close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
گزارش

زندگی مجازی قربانیان سقوط (بخش بیستم)؛ داغی که سرد نمی‌شود

۲۶ بهمن ۱۳۹۸
مریم دهکردی
خواندن در ۸ دقیقه
زندگی مجازی قربانیان سقوط (بخش بیستم)؛ داغی که سرد نمی‌شود

پرواز شماره ۷۵۲ هواپیمایی بین‌المللی اوکراین در ۱۸دی۱۳۹۸ (هشتم ژانویه ۲۰۲۰) ساعت شش و ۱۹ دقیقه صبح، اندکی پس از برخاستن از فرودگاه بین‌المللی «امام خمینی» هدف دو موشک پدافند خودی قرار گرفت و در نزدیکی «شاهدشهر» استان تهران سقوط کرد. همه ۱۷۶ سرنشین این پرواز جان باختند. «ایران‌وایر» در یک سلسله گزارش، به بررسی زندگی مجازی قربانیان این پرواز ناتمام پرداخته است؛ قربانیانی که یادشان در فضای مجازی همچنان زنده است.

***

مسعود شاطرپور؛ ذهن روشنی که در آتش سوخت

«مادرش را خیلی ناگهانی و در سالی که داشت برای کنکور مهیا می‌شد از دست داد. خیلی رنج کشید و بعد از مرگ مادرش بی‌وقفه تلاش کرد تا آرزوهای او را برآورده کند. یکی از آرزوهای مادرش این بود که فرزندش در بالاترین درجات علمی تحصیل کند.»

این پیغام را یکی از دوستان «مسعود شاطرپور خیابان» فرستاده. مسعود جوانی از اهالی رشت است متولد ۵آبان۱۳۶۷.

مسعود شاطرپور خیابان، از مسافران پرواز ناتمام تهران-کی‌یف بود که سحرگاه ۸ ژانویه برابر با ۱۸دی‌۱۳۹۸ در آسمان تهران هدف شلیک دو موشک سپاه قرار گرفت و ساقط شد.

دوست مسعود می‌گوید: «مسعود همیشه در دوران تحصیلش با بالاترین معدل در شهر رشت شاگرد اول بود. بعد از سال کنکور و درگذشت مادرش با اینکه خیلی رنج می‌کشید با پشتکار فراوان هم درس می‌خواند و هم کار می‌کرد. تنها فرزند خانواده بود و بعد از رفتن مادرش همه همتش را به کار بست که باری از دوش پدر مهربان و تنهایش بردارد. عاقبت هم موفق شد روح مادر و قلب پدر را شاد کند و در رشته علوم آزمایشگاهی در دانشگاه شهید بهشتی پذیرفته شود.»

به گفته دوستان نزدیک مسعود او در تمامی ادوار تحصیلش هم کار می‌کرد و هم درس می‌خواند. دوست مسعود که با ایران‌وایر گفتگو کرده است می‌گوید: «در همان زمان تحصیل در مقطع لیسانس موفق شد دستگاه اتوسکوپ هوشمند اختراع کند و آن را ثبت ملی کند. چندین مقاله معتبر بین‌المللی دارد. با اینکه تنها بود و روزهای سختی از سر می‌گذراند اما امید به آینده روشن هیچ‌وقت باعث نشد زانوی غم به بغل بگیرد. منفعل و ناامید بشود یا باری‌به‌هرجهت زندگی را بگذراند.»

مسعود شاطرپور به لبخندها و شادی‌بخشی‌اش در میان دوست و آشنا معروف بوده است. آن‌ها می‌گویند یکی از باورهای بی‌نظیرش این بود که می‌گفت اگر خداوند تمنا و آرزویی را در دل آدمی می‌گذارد حتما توانایی انجام آن را در او دیده است. دوست مسعود به ایران‌وایر می‌گوید: «بارها دیده بودمش که با هر شکستی، قوی‌تر از جایش بلند می‌شد و برای رسیدن به آرمان‌هایی که در دل داشت تلاش می‌کرد. بعد از فوت مادرش، تمام هم‌وغمش خوشحال کردن دل پدرش بود. دو سال بی‌وقفه هرروز در کتابخانه ملی درس خواند تا موفق شود برای ادامه تحصیل پذیرش بگیرد و به کانادا برود. تنها تفریحش این بود که لحظاتی کوتاه میان استراحت‌هایش با دوستانش در محوطه کتابخانه ملی قدم بزند.»

