close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
گزارش

شاید از کرونا نمیریم اما ممکن است از حرص‌وجوش و چاقی سکته کنیم

۲۸ اسفند ۱۳۹۸
شما در ایران وایر
خواندن در ۴ دقیقه
قرنطینه خانگی برای بعضی از شهروندان جذاب‌ترین اتفاق این روزهاست و برای برخی دیگر شبیه یک شکنجه است.
قرنطینه خانگی برای بعضی از شهروندان جذاب‌ترین اتفاق این روزهاست و برای برخی دیگر شبیه یک شکنجه است.

زهره خسروانی؛ شهروندخبرنگار

گزارش زیر روایت شهروندان از قرنطینه خانگی است. قرنطینه خانگی برای بعضی از آن‌ها جذاب‌ترین اتفاق این روزهاست و برای برخی دیگر شبیه یک شکنجه است.

***

«اگر یک سال عادی بود هنوز سر کار بودیم اما الان ده روزی است که مغازه را تعطیل کرده‌ایم و خانه مانده‌ایم.» نفس عمیقی می‌کشد و می‌گوید: «پاساژ تعطیل نشده اما من خودم از شدت استرس تعطیل کردم.» چند ثانیه مکث می‌کند و می‌گوید: «راستش کاسبی هم خبری نبود و امیدی نداشتیم.» این را «هوشمند» می‌گوید که یکسالی است مغازه طلافروشی در شرق تهران باز کرده است.

او از روزهای قرنطینه خانگی راضی است و می‌گوید: «ده روز پیش که تعطیل کردیم، رفتیم یک عالمه خرید کردیم. از آجیل و شیرینی گرفته تا گوشت و مرغ و سبزی، یخچال و فریزر را پر کردیم و تعطیلاتمان را ده روز زودتر شروع کردیم.» او و همسرش دو سه روزی است که سفره هفت‌سین عیدشان را هم چیده‌اند: «فیلم می‌گذاریم، موزیک گوش می‌دهیم. شب‌ها هم با خانواده‌هایمان از طریق فیس‌تایم تصویری حرف می‌زنیم به همه گفته‌ایم امسال نه ما می‌آییم و نه شما بیایید. دیدارها و بوس و بغل بماند برای فردای بعد از کرونا.» او با صدای بلند می‌خندد و می‌گوید: «همه‌چیز خوب است فقط احتمالا اگر بیشتر از یک ماه طول بکشد دیگر از شدت چاقی نمی‌توانیم نفس بکشیم. فقط داریم غذا می‌خوریم و تنقلات.»

«فرزانه» کارمند حسابداری یک شرکت خصوصی است که از دو هفته پیش دورکاری را شروع کرده‌اند. او اما از قرنطینه خانگی چندان راضی نیست: «من یک حالت وسواس پیدا کرده‌ام از بس دست‌هایم را با الکل شسته‌ام و ضدعفونی کرده‌ام پوست دستم نازک و قرمز شده است. سطوح را هم با وایتکس تمیز می‌کنم و هر جنسی از بیرون می‌خریم، ضدعفونی می‌کنم.» فرهاد، همسر فرزانه هم از دورکاری همسرش چندان راضی نیست. او کارمند بخش آتش‌نشانی ایران‌خودرو است. بیست‌وچهار ساعت شیفت می‌دهد و بیست‌وچهار ساعت آف دارد. می­گوید: «همیشه روزهای آف من، صبح تا عصر فرزانه کار می‌کرد، استراحت می‌کردم اما الان از وقتی وارد خانه می‌شوم دو سه ساعت باید همه‌چیز ضدعفونی شود. لباس‌هایم مستقیم می‌رود داخل ماشین لباسشویی، خودم می‌روم زیر دوش، هرجایی پا گذاشته‌ام، فرزانه با وایتکس ضدعفونی می‌کند.»

