در بیستم ماه مارس (اول فروردین) «رولاند مارشال» پژوهشگر، استاد دانشگاه و کارشناس امور آفریقا پس از ۹ ماه و نیم حبس در زندان اوین تهران آزاد شد. آزادی او در پی موافقت فرانسه با استرداد «جلال روحاللهنژاد» اتفاق افتاد و این دو زندانی مبادله شدند. رولاند مارشال حالا در فرانسه از بازجوییها، حبس، همبندیهایش و لحظه آزادی خود میگوید. دورانی که در روایت آن «انزوا»ی خود را سخت و غیرقابلتحمل توصیف میکند.
***
«رولاند مارشال»، در پنجم ژوئن (۱۵خرداد۱۳۹۸) سال گذشته وقتی برای ملاقات همکار و شریک عاطفی خود «فریبا عادلخواه» به ایران سفر کرده بود، در فرودگاه توسط سازمان اطلاعات سپاه پاسداران بازداشت و به سلول انفرادی متعلق به این سازمان، منتقل شد، سپس در بند زندانیان سیاسی اوین حبس خود را طاقت آورد. فریبا عادلخواه، پژوهشگر و همکار دانشکده Sciences-Po که او هم زندانی شده است، هنوز در حبس به سر میبرد و معلوم نیست جمهوری اسلامی چه تصمیم برای او دارد.
جمهوری اسلامی رولاند مارشال را در ازای بازگشت جلال روحاللهنژاد آزاد کرد. مهندس ایرانی که در فرانسه به خاطر دور زدن تحریمها بازداشت شده بود و آمریکا درخواست استرداد او را به آن کشور داده بود. درنهایت اما آزادی این دو زندانی، معاملهای بود که میان جمهوری اسلامی و فرانسه شکل گرفت.
بنا به روایت رولاند مارشال، او هنگامیکه داشت فرم ویزای برای ورود به ایران را در فرودگاه پر میکرد، بازداشت شد. ماموران لباس شخصی او را به اتاقی بردند و لوازم الکترونیکیاش را ضبط کردند؛ یعنی کامپیوتر، تبلت و دو تلفن همراه. در همان اتاق از او خواستند که رمز ابزارهای خود را ارایه کند. همان افراد به او برگه وزارت دادگستری را نشان دادند که روی آن سه مورد مشخص شده بود: «تهدید امنیت ملی، تبادی با دول خارجی و فعالیتهایی علیه ایران.»
این استاد دانشگاه فکر میکرد که سوال و جوابهایی در همان اتاق صورت میگیرد و سپس آزاد میشود؛ به فکرش هم خطور نمیکرد که به انفرادی برده میشود و سپس ماهها در بند زندانیان سیاسی، حبس خواهد شد.
او به روزنامه لیبراسیون فرانسه میگوید: «فکر میکردم یک ربع ساعت طول خواهد کشید؛ اما بهجای آزادی، من را با چشمانی بسته به اردوگاهی نظامی فرستادند و فردای آن روز به زندان اوین منتقل کردند؛ بدون آنکه بدانم چه کسانی من را بازداشت کردهاند. برای سه هفته و دو روز من را در سلول انفرادی قرار دادند و بعد به سلولی جمعی منتقل شدم. در اواخر سپتامبر هم به سوییتی عمومی برده شدم که حیاط کوچکی داشت با دیوارهایی بلند. در آنجا میتوانستیم با چشمانی بسته، برای مدت ۳۰ دقیقه راه برویم. صدای خیابان را میشنیدیم که شبها از آن، بوی گاز اگزوز میآمد.»
اتهام همبندیهای مارشال «جاسوسی» بود. او با فعالان محیط زیستی همبند بود. همچنین افرادی که جرایم اقتصادی مبنی بر فروش ارز داشتند. دو نفر از اعضای «داعش» و یک کُرد که در سوریه بازداشت شده بود و یک سلفی، دیگر همبندیهای مارشال در مدت حبسش در زندان اوین بودند.
مارشال از بازجوییهایش هم گفته است. بازجوهایش را «پلیس بد» و «پلیس خوب» معرفی میکند. اوایل بازداشت بازجوییها روند تندی داشت و پشتسر هم انجام میشد اما از اواسط ماه ژوئیه، یعنی یک ماه و نیم بعد از بازداشت، هفتهای یکبار مورد بازجویی قرار میگرفت. حوالی ۲۰ اوت، دو یا سه روز استراحت کامل داشت. آخرین بازجوییاش هم در ۲۷ اوت اتفاق افتاد: «بازجوها بعد از ده روز به من کتاب دادند. اما اجازه نتبرداری نداشتم. دوربینهای زندان همهچیز را هرلحظه ضبط میکردند. زندگی در آن زندان یعنی شما هر روز منتظرید؛ برای صبحانه، دوش، هواخوری، وعدههای غذایی، چرت زدن، دارو و فردا این چرخه دوباره تکرار میشود.»
به گفته این استاد دانشگاه، اوایل انفرادی وضعیت متفاوت بود و بازجوییها که پیوسته انجام میشد «لااقل با کسی صحبت میکردم.» اما او بهمرور حافظهاش را از دست میداد و دچار حملههای عصبی میشد: «بعدتر فیلمهای آمریکایی با ترجمه فارسی نگاه میکردم تا چهرهها و اسامی شناختهشده را به یاد بیاورم.» او در طول زندان جدای از بحران اضطراب، به تنگناهراسی هم مبتلا شده بود. بهداری داخل زندان برایش قرصهایی تجویز کرده بود. او یکبار هم برای آزمایشهای قلبی به بیمارستان منتقل شد و به روایت خودش برای اولین بار، حس کرد زندگی خارج از سلول جریان دارد.
برای مارشال تعجببرانگیز بود که بازجوها ایمیل او را باز کرده بودند و اطلاعات شخصیاش را کنترل کرده بودند اما روند اتهامهایش در بازجوییها مساله تعجبآور دیگری بود: «برای آنها، در ابتدا من رییس یک شبکه جاسوسی بزرگ بودم و در آخر، همکار سرویس اطلاعاتی آمریکا یعنی CIA شدم. گاهی مردی بانفوذ میشدم و گاهی کسی که برای سازمان ملل کار میکرد. یکبار به من گفتند که همکارم «فریبا عادلخواه» ۱۸ جلسه با سرویسهای امنیتی فرانسه و امریکا داشته است و از من اسامی حاضران و افراد مرتبط را خواستند. حتی کارت وزارت دفاع را نشانم دادند. سوالهای بسیاری درباره توافق هستهای پرسیدند و از «امانوئل مکرون» - رییسجمهور فرانسه - عصبانی بودند که این توافق را برپا میدانست.»
در زمان بازداشت این استاد دانشگاه، رسانههای داخلی ایران، از ملاقات مداوم او با کنسول فرانسه در ایران خبر داده بودند اما به گفته خودش تنها پنج بار ملاقات صورت گرفته بود؛ آنهم با نظارت کامل نیروهای امنیتی. مارشال و کنسول فرانسه هیچوقت ملاقات خصوصی نداشتند و تنها میتوانستند درباره شرایط بازداشت، وضعیت سلامت او و خانوادهاش صحبت کنند، نه حتی درباره پرونده قضایی که جریان داشت.
خودش روایت میکند فهم «انزوایی» که او در آن قرار داشت، بسیار سخت است. او تمام مدت حبس وکیلش را «نفرین» میکرد اما بعدها متوجه شد که وکیل او هر روز برای ملاقات و پیگیری وضعیت موکلش به زندان میرفته اما هیچوقت موفق به این دیدار نشده بود: «من تا ۲۴ دسامبر از فعالیتهای حمایتی فرانسه آگاه نبودم. میدانستم که فراموش نشدهام اما بهتر بود که در جریان قرار میگرفتم.»
در زمان حبس مارشال وقایع آبان ۱۳۹۸ رخ داد و هزاران نفر بازداشت شدند. در آن تظاهرات، به گفته خبرگزاری «رویترز» دستکم هزار و ۵۰۰ نفر در خیابانهای ایران کشته شدند. مارشال در زندان بود که از این واقع مطلع شد: «چند روز بعد از تظاهرات از ماجرا مطلع شدم. وقتی تئوری دست داشتن سرویس امنیتی در آن اعتراضات مطرح شد. بخش امنیتی زندان پر شده بود و زندانبانها از کار زیاد شکایت داشتند.»
او ۹ ماه و نیم را بدون برگزاری دادگاه در زندان بود. تنها یک بار در اوایل فوریه در برابر یک قاضی حاضر شد. قاضی اتهامهای او را ابلاغ کرد و مارشال کاغذی درباره همان اتهام امضا کرد. قرار بود سوم مارس دادگاه برگزار شود: «من به دادگاه هدایت شدم، اما حتی از ماشین هم پیاده نشدم چون گفتند به دلیل بروز مشکلی، برگزاری جلسه دادگاه به بعد موکول شده است. من نه محاکمه شدم و نه حکمی برایم صادر شد.»
از نظر جمهوری اسلامی، مارشال به «اجتماع و تبانی علیه امنیت کشور» متهم بود.
مارشال تا لحظه آزادی، نمیدانست که قرار است چه بر سرش بیاید. روز دوشنبه ۱۶ مارس، او توانست برای اولین بار از طریق ابزار اجتماعی «واتساپ» با سفیر فرانسه در ایران صحبت کند. البته سفیر بیشتر با ماموران امنیتی همصحبت شده بود و به آنها توضیح داد که نخستوزیر فرانسه دستور آمریکا را مبنی بر استرداد جلال روحاللهنژاد امضا نخواهد کرد. همین جمله احساس آرامش به مارشال داده بود. وقتی جلسه به پایان رسید، او خیال میکرد که تا پایان ماه آوریل بایستی در انتظار محاکمهاش باشد.
یک روز پیش از آزادی اما قرار بود اتفاق دیگری بیفتد. مارشال را با کتوشلوار و پیراهن رسمی مقابل دوربین قرار دادند و بازجویی کردند: «آنها به من اجازه دادند که هرچه میخواهم بگویم. فردای آن روز، این بازجویی ویدیویی در تلویزیون پخش شد اما نه به شکل کامل، بخشهایی را به خواست خودشان انتخاب کرده بودند.»
جمعه بیستم مارس شد. مارشال همچنان نمیدانست که چه در انتظارش است. قرار بود زندانبان به سراغش بیاید و او را بهجایی ببرد که خودش نمیدانست. دوش گرفت و آماده شد: «خیلی سردم بود. نمیدانستم که چند ساعت بعد آزاد میشوم. ناگهان سفیر فرانسه را داخل اردوگاه نظامی دیدم. به سفارت فرانسه رفتیم و یک شب را در آنجا گذراندم. سپس با هواپیما از راه دبی، به پاریس پرواز کردم.»
او حالا احساس میکنند که ۹ و ماه و نیم از عمرش به «یغما» رفته است. طی این ۹ ماه و نیم، مذاکرات پیرامون آزادی «رولاند مارشال» و «فریبا عادلخواه» همچنان میان دو دولت در جریان بود و هر بار شنیدههایی به گوش میرسید از احتمال تبادل اسرا. هرچند شاید همانطور که مارشال امروز میگوید، وضعیت برای عادلخواه بهمراتب سختتر باشد. چراکه او ایرانی - فرانسوی است و جمهوری اسلامی هم دوتابعیتی بودن را قبول ندارد. برای همین معلوم نیست چه سرنوشتی در انتظار فریبا عادلخواه است.
مطالب مرتبط:
جلال روحالله نژاد که فریبا عادلخواه برای آزادی او گروگان گرفته شده، کیست؟
ابهام در وضعیت فریبا عادلخواه و رولاند گابریل مارشال؛ مذاکرات توییتری
بیانیه چند استاد دانشگاههای فرانسه: با تحریم علمی ایران مخالفیم
ملاقات کنسول فرانسه با فریبا عادلخواه؛ ادامه پیگیریهای دولت فرانسه
تماس اینترنتی فریبا عادلخواه با همکارانش در پاریس
بازداشت فریبا عادلخواه؛ حمله امنیتی به پژوهشگران علوم انسانی
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر