close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
گزارش

پزشکان بهائی در ایران؛ قتل حکیم سلیمان برجیس

۱۶ فروردین ۱۴۰۰
کیان ثابتی
خواندن در ۱۳ دقیقه
دکتر سلیمان برجیس در سال ۱۲۷۶ در شهر کاشان متولد شد.
دکتر سلیمان برجیس در سال ۱۲۷۶ در شهر کاشان متولد شد.
حُسن شهرت دکتر برجیس به عنوان یک طبیب بهایی خوش‌نام و محبوب اهالی کاشان، به‌خصوص در بین فقرای شهر، موجب شده بود تا هدف تهمت‌‌ها و دشمنی تندروهای اسلامی شهر شود
حُسن شهرت دکتر برجیس به عنوان یک طبیب بهایی خوش‌نام و محبوب اهالی کاشان، به‌خصوص در بین فقرای شهر، موجب شده بود تا هدف تهمت‌‌ها و دشمنی تندروهای اسلامی شهر شود
ضاربین  به‌زعم اعتراف صریح‌شان به قتل دکتر برجیس به دلیل بهایی بودن مقتول با رای دادگاه، تبرئه و آزاد شدند.
ضاربین به‌زعم اعتراف صریح‌شان به قتل دکتر برجیس به دلیل بهایی بودن مقتول با رای دادگاه، تبرئه و آزاد شدند.
سنگی که بر مزار دکتر سلیمان برجیس گذاشته شده است
سنگی که بر مزار دکتر سلیمان برجیس گذاشته شده است
تصویر پیکر دکتر سلیمان برجیس پس از به قتل رسیدن
تصویر پیکر دکتر سلیمان برجیس پس از به قتل رسیدن
نامه همسر دکتر برجیس برای دادخواهی
نامه همسر دکتر برجیس برای دادخواهی
ابراز نگرانی وزیر کشور به نخست وزیر در پی قتل دکتر برجیس
ابراز نگرانی وزیر کشور به نخست وزیر در پی قتل دکتر برجیس
درخواست محرمانه آیت الله فیض به نخست وزیر برای تبرئه متهمان
درخواست محرمانه آیت الله فیض به نخست وزیر برای تبرئه متهمان
نامه محفل ملی ایران به ریاست کل شهرباتی کشور در مورد سرگرد فاطمی صفحه اول
نامه محفل ملی ایران به ریاست کل شهرباتی کشور در مورد سرگرد فاطمی صفحه اول
نامه محفل ملی ایران به ریاست کل شهرباتی کشور در مورد سرگرد فاطمی صفحه دوم
نامه محفل ملی ایران به ریاست کل شهرباتی کشور در مورد سرگرد فاطمی صفحه دوم

در دوران همه‌گیری ویروس کرونا، صدها پزشک و پرستار بهایی ایرانی در سراسر جهان به بیماران خود کمک می‌کنند و از سوی مردم و دولت‌های کشوری که در آن اقامت دارند، تحسین می‌شوند.

اما بسیاری از این پزشکان و پرستاران که در ایران درس خواندند و خدمت کردند، پس از انقلاب اسلامی بی‌کار شدند، از تحصیلات دانشگاهی محروم شدند و سهم بسیاری از آن‌ها چوبه‌های دار و جوخه‌های آتش شد. جرم این پزشکان، پرستاران و دیگر اعضای کادر درمان، باور به دینی بود که حاکمان جمهوری اسلامی آن را «ضاله» می‌دانستند.

 اما فشار بر بهاییان منحصر به دوران پس از جمهوری اسلامی نبود. برخی پزشکان بهایی پیش از آن نیز به دست متعصبین به قتل رسیدند و حکومت وقت تحت فشار روحانیون حاضر به مجازات قاتلان نشد.

«ایران‌وایر» در مجموعه روایت‌هایی به زندگی بعضی از پزشکان و پرستاران بهایی ایرانی می‌پردازد. سرگذشت دکتر «سلیمان برجیس» را در این بخش می‌خوانید.

شما هم اگر اعضای کادر درمان بهایی را می‌شناسید و روایت دست‌ اولی از زندگی آن‌ها دارید، با ایران‌وایر تماس بگیرید.