بخت اما آن‌چنان‌که باید با مسعود یار نبود. درست در روزهایی که منتظر بود با پذیرش در دانشگاه‌های معتبر کانادا لبخند به لب‌های پدر مهربانش بیاورد، پدری که تنها آرزویش سعادتمندی و موفقیت فرزند دردانه‌اش بود، پدر را در آغوش خود از دست داد.

شهریور ۱۳۹۸ و فوت پدر ضربه نهایی را بر پیکر آرزوهای مسعود زد. داغ از دست دادن پدرش تاب‌وتوان را از او گرفت و با هیچ خبری شادمان نشد تا روزی که خبر پذیرشش در دانشگاه یورک کانادا را دریافت کرد.

دوست مسعود می‌گوید: «وقتی این خبر را شنید هم چنان‌که اشک شوق بر پهنای صورت مهربانش نشسته بود سجده شکر به‌جای آورد. آغاز سال تحصیلی مسعود در کانادا ۱۹دی‌۱۳۹۸ بود اما در سپیده‌دم ۱۸ دی‌ماه با هواپیمای اوکراینی با کوله‌باری آرزو و شوق پایان یافتن روزهای سخت برای اولین و آخرین بار به مقصد کانادا پرواز کرد. ذهن روشنش، امید و آرزوهایش، شادی‌ها و لبخندهایش و عشقی که در دل داشت، همه در آتش سوخت ما مانده‌ایم و دل‌های بی‌قرارمان در سوگ او.»


یک ویدیوی کوتاه از «مسعود شاطرپور خیابان» در فضای مجازی منتشر شده است که جگر آدم را می‌سوزاند. نشسته در جشن خداحافظی با دوستانش. جمع شادمانی که می‌خواهند برای پرواز به کانادا بدرقه‌اش کنند. می‌گوید: «تموم شد چون ته مصیبت‌های عالم رو من تنهایی به دوش کشیدم خداییش دیگه از این به بعدش رو میذارم رو دوش شماها، رفیقا فعلا خداحافظ...» و خندان دست تکان می‌دهد رو به دوربین. می‌رود برای همیشه...

دوست مسعود می‌گوید پیکر او در میان صد پیکر شناسایی‌شده از سقوط آخرین پیکری بود که در پزشکی قانونی شناسایی شد. او دو هفته بعد از فاجعه در تاریخ ۴بهمن‌۱۳۹۸ توسط دوستانش در کنار مزار پدر و مادرش در باغ رضوان رشت به خاک سپرده شد.

پدرام (رضا) جدیدی؛ کاش هیچ مادری داغ فرزند نبیند

یک عکس تار در صفحه اینستاگرامش منتشر کرده است. روسری رنگی یک زن پیداست و دست‌هایی که دارند یقه لباس مرد جوانی را مرتب می‌کنند. چند تار موی مرد جوان ریخته روی پیشانی، نگاهش رو به‌صورت زن است و سراپای وجودش شده گوش. در شرح تصویر نوشته است: «عکس واضحی نیست. چون بی‌خبر ازشون گرفتم. نمیدونم... دیگه به دعا و قربونی و عقیقه و... اعتقاد زیادی ندارم. به نظرم هر اتفاقی که قرار باشه بیفته، میفته. پس جمله‌مو با امیدوارم شروع می‌کنم: امیدوارم هیچ مادری داغ فرزندشو نبینه. امیدوارم هیچ فرزندی درد کشیدن مادرشو، زجر کشیدن مادرشو نبینه امیدوارم هیچ فرزندی آرزوی مرگ کردن مادرشو نشنوه.»


