۲۳ سال داشت و از ادمونتون به «سن دیهگو» در امریکا مهاجرت کرده بود تا دوره روانشناسی بالینی را در دانشگاه «الیانت اینترنشنال» آغاز کند.
خبرنگار شبکه «فاکس ۵» در سن دیهگو به سراغ «کشایزد ستا»، یکی از دوستان نزدیک سارا سعادت رفته و از او خواسته بود دربارهاش حرف بزند. در این گزارش، دوست سارا میگوید: «میدانستم سارا در ایران است و برای دیدار فامیل و بستگانش به سفر رفته است. خبر داشتم که به زودی برمیگردد. همینطوری که اینستاگرامم را چک میکردم، تصویر سارا را دیدم با خبر هولناکی که میگفت بازگشتی در کار نیست. سارا، خواهر کوچکتر و مادرش همراه ۱۷۳ نفر دیگر در یک اتفاق تراژیک مرده بودند.»
صبا سمت چپ و سارا سمت راست
او در حالی که به شدت متاثر شده بود، ادامه میدهد: «برای یک لحظه قلبم یخ زد. هیچ واکنشی نمیتوانستم داشته باشم. من میدانستم سارا چه قدر خواهر و مادر و خانوادهاش را دوست داشت. حالا آنها هم از دست رفتهاند و زندگی ما دوستان و آشنایان در یک لحظه تغییر بزرگی کرده است. ما یک فقدان بزرگ را تجربه میکنیم.»
صبا سعادت، خواهر کوچکتر سارا، ۲۱ سال داشت. او دانشجوی سال آخر در دانشگاه آلبرتا در رشته علوم بیولوژیک بود و قرار بود برای ادامه تحصیل در رشته پزشکی اقدام کند.
«دنیل قدس اصفهانی»، دوست پسر صبا در گفتوگو با وبسایت «میل آنلاین» میگوید: «من سه سال قبل با صبا آشنا شدم. در تمام زندگیام پیوندی قویتر از آنچه بین این دوخواهر وجود داشت، ندیده بودم.»
پستهای منتشر شده در حساب کاربری سارا و صبا این حرف را تایید میکنند؛ پر از تصاویر خندان دوخواهر همراه با مادرشان در «حافظیه» شیراز و «سیو سه پل» اصفهان، در فستیوالهای مختلف کانادا، در میهمانیهای دوستانه و خانوادگی؛ همه جا در کنار هم با چشمهای براق و سرزنده و لبخند.
شکوفه چوپاننژاد و دخترانش برای مهاجران تازه وارد، پناه بودند. هر آن چه در توان داشتند، برای افراد تازه مهاجرت کرده، کسانی که نیازمند کمک بودند و اعضای جامعه رنگینکمانی که به کانادا وارد میشدند، به کار میبستند. دنیل قدس اصفهانی میگوید: «برای من مثل روز روشن است که باید راه صبا را با شور و شوق ادامه بدهم.»
منصور پورجم؛ پدری که قهرمان نبود
«ما عاشق همدیگه بودیم!»
این را میگوید و اشکهایش سرازیر میشوند. ادامه میدهد: «منصور؛ اگر بتوانم او رل در یک کلمه توصیف کنم، آدمی قوی بود. او فاجعه پشت فاجعه، دیوار پشت دیوار و اشتباه پشت اشتباه را پشت سرگذاشته و در آخر قوی شده بود. او فوقالعاده بود و ما عاشق هم بودیم.»
این جملات، بخشی از حرفهای «رایان پورجم» است؛ پسر ۱۳ ساله «منصور پورجم»، از جانباختگان سقوط هواپیمای اوکراینی. ویدیوی سخنرانی رایان پورجم در مراسم یادبودی که دانشگاه «کارلتون» برای پدرش برگزار کرده بود، به سرعت در شبکههای اجتماعی پر بیننده شد.
او با روحیهای بالا و کلماتی که نشان از آگاهی این پسر نوجوان از مرگ داشتند، در عین امید به زندگی در دل بزرگترین فاجعه زندگی خود، در چند دقیقه کوتاه، یک سخنرانی تاثیرگذار کرد .