***

 

چهار سال پس از ترور «احمد کسروی» در کاخ دادگستری تهران توسط گروه فداییان اسلام و آزادی قاتلین او، یک پیرمرد پزشک بهایی در کاشان به نام دکتر «سلیمان برجیس» توسط افرادی منتسب به فداییان اسلام با چاقو شرحه شرحه شد و به قتل رسید.

ضاربین به‌زعم اعتراف صریح‌شان به قتل دکتر برجیس به دلیل بهایی بودن مقتول با رای دادگاه، تبرئه و آزاد شدند. از دادگاه عاملان قتل دکتر سلیمان برجیس به عنوان لگه ننگی در تاریخ دادگستری پیش از انقلاب اسلامی یاد می‌شود.

 

زندگی دکتر سلیمان برجیس

دکتر سلیمان برجیس در سال ۱۲۷۶ در شهر کاشان متولد شد. پدرش، حکیم یعقوب برجیس، طبیب مشهور و حاذق شهر کاشان بود. حکیم یعقوب پس از معالجه حاکم زنجان از طرف شاه قاجار، «شمس الحکما» لقب گرفت. شمس الحکما، نام خانوادگی برجیس را وقتی در دربار قاجار بود، در یک سرمشق خط از فتحعلیشاه دیده و آن را پسندیده بود.

حکیم یعقوب در یک خاندان یهودی متولد و بزرگ شد. او در سن جوانی در دورانی که در محکمه حکیم «نورمحمود» (دایی خود) به دستیاری و یادگیری طب مشغول بود با تعدادی از بهاییان تهران حشر و نشر داشت و از همان طریق با دین بهایی، آشنا و بهایی شد.

اما سلیمان برجیس، تحصیلات ابتدایی را در مدرسه «وحدت بشر» کاشان گذراند. این مدرسه که از شهرت فراوانی برخوردار بود، توسط بهاییان کاشان تاسیس شده بود. یکی از دلایل شهرت مدرسه، وجود معلمان ورزیده و با تجربه مسلط به زبان انگلیسی و فرانسه بود که در آن تدریس می‌کردند.

طبابت شغل موروثی خانواده برجیس بود و حتی امروزه هم اکثر جوانان این خانواده مشغول تحصیل و کار در این حرفه هستند. بر همین سیاق، سلیمان برجیس در سن ۱۹ سالگی برای فراگیری فن طب راهی تهران شد. او پس از چند سال تحصیل طب در دارالفنون و کارآموزی در بیمارستان‌های دولتی تهران و بیمارستان صحت به کاشان بازگشت و در مطب پدر، مشغول به طبابت و درمان بیماران شد.

او در کاشان به «حکیم سلیمان» شهره بود. حکیم سلیمان، بیماران بی‌بضاعت را رایگان درمان می‌کرد. به آن‌ها داروی مجانی می‌داد. حکیم سلیمان معروف بود با اولین اطلاع از بیماری که ملازم بستر است و امکان آمدن به مطب را ندارد، کیف پزشکی را برمی‌دارد و بی‌توجه به دوری یا نزدیکی راه یا استطاعت مالی بیمار به عیادت او می‌شتابد. قاتلین دکتر برجیس از همین شیوه برخوردش با بیماران سوءاستفاده کردند و او را به قتل‌گاه کشاندند.

حُسن شهرت دکتر برجیس به عنوان یک طبیب بهایی خوش‌نام و محبوب اهالی کاشان، به‌خصوص در بین فقرای شهر، موجب شده بود تا هدف تهمت‌‌ها و دشمنی تندروهای اسلامی شهر شود و قدرت سخن‌وری و احاطه او بر کتب انجیل، تورات و قرآن هم مزید بر علت بود که بیش از سایر بهاییان کاشان مورد آزار و اذیت قرار گیرد.

یکی از دلایل تشدید آزار بهاییان در کاشان مواعظ تحریک‌آمیز «شیخ محمد خالصی‌زاده» علیه بهاییان بود. شیخ محمد خالصی‌زاده، روحانی تندروی اسلامی متولد کاظمین عراق بود. او ارتباط خوبی با احمد شاه قاجار داشت و چندین دفعه به دیدار شاه قاجار رفت. اما او از مخالفین سرسخت جمهوری‌خواهی رضا شاه بود و به دلیل مخالفت‌هایش با سیاست‌های رضا خانی، سال‌ها در تبعید به‌سر برد. پس از تبعید رضا شاه از ایران، خالصی‌زاده هم از تبعید رهایی یافت و از سال ۱۳۲۲ به مدت چند سال ساکن شهر کاشان شد.