تصویر را خواهر «پدرام جدیدی» در ۱۴فروردین۱۳۹۸ گرفته است. وقتی مادرش داشته برای اولین بار فرزندش را راهی می‌کرده به سرزمینی تازه برای ساختن زندگی بهتر و آینده‌ای درخشان. «پگاه جدیدی» در ادامه شرح تصویر نوشته است: «مامان داشت رضا رو راهی کانادا می‌کرد و سفارشای آخرو براش می‌گفت.
+از خون جوانان وطن لاله دمیده.
+من آدم سیاسی‌ای نیستم؛ اما از خون رضا نمی‌گذرم.»

«پدرام جدیدی» دانش‌آموخته مهندسی عمران و فارغ‌التحصیل در مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه خواجه نصرالدین طوسی در تهران بود. او در مقطع دکترای مهندسی عمران از دانشگاه ویندزور کانادا پذیرش گرفت و فروردین‌ماه امسال ایران را به مقصد کانادا ترک کرد. در تعطیلات سال نوی میلادی از فرصت استفاده کرد و برای تجدیددیدار با دوستان و خانواده‌اش به ایران بازگشت.

یک ویدیوی کوتاه از لحظه خداحافظی پدرام با دوستان و خانواده‌اش در فرودگاه وجود دارد. نگاه مبهوتش وقتی دوستانش به شوخی نام او را به‌عنوان پسری ۷ ساله به اطلاعات می‌دهند و می‌خواهند که اعلام کنند او گم شده است. یکی از دوستان پدرام با انتشار این ویدیو در حساب کاربری توییترش نوشت: «موقع خداحافظی تو فرودگاه. وقتی‌که دوستاش به شوخی رفتن به اطلاعات گفتن پیچ کنه که پسربچه‌ ٧ ساله به اسم پدرام جدیدی گم شده... حالا دیگه واقعن گم شده و دیگه هیچ‌وقت پیدا نمیشه.»

صفحه اینستاگرام پگاه جدیدی خواهر پدرام از تاریخ ۸ژانویه۲۰۲۰ به بعد هیچ تصویر و نوشته‌ای جز پدرام ندارد. آه‌های جگرسوزش را در نوشته‌هایش می‌شود شنید. حال نزار مادرش را از توصیف‌هایی که می‌نویسد می‌شود دید. او دلتنگ است و می‌نویسد: «جون آبجی برگرد بگو از اون هواپیمای نحس لعنتی جا موندی... جون پگاهت برگرد. +ببخشید اگه جواب پیاماتونو نمیتونم بدم... حالم خرابه.»

گله‌مند است و می‌نویسد: «جنگ نشد...اما ما شهید دادیم! توروخدا جلو خندتونو نگیرید... بخندید.»
داغدار است و می‌نویسد: «شاید از فکر سفر برگردد امشب.... سفر بخیر... سفر بخیر... مسافر من!» عزادار است و می‌نویسد: «شکوفه‌های عزا داده باغ بی‌بر ما تو را به خاک سپردیم... خاک‌برسر ما» خشم دارد و می‌نویسد: «فردا روز مادره... خدا ازتون نگذره.... خدا ازتون نگذره.... خدا ازتون نگذره...»

عایشه پورقادری و دخترش فاطمه پساوند؛ ماییم و نوای بی‌نوایی

ورودی مغازه گل‌باران است. محل کسب‌وکار «امیر پساوند»، یکی از شهروندان ایرانی کانادایی که همسرش «عایشه پورقادری» و دخترش «فاطمه پساوند» را در فاجعه ساقط شدن هواپیمای مسافربری ایران-کی‌یف با شلیک موشک‌های سپاه از دست داده است.

ویدیو و عکس‌های «فرانسیس فیلیپ شامیین»، وزیر امور خارجه کانادا، «جاناتان ویلکینسون» نماینده منطقه ایرانی‌نشین نورث ونکوور، وزیر محیط‌زیست کانادا و همچنین «لیندا بوکانان»، شهردار نورث ونکوور، که برای ادای احترام و ابراز همدردی با او به محل کارش می‌روند، به‌سرعت در فضای مجازی پربیننده شد.

