close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
گزارش

هفت سال تلاش برای رسیدن به اروپا؛ کودکی در جزیره‌های یونان

۹ بهمن ۱۳۹۸
حمید کابلی
خواندن در ۶ دقیقه
هفت سال از سفر قاچاقی «سجاد» به ایران و ترکیه می‌گذرد
هفت سال از سفر قاچاقی «سجاد» به ایران و ترکیه می‌گذرد
سجاد هفت سال قبل تصمیم می‌گیرد برای فرار از مشکلات اقتصادی راه پر ترس و خطر قاچاق را در پیش گیرد تا به ایران برسد
سجاد هفت سال قبل تصمیم می‌گیرد برای فرار از مشکلات اقتصادی راه پر ترس و خطر قاچاق را در پیش گیرد تا به ایران برسد
«سجاد» بعد از چهار سال کارگری در ایران، دوباره راهی سفر قاچاقی شد. این بار می‌خواست به ترکیه برود تا بتواند مسیرش را به سمت اروپا برای «زندگی بهتر» دنبال کند.
«سجاد» بعد از چهار سال کارگری در ایران، دوباره راهی سفر قاچاقی شد. این بار می‌خواست به ترکیه برود تا بتواند مسیرش را به سمت اروپا برای «زندگی بهتر» دنبال کند.

هفت سال از سفر قاچاقی «سجاد» به ایران و ترکیه می‌گذرد اما هنوز وقتی آن روزها را روایت می‌کند، عمده حرف‌هایش درباره لت و کوب [ضرب و شتم] شدن توسط ماموران مرزی ایران است. کودکی بیش نبود که از فقر برای کارگری و تامین معیشت، افغانستان را ترک کرد اما بارها بازداشت شد و از ماموران مرزی کتک خورد. حالا به انتظار سرنوشتی نامعلوم در یکی از جزایر یونان، روزگار می‌گذراند.

در روایت‌های مختلف از بازداشتی‌های افغانستانی در ایران، چه در مرزها و چه در سطح شهر، شهادت‌های بسیاری از ضرب و شتم آن‌ها و بدرفتاری ماموران چشم‌گیر است. «سجاد» هم یکی از افغانستانی‌هایی است که بارها مورد آزار قرار گرفته. به گفته او بعد از آن‌که ماموران مرزی «سجاد» و همراهانش را بازداشت و آن‌ها را به اردوگاه منتقل کردند، یکی از ماموران «بر پشت بعضی از مسافران افغانستانی سوار می‌شد و می‌پرسید: «الاغ من می‌شوی؟» مسافران هم مجبور بودند و می‌گفتند: «بلی» و بعد مامور از آن‌ها می‌خواست که به همان حالت حرکت کنند.»

اما روایت‌ سفر «سجاد» در کودکی از مسیر قاچاق انسان چه بود؟

او حدود هفت سال قبل تصمیم می‌گیرد برای فرار از مشکلات اقتصادی راه پر ترس و خطر قاچاق را در پیش گیرد تا به ایران برسد و مانند بیشتر مسافران قاچاق به شهر مرزی «نیمروز» رفت و در آنجا قاچاق‌بری را که می‌شناخت پیدا کرد. قاچاق‌بر قبول کرد با هزینه دو میلیون تومان مسوولیت انتقال «سجاد» را تا تهران به عهده بگیرد. ساعت سه بعدازظهر بود که او به همراه ۳۲ مسافر دیگر به‌سوی مرز پاکستان حرکت داده شد. آن‌ها باید برای رسیدن به ایران، خاک پاکستان را پشت‌سر می‌گذاشتند.

معمولا مسافران برای پنهان ماندن از چشمان ماموران و دیگر گروه‌های قاچاق‌بری، در شب حرکت می‌کنند. گروهی که «سجاد» با آن‌ها همراه شده بود نیز در تاریکی‌ شب به‌سوی مرز ایران و پاکستان در حرکت بودند. به گفته او، دو شبانه‌روز در خاک پاکستان، گوش‌به‌فرمان قاچاق‌بران پاکستانی، کوه‌ها و تپه‌ها را پشت‌سر می‌گذاشتند: «آب و غذای کافی نبود. قاچاق‌بران هم با مسافران بدرفتاری می‌کردند؛ برخوردهایی توام با خشونت که تحمل درد سفر را دوچندان کرده بود.»

این کودک افغانستانی با بیش از سیصد شهروند افغانستانی دیگر توسط چندین قاچاق‌بر پاکستانی، ساعت سه صبح به‌سوی کوه «مشکل» مرز میان پاکستان و ایران، حرکت داده شدند: «شب سر مرز بودیم، تا مرز پاکستان و ایران ۲۱ یا ۲۲ ساعت پیاده راه رفتم. خیلی سخت بود. از طرفی آب‌ونان پیدا نمی‌شد و خسته هم شده بودیم. به یک دره رسیدیم و آنجا سوار ماشین شدیم.»

به گفته «سجاد» قاچاق‌بران خودرو را با سرعت ۱۲۰ کیلومتر می‌راندند و حتی یکی از مسافران که دوست «سجاد» بود از خودرو به پایین پرت شد اما قاچاق‌بران بدون توجه به این اتفاق، به مسیر خود ادامه می‌دادند. آن‌ها معمولا برای جابه‌جایی مسافران خودرو «تویوتا» استفاده می‌کنند که صندوق‌عقب آن گنجایش افراد بیشتری را دارد. معمولا در هر خودرو بین ۳۵ تا ۴۰ نفر جای داده می‌شوند.

هنوز یک ساعت از حرکت آن‌ها با خودرو نگذشته بود که با شلیک گلوله متوقف می‌شوند: «ماشین‌های پلیس به دنبال ما افتاده بودند. چندین ماشین قاچاق‌بری بود که ۳۴۰ نفرمان را حمل می‌کرد. پلیس سه نفر را با شلیک گلوله زخمی کرد. وقتی هم که ما را بازداشت کرد، لت و کوبمان کرد و به اردوگاه انتقال داد.»

«سجاد» و دیگر مسافران به مدت یک هفته در یکی از اردوگاه‌های ایران که مربوط به نگهداری اتباع غیرقانونی است، نگهداری می‌شوند. به روایت او، در این یک هفته بارها از سوی ماموران اردوگاه‌ هم مورد ضرب و شتم قرار می‌گیرند. حتی ماموران تمامی پول‌های آن‌ها را ضبط می‌کنند: «وضعیت اردوگاه غیرقابل‌تحمل بود. غذایی که به ما می‌دادند حتی برای حیوانات هم نبود؛ اما چاره‌ای جز خوردن آن نداشتیم.»

به روایت او: «در پاسگاه ماموران ایرانی بر پشت بعضی از مسافران افغانستانی سوار می‌شدند و می‌پرسید که «الاغ من می‌شوی؟» آن‌ها هم مجبور بودند می‌گفتند «بلی.» بعد می‌گفت «حرکت کن الاغ جان.» اگر به حرفشان عمل نمی‌کردند سربازها، آن‌ها را لت و کوب می‌کردند.»

«سجاد» و دیگر مسافران بعد از یک هفته با چندین اتوبوس به افغانستان رد مرز [بازگردانده] می‌شوند؛ اما «سجاد» قصد ماندن در افغانستان نداشت. فقر، بیکاری و ناامنی را نمی‌خواست و به دنبال زندگی دیگری بود. برای همین پاسپورت تهیه کرد و به شکل قانونی به ایران رفت. چهار سال در ایران کارگری کرد و جان کند تا بتواند هم در تامین معیشت خانواده‌اش کمک باشد و هم برای رفتن به اروپا پولی جمع کند.

«سجاد» بعد از چهار سال کارگری در ایران، دوباره راهی سفر قاچاقی شد. این بار می‌خواست به ترکیه برود تا بتواند مسیرش را به سمت اروپا برای «زندگی بهتر» دنبال کند. برای همین، به سراغ قاچاق‌بری افغانستانی در تهران رفت و قرار شد توسط او به همراه بیش از چهل هم‌وطن دیگرش، به سمت ترکیه حرکت کنند تا بلکه از رنج زندگی کارگری در ایران هم رها شوند. غافل از آن‌که بازهم توسط ماموران مرزی ایران، بازداشت می‌شوند.