نوک حملات خالصی‌زاده علیه بهاییان، دکتر سلیمان برجیس بود. او صراحتا در بالای منبر دستور قتل دکتر برجیس را صادر کرد: «دکتر برجیس را که رئیس بابی‌هاست، از مطب بیرون بیاورید و بکُشید. او کافر و خدانشناس است. نجس است.»

فرد دیگری که نقش انکارناپذیری در قتل دکتر سلیمان برجیس داشت، واعظ «علی‌اکبر تربتی» بود. تربتی در سال ۱۳۲۶ از طرف آیت‌الله «بروجردی» به کاشان اعزام شد. او از همان بدو ورود در موعظه‌هایش مردم را علیه بهاییان تحریک می‌کرد. او از بالای منبر شروع به فحاشی و تهمت‌زدن به بهاییان می‌کرد و آن‌ها را فاسد و خون‌شان را حلال می‌دانست. هر روز، صدای واعظ تربتی از بلندگوهای قوی که در سطح شهر گذاشته شده بودند، شنیده می‌شد. تربتی و وعاظ دیگر، مردم را از رفتن به مطب دکتر برجیس منع کردند. این کار لطمه شدیدی به کار طبابت حکیم سلیمان زد؛ چون بسیاری از مردم از ترس متعصبین به مطب او نمی‌رفتند.

واعظ تربتی با شماری از اعضای انجمن تبلیغات اسلامی کاشان، گروهی به نام «هیئت دُعات اسلامی» با هدف اقدام عملی علیه مشرکین و منحرفین از اسلام تشکیل داد. تاسیس این گروه، زنگ خطری برای بهاییان کاشان بود؛ حتی احتمال قتل دکتر برجیس بر سر زبان‌ها افتاد. هشت جوانی که سلیمان برجیس را به قتل رساندند، همگی از مریدان خالصی‌زاده و از اعضای هیئت دعات اسلامی بودند.

بهاییان برای حفظ امنیت خود به ریاست شهربانی کاشان که فردی به نام «سرگرد فاطمی» بود، مراجعه کردند؛ اما او گفت هیچ خطری بهاییان را تهدید نمی‌کند. بعدها در نامه‌ای از طرف جامعه بهایی به سرلشگر «فضل‌الله زاهدی» مشخص ‌شد که سرگرد فاطمی و سروان «علی نراقی» رئیس اداره آگاهی کاشان در خفا از حامیان و مشوقین شیخ تربتی در ضدیت با بهاییان بوده‌اند.

روز جمعه چهاردهم بهمن‌ماه ۱۳۲۸ ساعت ٣٠ :۸ صبح دو نفر به نام‌های «عباس توسلی» و «علی نقی‌پور» به مطب دکتر سلیمان برجیس مراجعه و بدون توجه به بیمارانی که در انتظار نوبت نشسته بودند، با التماس و زاری از دکتر خواستند تا همراه آن‌ها برای عیادت پیرزنی از بستگانشان برود. در آن زمان، دکتر برجیس به‌تازگی از کار در بهداری کاشان معاف شده و صبح و بعدازظهر در مطب مشغول مداوای بیماران بود. او به مدت ۳۰ سال، صبح‌ها در بهداری و عصرها در مطب شخصی به معاینه و معالجه بیماران مشغول بود.

با اصرار و التماس آن‌ها، دکتر برجیس از بیماران عذرخواهی کرد و همراه آن دو به خانه پیرزن رهسپار شد. مقصد آن‌ها محله «دربند کِلِهَر»، محله‌ای دورافتاده و کم رفت‌وآمد در کاشان بود. آن‌ها وارد کوچه‌ای ‌شدند و مقابل خانه شیخ «باقر نامی» که در آن روضه برقرار بود، ایستادند. شش نفر دیگر از خانه بیرون آمدند و به دکتر گفتند باید توبه کند و به مجلس روضه وارد شود. دکتر بی‌اعتنا به حرف آنان بازگشت؛ اما هشت نفر، با مشت و لگد به جان او افتادند. با هر چه به دست‌شان می‌رسید سنگ، چوب و چاقو به دکتر برجیس ضربه می‌زدند. سپس هیکل نیمه‌جان پیرمرد را به طبقه بالا کشیدند و از ارتفاع پنج متری به پایین پرتاب کردند. ضاربین به این هم اکتفا نکردند. یکی از آن‌ها به نام «محمد رسول‌زاده» چاقویی درآورد و بر سینه دکتر برجیس نشست و شروع به شرحه شرحه کردن بدن دکتر سلیمان برجیس کرد. پزشک قانونی اثرات ۸۱ ضربه چاقو را بر بدن سلیمان برجیس مشخص کرده است.