حدود شش سال پیش عایشه، ۳۶ ساله و از اهالی مهاباد به همراه همسرش امیر و فرزندش، فاطمه (سروه) به کانادا مهاجرت کردند. آن‌ها در شمال ونکوور یک نانوایی سنتی افتتاح کردند که به Amir Bakery شناخته می‌شود. آن‌ها با سخت‌کوشی و عشق با فروشگاه‌های بسیاری در ونکوور قرارداد بسته و در طول سالیان گذشته نان ‌فروشی آن‌ها را تامین می‌کردند.
فاطمه ۱۸ ساله، دانش‌آموز کلاس دوازدهم بود و آرزوهای زیادی برای آینده‌اش داشت. دوستانش از او به‌عنوان دختری مهربان و سخت‌کوش یاد می‌کنند که برای ورود به دانشگاه همه تلاش خود را می‌کرد. در صفحه اینستاگرامش عکس‌های زیادی به اشتراک گذاشته از خانواده سه نفره‌ای که در طول شش سالی که از مهاجرتشان گذشته هرروز و هرلحظه برای بهتر شدن زندگی‌شان تلاش کرده‌اند.

در یکی از عکس‌ها چهره‌ فاطمه به خنده‌ای دلنشین مزین است. کنار مادرش نشسته. از پس گل و گیاهی که تا شانه‌شان رسیده، انگار از دل بهشت به دوربین نگاه می‌کنند.

مطالب مرتبط:

زندگی مجازی قربانیان سقوط (بخش اول)؛ خاموشی چند ذهن درخشان

زندگی مجازی قربانیان سقوط(قسمت دوم)؛ اندوهگین نیستم، من اندوه جهانم

زندگی مجازی قربانیان سقوط (بخش سوم)؛ آن‌ها شور زندگی را نشانه گرفتند

زندگی مجازی قربانیان سقوط (بخش چهارم)؛ خشم، اندوه و همدردی ناظران فاجعه

زندگی مجازی قربانیان سقوط (بخش پنجم)؛ کودکی که هرگز زاده نشد

زندگی مجازی قربانیان سقوط (بخش ششم)؛ پسرم می‌خواست جاستین ترودو شود

زندگی مجازی قربانیان سقوط (بخش هفتم)؛ آرزوهایی که سوختند

زندگی مجازی قربانیان سقوط (بخش هشتم)؛ مصادره!

زندگی مجازی قربانیان سقوط (بخش نهم)؛ فراموش نمی‌کنیم

زندگی مجازی قربانیان سقوط(بخش دهم)؛ ما بازمانده‌ها هزار بار می‌میریم

زندگی مجازی قربانیان سقوط(بخش یازدهم)؛ ۱۷۶ آرزوی کوچک و بزرگ

زندگی مجازی قربانیان سقوط (بخش دوازدهم)؛ ما چقدر در وطن غریبیم

زندگی مجازی قربانیان سقوط (بخش سیزدهم)؛ کسی عذرخواهی نکرد

زندگی مجازی قربانیان سقوط (بخش چهاردهم)؛ تو با قلب ویرانه من چه کردی

زندگی مجازی قربانیان سقوط (بخش پانزدهم)؛ کاری نکنید، فقط ولمون کنید!

زندگی مجازی قربانیان سقوط(بخش شانزدهم)؛ قاتلان ژست صاحب عزا گرفتند

زندگی مجازی قربانیان سقوط (بخش هفدهم)؛ مادران انتظار

زندگی مجازی قربانیان سقوط (بخش هجدهم)؛ بی تو با خاطره‌هایت چه کنم؟

زندگی مجازی قربانیان سقوط(بخش نوزدهم)؛ تو با بال پروانه من چه کردی؟

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

بلاگ

روایت سخنگوی شورای نگهبان از هشتگ رای بی رای؛ نگهبانی از رای...

۲۶ بهمن ۱۳۹۸
پشت صحنه یک توییت
خواندن در ۳ دقیقه
روایت سخنگوی شورای نگهبان از هشتگ رای بی رای؛ نگهبانی از رای خودی