به روایت او وقتی «سر مرز ترکیه رسیدیم، پلیس ایران ما را بازداشت کرد و به پاسگاهی برد که یک ماه در آن زندانی بودیم. روزانه یک‌ وعده‌غذا می‌دادند و هر روز ما را لت و کوب [ضرب و شتم] می‌کردند.»

پس از یک ماه زندان، آن‌ها به افغانستان رد مرز [بازگردانده] می‌شوند. او کم‌تر از دو ماه در افغانستان می‌ماند و دوباره راه قاچاقی ایران را در پیش می‌گیرد. این بار اما انگار که بخت با او یار بود. بعد از چندین روز دربه‌دری در مسیر و تحمل تشنگی، گرسنگی و ساعت‎ها پیاده‌روی، نهایتا خود را به تهران می‌رساند.

او این بار، شش ماه در ایران کارگری کرد و بازهم تصمیم گرفت برای بار دوم بخت خود را برای رسیدن به کشورهای اروپایی بیازماید: «بعد از شش ماه، بازهم قاچاقی به‌طرف ترکیه حرکت کردم. این دفعه بعد از چندین روز حرکت، به ترکیه رسیدم. یک ماه آنجا ماندم و توانستم به یونان برسم. فعلا در جزیره هستم.»

مسافرانی که از طریق دریایی خود را به جزایر یونان می‌رسانند، طبق توافق یونان و اتحادیه اروپا با ترکیه تا پایان رسیدگی به درخواست پناهندگی‌شان باید در جزیره‌ها بمانند. جزیره‌هایی که وضعیت زندگی در کمپ‌های پناه‌جویی‌اش اسفبار است. کم‌ترین امکانات و حقوق اولین انسانی در آن رعایت نمی‌شود و روزانه، ده‌ها مهاجر و پناه‌جوی جدید را می‌پذیرد.

حالا هم سرنوشت و آینده این نوجوان افغانستانی مثل هزاران پناه‌جو و مهاجر در جزایر یونان مشخص نیست. این‌که آیا می‌تواند روزی به سرزمین رویاهای خود برسد؟ این سوالی است که هیچ‌کس پاسخ آن را نمی‌داند؛ اما آنچه که در دل او به‌جا مانده؛ خاطرات تلخ و فراموش‌نشدنی از مسیرهای قاچاق و کفش‌هایی است که در این مسیر پاره شدند.

شما هم می‌توانید خاطرات، مشاهدات و تجربیات خود از قاچاق انسان، پناهندگی و مهاجرت به اشتراک بگذارید. اگر از مسوولان دولتی یا افراد حقیقی و حقوقی که حق شما را ضایع کرده‌اند و یا مرتکب خلاف شده‌اند شکایت دارید، لطفا شکایت‌های خود را با بخش حقوقی ایران‌وایر با این ایمیل به اشتراک بگذارید: [email protected]

مطالب مرتبط:

کارگر افغانستانی: در چیتگر و فرمانیه سنگ کاری کردم ولی پولم را ندادند

۱۰سال کارگری ناصر در ایران

کارگر افغانستانی در ایران؛ می‌گفتم ایرانی‌ام که پولم را بدهند

کارگر افغانستانی یک سال بدون دستمزد؛ صاحب کار ۷۰ میلیون تومان حقوقم را نداد

کارگر افغانستانی؛ ۳ ماه کار کردیم، کارفرما پول‌ما‌ن را نداد و به زور بیرونمان کرد

قاچاق انسان در کردستان ایران؛ سیم خاردار، قایق بادی و صندوق عقب

کودک افغانستانی با جیب خالی به تهران رسید

پی‏‏ گیری اظهارات متناقض مسوولان درباره بریدن گوش کودک زباله گرد

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

بلاگ

آیا اگر متهم آتش‌سوزی عمدی پیدا نشود پرونده مختومه می‌شود؟

۹ بهمن ۱۳۹۸
سوال و جواب حقوقی
خواندن در ۱ دقیقه
آیا اگر متهم آتش‌سوزی عمدی پیدا نشود پرونده مختومه می‌شود؟