جمعیت کثیری از مردم کنجکاو جمع شدند؛ ولی هیچ‌کس کمکی نمی‌کرد. رسول‌زاده پس از کشتن دکتر برجیس، دست‌های خونین خود را با برف پاک کرد و همراه بقیه ضاربان، «لا اله الا الله» گویان صحنه را ترک کرد. چهارنفر از قاتلین از همان مکان به شهربانی رفته و خود را به عنوان اعضای هیئت دعات اسلام که یک بهایی را کشته‌اند، به شهربانی معرفی می‌کنند. چهار نفر دیگر، بعد از تحقیقات اولیه قاضی پرونده توسط شهربانی دستگیر شدند.

بعدها، یکی دیگر از ضاربین به نام «محمد امامی» در مصاحبه‌ای مدعی شد، قتل توسط او انجام گرفته است: «رسول‌زاده و دیگران اسلحه برنده‌ای نداشتند و بی‌جهت افتخار کشتن دکتر برجیس را به رسول‌زاده داده‌اند؛ چون او جز یک گَزلَک کُند و نازک سلاح دیگری نداشت که پس از چند ضربه کج و بی‌ثمر شد. ولی در دست من یک خنجر شیرخان بود و تمام ضربه‌های موثر که منجر به قتل گردید از طرف من با همین اسلحه بود و بالاخره گردنش را گرفتم و با همان شیرخان رگ گردن را زدم که ناگهان خون مانند فواره به دست و لباسم ریخت. دستهایم را با برف‌های موجود پاک کردم و آمدیم جلو دربند با شش نفر دیگر همراهان که آن‌جا بودند با هم به شهربانی رفتیم...»

بعضی منابع، قتل دکتر سلیمان برجیس را منتسب به گروه فداییان اسلام به رهبری «نواب صفوی» می‌دانند. عضویت بعضی از ضاربین مانند رسول‌زاده و «گلسرخی» در گروه فداییان اسلام، ظن ارتباط فداییان اسلام با قتل سلیمان برجیس را تقویت می‌کند. از دلایل دیگر می‌توان به هم‌زمان بودن حضور نواب صفوی در کاشان با قتل دکتر برجیس (بنا بر خاطرات حجت‌الاسلام غلامرضا گلسرخی، یکی از ضاربین) اشاره کرد. هم‌چنین ورود ناگهانی نواب صفوی به دادگاه برای روحیه دادن به قاتلین در زمانی که خودش تحت تعقیب پلیس بود، قابل توجه است. نواب و طرفدارانش پس از به هم زدن دادگاه و درگیری با ماموران از محل گریختند.

پس از دستگیری ضاربین، به تحریک آیت‌الله «غروی»، مجتهد شهر، گروهی از مردم شهر آماده حمله به دادگستری شدند تا متهمان را آزاد کنند. بازاریان سنتی هم دست به اعتصاب زدند. دامغانی پرونده هشت متهم قتل دکتر برجیس را به سرعت تکمیل و متهمان را به تهران اعزام کرد.

هر هشت نفر متهم پرونده به قتل دکتر سلیمان برجیس اعتراف کردند و گفتند که شرعا مکلف به اجرای حکم قتل این شخص بوده و وظیفه شرعی خود را انجام داده‌اند.

 

فشار روحانیون و تسلیم حکومت شاهنشاهی

از همان ابتدای واقعه، تعدادی از علمای شیعه مانند بروجردی، «بهبهانی»، «کاشانی» و «فیض» جانب قاتلین را گرفتند و از آنان به عنوان مردان اهل ایمان و عمل یاد کردند و خواستار آزادی آن‌ها شدند. شیخ «محمود صلاحیان» می‌گوید: «ده نفر طلبه بودیم، آقای راستی، آقای تسلطی، آقای علم الهدی، مرحوم گلسرخی، من و ... رفتیم خدمت آیت‌الله العظمی بروجردی و موضوع را گفتیم. ایشان دستور دادند که هر کدام به شهری بروید و از آن جا علما را وادارید تلگراف بزنند و از آقایان دفاع کنند.» بروجردی به آیت‌الله «فلسفی» نامه می‌نویسد و خواستار آزادی آن هشت نفر می‌شود. او در نامه‌اش می‌نویسد: « هشت نفر بالاجتماع یک نفر بهایی را کشته‌اند و البته صدمه خوردن این هشت ... علاوه بر اینکه موجب ضعف اسلام و دیانت است، مخالف مصالح ممکلت می‌باشد.»

