close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
گزارش

از اعتراضات خیابانی۸۸ تا پناه‌جویی در ترکیه

۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۰
شما در ایران وایر
خواندن در ۶ دقیقه
غلامرضا نجفی روایتش را با این جمله آغاز کرد: «ما نسلی بودیم که از اولین دوره اصلاحات بازی خوردیم و از ما سوء استفاده کردند.» او در خرداد ۸۸ تحت پیگرد قرار گرفت و حکم بازداشتش صادر شد.
غلامرضا نجفی روایتش را با این جمله آغاز کرد: «ما نسلی بودیم که از اولین دوره اصلاحات بازی خوردیم و از ما سوء استفاده کردند.» او در خرداد ۸۸ تحت پیگرد قرار گرفت و حکم بازداشتش صادر شد.
او سه سال از خانواده و محل زندگی خود دور بوده و در خانه‌های دوستان و آشنایانش زندگی می‌کرده است و در نهایت یکی از اقوامش او را به پلیس معرفی کرده و در عوارضی قم - تهران دستگیر شده است.
او سه سال از خانواده و محل زندگی خود دور بوده و در خانه‌های دوستان و آشنایانش زندگی می‌کرده است و در نهایت یکی از اقوامش او را به پلیس معرفی کرده و در عوارضی قم - تهران دستگیر شده است.

پیام ماسوری

اگر سال ۱۳۸۸ در تظاهرات‌های خیابانی شرکت داشته‌اید یا اگر از دور و پشت مانیتورها تحول‌ها را دنبال می‌کردید، دیده‌اید که هزاران نفر به خیابان‌ها آمده بودند و شعار می‌دادند. بسیاری گلوله خوردند و بازداشت یا کشته شدند. اعتراضات خیابانی علیه جمهوری اسلامی چه به شکل پراکنده و در جمع‌های چند ده یا چند صد نفری باشد، چه به شکل متمرکز با حضور هزاران معترض، از مردمی تشکیل شده است که خود را «گم‌نام» و «ناشناس» می‌نامند یا حداقل مثل چهره‌های سیاسی و رسانه‌ای، شناخته شده نیستند؛ همان‌هایی که مشت‌هایشان را گره کرده بالا می‌برند و مقابل سرکوب‌گران سینه‌ سپر می‌کنند. شاید هیچ‌وقت هم اسمی از آن‌ها به میان نیاید.

در دنیای پناه‌جویان نیز بسیاری از همین معترضان را می‌توان یافت که در کشورهای مختلف، منتظر آینده‌ای دیگر هستند؛ زندگی به دور از خفقان، سرکوب، شکنجه، حبس و رویارویی با احکام قانونی غیرانسانی.

      ****

خودش را «گم‌نام» معرفی می‌کند؛ کسی که در تظاهرات خیابانی مردمی در اعتراض به نتیجه انتخابات دوره دهم ریاست‌جمهوری ایران به خیابان رفته بود. اگرچه در ادامه می‌گوید در ستاد انتخابات «میرحسین موسوی»، از کاندیداهای آن دوره ریاست‌جمهوری، در جنوب تهران فعالیت داشته است.

به گفته خودش، تا امروز قصد نداشته در خصوص آن‌چه از سر گذرانده است، صحبت کند اما شرایط بلاتکلیفی پناه‌جویی در ترکیه، سکوت او را شکسته است.

روایتش شاید شرح و حال صدها انسان دیگر هم باشد که در میان اعتراضات آن روزها یا قبل و بعد از آن حضور داشتند اما شناخته شده نبودند و سرگذشت‌شان دست‌خوش ناملایمات زندگی قرار گرفت، بازداشت و زندان نصیب‌شان شد و به تنهایی یا با همسر و فرزندان خود تحت فشار و آزار و اذیت نهادهای امنیتی، مجبور به ترک کشور شدند و به پناه‌جویی تن دادند.

«غلامرضا نجفی» روایتش را با این جمله آغاز کرد: «ما نسلی بودیم که از اولین دوره اصلاحات بازی خوردیم و از ما سوء استفاده کردند. اما بعد از اعتراضات، راه‌ خود را جدا کردیم و از بند شخص و جریان اصلاحات جدا شدیم.»

او در خرداد پرتلاطم سال ۱۳۸۸، در پی فعالیت در ستاد انتخاباتی میرحسین موسوی و حضور روزانه در اعتراضات خیابانی، تحت پی‌گرد قرار گرفت و حکم بازداشتش صادر شد: «در مدت یک هفته چندین بار از طرف سازمان‌های امنیتی و اطلاعات سپاه به منزل پدری و خانه‌مان رفته بودند و به دنبال من می‌گشتند. چندین بار هم بدون حکم ورود به منزل وارد خانه شده بودند و بعد از تفتیش تمام وسایل من و همسرم، کامپیوتر، لپ‌تاپ، تلفن همراه و... را با خود برده و خانواده‌ام را مورد تهدید آزار و اذیت قرار داده بودند تا جای من را لو بدهند.»

به گفته خودش، سه سال از خانواده و محل زندگی خود دور بوده و در خانه‌های دوستان و آشنایانش زندگی می‌کرده است.

غلامرضا می‌گوید در نهایت یکی از اقوامش او را به پلیس معرفی کرده و در عوارضی قم - تهران دستگیر شده است.

برای سه ماه هیچ‌کس از او خبر نداشته و در بی‌خبری، بازجویی می‌‌شده است: «سه ماه در انفرادی در اختیار وزارت اطلاعات و دو ماه بعد از آن هم در انفرادی اطلاعات سپاه و بند دو الف زندان اوین بودم. در این سه ماه از لحاظ روحی چنان بر من سخت گذشت که بعد از گذشت این همه سال، هم‌چنان سرمای سلول انفرادی را در تمام تنم حس می‌کنم و کابوسش را می‌بینم.»

به روایت خودش، تمام این دوران با شکنجه‌های روحی و تهدیدهای فراوانی روبه‌رو بوده تا به کارهایی که انجام نداده است، اعتراف کند. او حتی از یادآوری آن‌ روزها فراری است و مرور خاطرات آن دوران برایش عذاب‌آور است.

حبس در سلول انفرادی سه ماه طول کشیده و سپس به بند ۳۵۰ زندان اوین منتقل شده و بالاخره از آن‌جا توانسته است با خانواده‌اش تماس برقرار کند.

غلامرضا می‌گوید بازجویی‌هایش هم‌چنان ادامه داشتند و در تمام آن مدت از حق داشتن وکیل نیز محروم بوده است: «در نهایت من را به اتهام "اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی"، به شش سال و نیم زندان محکوم کردند. اعتراض به این حکم هم در نتیجه تاثیری نداشت. بعد از یک سال بدون هیچ دلیلی و اطلاع قبلی از زندان اوین به زندان تهران بزرگ (فشافویه) که کابوس تمام زندانیان است، تبعید شدم.»

بارها تقاضای آزادی مشروط و مرخصی او در قبال وثیقه از طرف دادگاه رد شد. اما با نامه‌نگاری‌های فراوان و پی‌گیری‌های خانواده‌اش، بعد از گذشت سه سال، اجازه گرفتن وکیل پیدا کرد و مرخصی با قرار وثیقه ۵۰۰ میلیونی برای او صادر شد.

او در ادامه، با تلاش وکیل پرونده و با امضای تعهدنامه توانست آزادی خود را به‌دست آورد.

 غلامرضا می‌گوید پس از گذشت چند ماه از آزادی، با نام مستعار در شبکه‌های مجازی فعالیت‌های خود را ادامه داد و از شرایط اجتماعی و سیاسی جامعه، شرایط زندان و زندانیان در وبلاگ‌ خود مطالبی منتشر کرد. اما بعد از مدتی، باز هم نهادهای حکومتی به دنبال او رفتند. غلامرضا که دیگر توان زندان و بازداشت را نداشت، تصمیم به خروج از کشور گرفت و از راه قاچاق و مرز زمینی به کشور ترکیه فرار کرد. او بعد از گذشت چندین روز آوارگی در روستاهای مرزی ایران و ترکیه، توانست خود را از آن شرایط نجات دهد، به آنکارا برسد و در دفتر سازمان ملل متحد  به عنوان پناه‌جو ثبت‌نام کند.

او حالا سه سال است که در یکی از شهرهای ترکیه به نام «سامسون» در شرایط دشواری زندگی می‌کند. با توجه به وضعیت پناه‌جویان در ترکیه و نداشتن اجازه کار و بیمه و با شیوع ویروس کرونا که مشکلات را صد چندان کرده است، به همراه همسر و سه فرزندش زندگی می‌کند و تا امروز در پرونده پناه‌جویی او تغییری ایجاد نشده است و راه برگشتی هم برای خود و خانواده‌اش ندارد.

 او در انتهای روایتش گفت: «من دیگر نگران خودم نیستم چون بهترین روزهای زندگی‌ام در ایران تباه شدند؛ یا در زندان بودم یا در حال فرار. من نگران همسر و فرزندانم هستم که در این کشور هم امنیت ندارند. من تا امروز هیچ جایگاهی برای بیان حرف‌هایم نداشته‌ام. روزنامه‌نگار رسمی یا چهره شناخته شده‌ای هم نبودم که کسی مرا بشناسد یا صدایم به گوش کسی برسد. من تنها یک آدم معمولی آزادی‌خواه هستم که در کف خیابان اعتراض کردم، کتک خوردم، زندان رفتم و شکنجه شدم اما هیچ درخواست و چشم‌داشتی از کسی نداشتم. تنها درخواست من این است که لطفا صدای من باشید.»

 خروج معترضان و منتقدان جمهوری اسلامی در طول بیش از چهار دهه پس از انقلاب ۱۳۵۷ هم‌چنان ادامه دارد. بی‌شمار روزنامه‌نگار، فعال سیاسی و مردم کم‌تر شناخته شده یا ناشناس در طول این سال‌ها به دلیل مخالفت با حکومت و اعتراض به شرایط موجود ایران، از بیم حبس‌های طولانی مدت، صدور احکام غیرانسانی و حتی اعدام، تن به خروج اجباری داده و به کشورهای مختلف پناهنده شده‌اند. موج سوم ایرانیانی که به دلیل مخالفت با سیاست‌های جمهوری اسلامی پس از انقلاب ۱۳۵۷ و دهه ۶۰ از کشور خارج شده‌اند، با رخ‌دادهای انتخابات ریاست جمهوری در سال ۱۳۸۸ به اوج خود رسید ودر پی سرکوب جنبش اعتراضی در ایران، هزاران نفر ناچار به ترک کشور شدند. در دنیای پناه‌جویان، معترضان اعتراضات دی ۱۳۹۶، مرداد ۱۳۹۷ و آبان ۱۳۹۸ هم میان مرزهای مختلف روزگار می‌گذرانند. به نظر می‌رسد جریان خروج ایرانی‌ها از کشور با ادامه اعتراضات و گسترش فقر در کشور، هم‌چنان ادامه داشته باشد.

شما هم می‌توانید خاطرات، مشاهدات و تجربیات خود از قاچاق انسان، پناهندگی و مهاجرت به اشتراک بگذارید. اگر از مسئولان دولتی یا افراد حقیقی و حقوقی که حق شما را ضایع کرده‌اند و یا مرتکب خلاف شده‌اند شکایت دارید، لطفاً شکایت‌های خود را با بخش حقوقی ایران وایر با این ایمیل به اشتراک بگذارید: [email protected]

مطالب مرتبط:

این‌جا زندگی را بسیار سیاه می‌بینم؛ شرایط سخت پناه‌جوهای رنگین کمانی در ترکیه

حکم ترک خاک ترکیه برای بهروز عرب‌زاده، نویسنده پناه‌جو

زندگی پنا‌ه‌جویان ساکن ترکیه زیر سایه شوم کرونا و افزایش بی کاری و کارتن‌خوابی

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

گزارش

مصطفی تاج‌زاده؛ از میدان خراسان تا سودای پاستور

۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۰
احسان مهرابی
خواندن در ۹ دقیقه
مصطفی تاج‌زاده؛ از میدان خراسان تا سودای پاستور