«فرهاد» نفس عمیقی می‌کشد و می‌‌گوید: «من خودم آلرژی فصلی دارم و در فصل بهار مدام آبریزش دارم، بوی وایتکس و ضدعفونی‌کننده هم که به مشامم می‌رسد آلرژی‌ام را تشدید می‌کند و واقعا روزم خراب می‌شود. آن‌قدر آبریزش بینی و اشک ریزش پیدا می‌کنم که تا شب نمی‌توانم چشم باز کنم.» او می‌گوید این روزها هر جا می‌رود بوی ضدعفونی‌کننده، وایتکس و ژل‌های دست به مشامش می‌خورد و حساسیت فصلی‌اش را شدید می‌کند.

«سحر و سعید» دو هفته است دورکاری می‌کنند. سعید برنامه‌نویس یک شرکت خصوصی است و سحر کارمند یک شرکت روابط عمومی. سحر می‌گوید: «فکر کنم بعد از تمام شدن قرنطینه خانگی، ما از هم جدا شویم. ازبس‌که در این ده روز باهم دعوا کرده‌ایم.» سعید می‌گوید: «قدیمی‌ها یک چیزی می‌دانستند که می‌گفتند دوری و دوستی. واقعا حرفشان درست بود. واقعا این‌که از صبح تا شب مدام کنار هم باشیم خیلی سخت است. گاهی آن‌قدر حرص می‌خوریم که می‌ترسم سکته کنیم.» سحر می‌گوید مدام از هم ایراد می‌گیریم: «من تازه بعد از ۵ سال زندگی مشترک تازه فهمیده‌ام چقدر باهم تفاهم نداریم.»

 آن‌ها یک دختر ۳ ساله دارند که تا قبل از قرنطینه خانگی مهد می‌رفته و حالا در خانه می‌ماند. سحر می‌گوید: «سعید از خواب که بیدار می‌شود بعد از خوردن صبحانه، کارش را شروع می‌‎‌کند. انگار در شرکت است و کسی هم نباید مزاحمش شود اما من باید صبحانه دخترم ر ا بدهم، لباسش را مرتب کنم، کمی سرگرمش کنم. فکر غذای ظهر باشم و اصلا کارم پیش نمی‌رود. این روند عصبانی‌ام میکند، غر می‌زنم و غر زدن‌های من و جواب‌های سعید باعث می‌شود کارمان به دعوا برسد.»

سعید می‌گوید: «در روزهای قبل از قرنطینه یک شب شام خانه مادرم بودیم و یک شب خانه مادر سحر، هر دو ناهار فردایمان را هم می‌دادند. یک شب هم شام بیرون بودیم. بعضی وقت‌ها هم مادربزرگ‌ها می‌رفتند دنبال دخترمان و از مهد به خانه‌شان می‌بردند تا سحر کمی استراحت کند اما این روزها علاوه بر کار خودش که باید از خانه انجام دهد، غذا درست کردن و نگه‌داری تمام‌وقت از دخترمان کم‌حوصله‌اش کرده.» مکثی می‌کند و می‌گوید: «من واقعا بلد نیستم کمک کنم. فقط دعا می‌کنم هر چه زودتر این روزهای قرنطینه تمام شود.»

«بردیا» معلم است. او در یکی از شهرهای استان گیلان درس می‌دهد و بیش از دو هفته است که تعطیل است. وقتی حرف قرنطینه خانگی می‌شود می‌گوید: «تا هر وقت که دلم می‌خواهد می‌خوابم تا هر وقت بخواهم فیلم می‌بینم و کتاب می‌خوانم فکر نمی‌کردم خدا تا قبل از مرگم چنین لطفی در حقم کند.»

 

مطالب مرتبط:

زندگی عادی در روزهای غیرعادی؛ چرا برخی شهروندان در خانه نمی‌مانند؟

کرونا با زندگی مردم ایران چه کرده؟

«در خانه بمانیم»؛ کمپینی برای مقابله با کرونا

ویروس کرونا؛ سایه وحشت روی زندگی شهروندان ایرانی

کرونا؛ ایران به‌تدریج تعطیل می‌شود

 

ثبت نظر

عکس

عیدی رهبر به نازنین زاغری

۲۸ اسفند ۱۳۹۸
مانا نیستانی
عیدی رهبر به نازنین زاغری