جامعه بهایی با ارسال نامه‌هایی به دفتر شاه، نخست‌وزیر، وزیر دادگستری و ریاست کل شهربانی خواستار اجرای عدالت شدند. در پاسخ به شکایت بهاییان، «اسدالله علم» وزیر کشور در نامه‌ای به تاریخ ۲اسفند۱۳۲۸ به «ساعد»، نخست‌وزیر وقت می‌نویسد: «از چندی به این طرف، به طور رسمی و ذکر شماره به نام محفل بهاییان مکاتباتی با وزارت‌خانه‌ها و ادارات دولتی می‌شود که این رسمیت گرفتن آن‌ها بیشتر موجب تحریک تعصب مسلمانان شده ... چون هیچ‌وقت بهاییان نتوانسته‌اند، اظهار وجود نمایند و این رویه جسورانه آن‌ها مخالف با مصالح کشور می‌باشد، اقتضا دارد هر چه زودتر محافل آن‌ها به‌کلی متروک و مطرود گردد.»

در نامه‌ای دیگر به تاریخ ۸ اسفند، اسدالله علم بار دیگر از نخست‌وزیر می‌خواهد با توجه به تلگرافات روحانیون مبنی بر استخلاص متهمین و انزجار از فرقه بهایی، اقدامات لازم را انجام دهد. رئیس دفتر مخصوص شاه در نامه‌ای به نخست‌وزیر  می‌پرسد، اقدامات انجام شده در خصوص نامه وزیر کشور را به اطلاع شاه برساند. اما محمد ساعد مراغه‌ای در پاسخ به دفتر شاه و وزیر کشور نوشت: «قاتلین باید طبق مقررات قانون مورد تعقیب قرار گیرند.»

چند هفته پس از این جوابیه، ساعد برکنار شد و «علی منصور» به نخست‌وزیری منصوب شد. منصور چند روز پس از انتصابش در نامه‌ای خطاب به وزارت کشور نوشت: «نامه‌هایی که تحت عنوان محفل بهایی‌ها به دوائر دولتی می‌رسد، به‌هیچ‌وجه رسمیت ندارد و قابل جواب هم نیست. تظاهرات و تحریکاتی هم که از طرف این قبیل عناصر در مرکز یا شهرستان‌ها به عمل می‌آید، جدا باید جلوگیری شود و محرکین مورد تعقیب قانونی قرار گیرند.»

برابر با این امریه حکومتی، جای متهم و شاکی عوض شد و این شیوه تا پایان دوران نخست‌وزیری منصور حتی در دوران نخست‌وزیری «رزم‌آرا» هم ادامه پیدا کرد. پس از آن، نهادهای حکومتی هیچ‌گونه توجه یا پاسخی به دادخواهی بهاییان نکردند.

دوشنبه ۵ شهریور، رسیدگی به پرونده هشت متهم قتل دکتر سلیمان برجیس در شعبه دو دادگاه جنایی تهران آغاز و روز چهارشنبه  ۲۲ شهریور به کار خود پایان داد. «احمد جدی» رئیس دادگاه بود و چهار قاضی دیگر به نام های «خاتون آبادی»، «عبدالحسین طالقانی»، «بیگدلی» و «حریرفروش» او را همراهی می‌کردند.

۱۳ وکیل زُبده پایتخت مانند «خلعتبری» و «سَرمد» از سوی بازاریان سنتی به خدمت گرفته شده بودند تا وکالت هشت متهم را به عهده بگیرند. خانواده مقتول تنها یک وکیل به نام «رازی» داشت که به علت تهدیدات فداییان اسلام فقط در دو جلسه دادگاه حضور یافت. در طول دوره دادگاه از سوی آیت‌الله بروجردی و آیت‌الله کاشانی فشار زیادی به شاه برای آزادی متهمان وارد شد به طوری‌که رزم‌آرا شخصا از وزیر دادگستری خواسته بود که برای تسکین افکار عمومی متهمان باید تبرئه شوند.