رایان پورجم تنها از خوبیهای پدرش حرف زد. او در بخشی از حرفهایش گفت: «من حسی دارم شبیه این که دارم خواب میبینم. ولی میدانم اگر خواب دیده بودم و اگر او من را از خواب بیدار میکرد، به من میگفت که همه چیز درست میشود.»
منصور پورجم، ۵۳ ساله، فارغالتحصیل دانشگاه کارلتون و یکی از چهرههای شناخته شده جامعه ایرانی کانادایی در تورنتو بود. او بیش از ۱۲ سال در کلینیک دندانپزشکی «اوتاوا» کار کرده بود.
همکاران نزدیکش به یک نشریه کانادایی گفتهاند پس از شنیدن خبر جان باختن او، هنوز از بهت بیرون نیامدهاند. «شلی پراس» که طی ۱۲ سال گذشته مدیر کلینیک دندانپزشکی اوتاوا است و در تمامی این سالها با منصور همکار بوده، گفته است: «صبح با خبر سقوط هواپیما بیدار شدم. دلم فرو ریخت چون میدانستم منصور قرار بوده سهشنبه شب از سفری که برای دیدار با خانوادهاش به ایران رفته بود، برگردد. بین دلشوره و اضطراب، خبرها را خواندم و فهمیدم که بیدلیل نگران نبودهام. آن هواپیما منصور را هم در خود داشت.»
منصور پورجم در تهران متولد و بزرگ شده بود. سال ۱۹۹۰ میلادی برای ادامه تحصیل در رشته بیولوژی به کانادا مهاجرت کرد و در دانشگاه کارلتون پذیرفته شد. او در سال ۲۰۰۱ در این رشته فارغالتحصیل شد و سپس برای تداوم تحصیلاتش، تغییر رشته داد و دندانپزشکی را انتخاب کرد.
«رابرت مکلی»، مدیر و صاحب کلینیک دندانپزشکی اوتاوا، منصور پورجم را «دوست و کارمند توامان» توصیف کرده است: «منصور لبخندی داشت که به تاریکی اتاق نور میپاشید. میتوانست در هر شرایطی شما را بخنداند. اصلا سعی نمیکرد بامزه بازی دربیاورد، خودش بود. خیلی سخت بود که از یک رشته دیگر به دندانپزشکی تغییر رشته بدهی. باید چند برابر تلاش میکردی و این فقط از آدمهایی مثل منصور بر میآمد.»
برادرزاده منصور پورجم در صفحه اینستاگرامش با انتشار تصویری از عموی جانباختهاش، نوشته است: «اشکهای ما خشک شد اما نفرت و خشم ما هیچوقت از بین نمیرود. چه ناعادلانه رفتی. تمام تماسهایی که بعد از تو گرفته شد، تمام دلداریهای نورچشمیهایشان حال ما را خوب نکرد. تو همیشه در قلب مایی. شاید خاک سرد باشد اما داغ تو همیشه روی قلبهای ما خواهد ماند.»
مطالب مرتبط:
زندگی مجازی قربانیان سقوط (بخش اول)؛ خاموشی چند ذهن درخشان
زندگی مجازی قربانیان سقوط(قسمت دوم)؛ اندوهگین نیستم، من اندوه جهانم
زندگی مجازی قربانیان سقوط (بخش سوم)؛ آنها شور زندگی را نشانه گرفتند
زندگی مجازی قربانیان سقوط (بخش چهارم)؛ خشم، اندوه و همدردی ناظران فاجعه
زندگی مجازی قربانیان سقوط (بخش پنجم)؛ کودکی که هرگز زاده نشد
زندگی مجازی قربانیان سقوط (بخش ششم)؛ پسرم میخواست جاستین ترودو شود
زندگی مجازی قربانیان سقوط (بخش هفتم)؛ آرزوهایی که سوختند
زندگی مجازی قربانیان سقوط (بخش هشتم)؛ مصادره!
زندگی مجازی قربانیان سقوط (بخش نهم)؛ فراموش نمیکنی
زندگی مجازی قربانیان سقوط(بخش دهم)؛ ما بازماندهها هزار بار میمیریم
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر