سال ۱۳۹۴ و در پی ملاقات جمعی از منداییان ایران با «علی یونسی»، دستیار ویژه رئیسجمهوری در امور اقوام و اقلیتها، امیدهایی در دل منداییان ایران برای رفع تبعیض و حل مشکلاتشان به وجود آمد.
در ابتدای این دیدار «گنزورا نجاح»، رهبر صابئین مندایی ایران، ضمن ابراز خرسندی از انجام این دیدار، خطاب به علی یونسی گفته بود: « شما را دلسوز خودمان میدانیم.» او در ادامه، ثبت انجمن، ثبتنام فرزندان منداییان در دانشگاه، توجیه مدارس خوزستان در برخورد با دانشآموزان مندایی، مجوز نامگذاری منداییان با نامهای دینی و مشکل استخدام منداییان در ادارات دولتی را از جمله مهمترین مشکلات جامعه صابئین مندایی در ایران ذکر کرده و اظهار امیدواری کرده بود تا این موارد محقق شوند.
ترمیدا «ساهی زهرونی» یکی از روحانیون مندایی است که به همراه گنزورا نجاح و جمعی از بزرگان به نمایندگی از صابئین ایران در ملاقات با علی یونسی حضور داشت. او در گفتوگو با «ایرانوایر» از آنچه منجر به این شد که رسیدگی به امور منداییان و تحقق وعدههای دادهشده را غیرممکن بداند و ایران را ترک کند، سخن گفته است.
***
او یک «ترمیدا» است، با شمایل همه روحانیان مندایی؛ ریش بلند و دستار و ردای سفید. در بعضی عکسها پیراهن و شلوار سپید به تن دارد و در برخی مشغول انجام فرایض دینی است. ویدیوهایش را به زبانهای مندایی، عربی و فارسی منتشر میکند.
ترمیدا یک مقام روحانی در دیانت مندایی است که میتواند در مراسم تعمید، عقد، تدفین مردگان و سایر مناسک به گنزورا -روحانی اعظم- کمک کند.
با صدای گرم و مهربانش میگوید: «در جلسه با آقای یونسی همه عزیزانی که بودند از مشکلات منداییان گفتند. از این که بعد از انقلاب ما حتی به عنوان یک نگهبان هم در هیچ اداره دولتی استخدام نشدیم. بچههای درسخوانده و تحصیلکردهمان یا از ایران رفتند یا به شغلهای اجدادی ما که همان طلاسازی و طلافروشی است مشغول شدند. آخرهای جلسه وقتی نوبت به من رسید دست به جیبم بردم، شناسنامهام را بیرون کشیدم و به آقای یونسی گفتم ما از ایرانی بودن فقط همین شناسنامه را داریم. هیچ حق دیگری نداریم. نه درس خواندن، نه استخدام، نه انتخاب اسم، نه هیچ چیزی، ولی ما مردم صلحطلبی هستیم. دلمان میخواهد از روشهای مسالمتآمیز به حقوقمان برسیم.»
ترمیدا ساهی زهرونی، به ملاقاتی اشاره میکند که در دوره اول ریاستجمهوری «حسن روحانی» شکل گرفت و طی آن، رئیس و اعضای انجمن منداییان ایران به ملاقات علی یونسی رفتند. یونسی در آن دوره، دستیار ویژه رئیسجمهور در امور اقوام و اقلیتهای دینی و مذهبی بود. درخواست اصلی اعضای انجمن اضافه شدن دیانت مندایی به قانون اساسی به عنوان یکی از اقلیتهای دینی به رسمیت شناختهشده در ایران بود. در آن جلسه منعی برای این مسئله عنوان نشد و علی یونسی گفت: «درست است که در قانون اساسی نام دین صابئین به عنوان دین رسمی در کنار ادیان دیگر نیامده است، اما به نظر من برای رسمی شدن این دین منعی وجود نداشته باشد.»
پیش از این رهبر جمهوری اسلامی صابئین مندایی را به عنوان «اهل کتاب» به رسمیت شناخته بود، اما این فتوا هم باعث نشد تبعیض گسترده عقیدتی و نقض حقوق شهروندی این اقلیت دینی رفع شود.
علی یونسی در آن جلسه به نمایندگان شهروندان مندایی گفته بود: «شما در گذشته خودتان را خوب معرفی نکردید. باید برای شناساندن دین خود تلاش بیشتری انجام دهید. کتاب مقدس ما، قرآن کریم، دین صابئین را به صورت مستقل بارها در کنار ادیان الهی مطرح کرده است. فقه شیعه و شافعی نیز شما را به طور مستقل مطرح کرده، اما در این که این صابئین شما منداییان عزیز هستید، شناختی وجود نداشته است.»
ترمیدا ساهی زهرونی با اشاره به تصاحب زمینهای اجدادی منداییان در اهواز میگوید: «من آنجا در خواستهای کلی فراتر رفتم و به جزئیات پرداختم. مصداقهای تناقضهای رفتاری با اقلیت مندایی را گوشزد کردم. در اهواز از قدیم خیابان ادهم محل سکونت منداییان بوده است؛ خیابانی طویل و در مجاورت رود کارون. خانههای بسیاری از منداییان در این محله مصادره شده و در برخی موارد بدون رضایت آنها به شهرداری واگذار شده است. به علی یونسی گفتم شما مگر نمیگویید غصب گناه است. این مالکانی که بدون رضایتشان اموالشان را گرفتند چون مندایی هستند، گرفتن اموالشان شامل گناه نمیشود؟»
شهروند، فقط در زمان انتخابات
به گفته حاضران آن جلسه، علی یونسی منداییان را از «حقوق بشریترین ادیان جهان» خوانده بود، چرا که به باور او آنها « اهل تبلیغ و تبشیر دیگران به دین خود نیستند.» او به آنها گفته بود شما ایرانی و شهروند این سرزمین هستید.
ساهی زهرونی میگوید: «متاسفانه فقط وقت رای دادن و انتخاباتها منداییان شهروند ایران هستند و رایشان خوانده میشود، موقع اعزام سرباز به خدمت اجباری مردان جوان مندایی مثل بقیه شهروندان هستند و سربازیشان را باید انجام بدهند، اما ما حتی در ایران برای نمونه یک معلم مندایی نداریم. یک مهندس یا یک کارمند معمولی در یک اداره نداریم. چهطور این حرف شما را بپذیریم؟ ما حتی شهروند درجه دو در ایران نیستیم.»
در این جلسه گنزورا «نجاح» که به رهبر منداییان اهواز شهرت داشت، گفته بود: «حقیقتا در این دوره ما حس کردیم که دولت به فکر ما صابئین مندایی هست. فرصت بیان دغدغهها و مشکلات و دیدار با شما برای ما بسیار ارزشمند و بااهمیت است.»
نتیجه نگرفتیم، عزم هجرت کردم
آقای زهرونی به اینجا که میرسد با افسوس میگوید: «من پیش از ملاقات با آقای یونسی سالها برای تغییر نگاه مردم اهواز و شهرهای اطراف در مواجهه با همکیشانم تلاش کرده بودم. موفق شده بودم طی ده سال نگاه مردم را به لحاظ فرهنگی تغییر دهم و نتایجش را در زندگی دیده بودم. از این تلاش فردی و گروهی جامعه مندایی برایتان خواهم گفت. اما بعد از ملاقات با آقای یونسی که از ابتدای انقلاب هم در نظام بودند، وزیر اطلاعات بودند، از مشکلات اقلیتهای مذهبی خبر داشتند، وقتی هیچ فیدبکی نگرفتیم، عزمم برای مهاجرت جزم شد. دانستم که در ایران برای منداییان چیزی تغییر نخواهد کرد.»