نواب صفوی و هم‌فکرانش، بار دیگر مانند دادگاه احمد کسروی به حریم دادگاه تجاوز کردند و جلسه محاکمه را به هم زدند. او پس از ورود به دادگاه با فریاد به متهمان گفت: «برادران شما زنده هستند و دادگاه هیچ غلطی نمی‌تواند بکند.» اسامی هشت متهم پرونده عبارت بود از محمد رسول‌زاده، احمد امامی، عباس توسلی، علی نقی‌پور، رضا گلسرخی، جواد درودگر، محمد رئیس‌زاده و حسین سلیمانی.

سرانجام، دادگاه در تاریخ ۲۶شهریور۱۳۲۹، هشت متهم قتل دکتر سلیمان برجیس را از اتهام وارده، تبرئه و آزاد کرد؛ در حالی که هر هشت تن با رضایت خاطر به قتل برجیس اعتراف کرده بودند. رسول‌زاده و هم‌دستانش پس از آزادی به منزل آیت‌الله کاشانی برده شدند و از آن‌ها استقبال گرمی به عمل آمد. دو روز بعد به کاشان بازگشتند و برای ورودشان به شهر ده‌ها گوسفند سر بریدند و جشن گرفتند.

دکتر سلیمان برجیس، پزشکی دلسوز و محبوب در بین بی‌بضاعتان کاشان بود؛ حتی از او به عنوان تنها حکیم شهر نام برده می‌شود. حسن شهرت او موجب شد تا متعصبان مذهبی به قتلش اقدام کنند. واقعه قتل این پزشک دگراندیش مذهبی و دادگاه عاملان قتل او یادآور نزاع‌ها و محاکمه‌های قرون وسطایی است.

برخی منابع:

بهاییان کاشان: موسی امانت- نحل

یک‌صد و شصت سال مبارزه با آیین بهایی: فریدون وهمن- باران

شهادت دکتر برجیس (مقاله): روح‌الله مهراب‌خانی

نقش فداییان اسلام در شکل‌گیری انقلاب اسلامی در کاشان (مقاله): حمید مظاهری

کتابخانه آیت‌الله بروجردی (مجازی)

 

مطالب مرتبط:

شکنجه و اعدام؛ سرگذشت فیروز نعیمی، پزشک بهایی

بهاییان ایران؛ قمرالملوک سیف، یک عمر خدمت و درگذشت در غربت

عشق به میهن؛ داستان طبیب بهایی ناصرالدین شاه در دوران طاعون

دکتر بهرام افنان، پزشک بهایی و پرسش «اسلام یا اعدام»

سینا حکیمان و شعله میثاقی؛ از تبعیض تا بازداشت، مصائب زوج پزشک بهایی در ایران

سینا حکیمان و شعله میثاقی؛ از بازداشت تا مهاجرت، مصائب زوج پزشک بهایی در ایران

عنایت مظلومی، دندان‌پزشک و استادی که از دانشگاه اخراج شد

سیروس روشنی؛ پزشک شاعری که به جرم بهایی بودن اعدام شد

مسرور دخیلی، تیرباران پزشکی که خنده‌هایش معروف بود

طاهره برجیس، پزشک بهایی که عاشق ایران بود

پاسخ جمهوری اسلامی به خدمات دکتر مسیح فرهنگی؛ اعدام

خدمت پزشکان و پرستاران بهایی به ایران؛ دکتر ناصر وفایی اعدام شد

بهای تبعیض؛ محرومیت از خدمات پزشکان بهایی

می‌توانستند جان آدم‌ها را نجات دهند اما اعدام شدند

اخراج، شکنجه و اعدام؛ چگونه ایران از خدمت پزشکان بهایی محروم شد

با حکم دادستان انقلاب، داروساز بهایی و پدرش اعدام شدند

زندگی عطاءالله بخشایش، پزشک بهایی و موسس بیمارستان صحت

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

استان‌وایر

یاور سلطانی با پایان دوران محکومیت خود از زندان ماکو آزاد شد

۱۶ فروردین ۱۴۰۰
خواندن در ۱ دقیقه
یاور سلطانی با پایان دوران محکومیت خود از زندان ماکو آزاد شد