آقای زهرونی میگوید سالها در منطقه کیان اهواز صاحب طلافروشی بود. درست مثل خیلی از منداییان: «من اهل مطالعهام. همانطور که میگویند اهل کتاب. قرآن را ختم کردهام. سعی میکنم بدون داشتن اطلاعات از عقاید دیگران هیچ قضاوتی دربارهشان نداشته باشم. از این که در همه سالهای زندگی خودم و باقی همکیشانم به دلیل عقیده مورد قضاوت واقع میشدیم دلم به درد میآمد. یادم هست چند سال قبل از مهاجرتم طلاهای دو نفر از کسانی برای طلافروشان اهواز طلا میآوردند را دزدیدند. اولین مظنونان کلانتری منطقه طلافروشان مندایی بودند. سه روز ما را از کار و کاسبی انداختند. هی بردند کلانتری هی گفتند بروید فردا بیایید. روز سوم من گفتم اگر مدرکی علیه ما دارید بازداشتمان کنید اگر نه دیگر مزاحم کسب ما نشوید. صاحبان طلا هم خودشان شاکی نبودند، میگفتند ما کیف طلاها را بارها پیش این آقایان امانت گذاشتهایم. مطمئنایم کار اینها نیست.»
ایرانوایر پیشتر در گزارشی به اتهامزنیهای مشابه به طلافروشان مندایی در برخی شهرهای استان خوزستان پرداخته بود. گفتههای آقای زهرونی نشان میدهد که این اتفاق تجربه مشابه بسیاری از منداییان است.
ترمیدا ساهی زهرونی میگوید: «تا قبل از دهه هشتاد ما هم تحت تبعیض حکومتی و سیستماتیک بودیم و هم به لحاظ فرهنگی مشکلاتی وجود داشت. توی شهر ما را به هم نشان میدادند و میگفتند: "صبی نجس." یادم هست وقتی میرفتیم بازار برای خرید، حتی یک ماهی نمیتوانستیم بخریم. باید از دور نشان میدادیم کدام ماهی را میخواهیم. اگر بچهای همراهمان بود یا حواسمان نبود و به ماهی دست میزدیم فروشنده میگفت همه چیز نجس شد، چون ماهی خیس است. خیلی آزاردهنده بود.»
او میگوید مدتها فکر کرده و تصمیم گرفته بود هر طور شده است برای تغییر نگاه مردم کاری بکند: «من یک پسرعمویی دارم که روابط عمومی خیلی خوبی دارد. من هم اطلاعات عمومیام خوب است. حتما میدانید در میان عربها وقتی کسی فوت میکند حضور در مراسم فاتحهخوانی و ختم خیلی ارزشمند است. من و پسرعمویم تصمیم گرفتیم در اهواز و همه شهرهای اطراف اگر از بزرگان عرب کسی فوت کرد به عنوان نماینده منداییها در مراسم حاضر شویم.»
ترمیدا ساهی و پسرعمویش در مراسمهای عزا شرکت میکردند و آنجا با مسلمانان به بحث و مناظره و مذاکره میپردازند: «ده سال طول کشید، اما نتیجه این شد که حالا اهالی خوزستان به منداییها به عنوان خواهران و برادران خودشان نگاه میکنند. این خیلی برای ما باارزش است. غصه من ولی جوانهای مندایی هستند که در ایران ماندهاند. الآن مردم و جامعه ما را در خودشان پذیرفتهاند. ولی وقتی امکان درس و تحصیل با خیال راحت برای بچهها فراهم نباشد، وقتی حتی کسانی که موفق میشوند با پنهان کردن عقیده درس بخوانند و در نهایت سهمی در بازار کار و اشتغال ایران ندارند سرخورده میشوند. من با خیلیها در تماس هستم و میبینم بیشترشان منتظرند دوباره شرایطی فراهم شود که بتوانند مهاجرت کنند.»
مطالب مرتبط:
تبعیض حتی پس از مرگ؛ هتک حرمت مردگان مندایی
روایت تبعیض دینی: حتی نمیتوانستم نام مندایی داشته باشم
طلافروشان مندایی از تبعیض میگویند: متهم میشویم و امکان دفاع نداریم
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر