close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
خبرنگاری جرم نیست

ای کاش «فرهاد مِهراد» زنده بود

۲۶ مرداد ۱۳۹۷
ایران فقط تهران نیست
خواندن در ۶ دقیقه
ای کاش «فرهاد مِهراد» زنده بود

محمد تنگستانی

 پروژه جدید ایران‌وایر «ایران فقط تهران نیست» نام دارد. در این پروژه قصد داریم با کمک شما،هنرمندان و هنرآموزانِ شهرستان‌ها و روستاهای سراسر کشور را معرفی و با آنها گفت‌وگو کنیم. اولویت هم هنرمندانی هستند که یا در رسانه‌های غیرمستقل ایران سانسور شده‌اند و یا به دلیل «شهرستانی» بودن، به آن‌ها اهمیت داده نشده است.ما بدون گزینش و یا جهت‌گیری سیاسی، آنها را به مخاطبان «ایران‌وایر» معرفی خواهیم کرد.

در بخش اول این پروژه،اولویت ما هنرمندان استان‌های خوزستان، اصفهان و خراسان است. برای مشارکت در این پروژه و یا معرفی هنرمندانی که در شهرستان‌ و یا روستای شما زندگی و فعالیت می‌کنند،می‌توانید با [email protected] با ما در تماس باشید.

سعید در معرفی خود می‌گوید:

سعید اورک متولد ۱۳۷۱ در شهرستان شوشتر و فارغ‌التحصیل رشته الکترونیک در مقطع کاردانی هستم.

قبل از اینکه متولد بشوم دقیقا بعد از شروع جنگ هشت ساله ایران و عراق خانواده‌ام از آبادان به شوشتر مهاجرت کردند. صدمات و لطمه‌های مهاجرت و جنگ در زندگی ما و دیگر آبادانی‌های مهاجر آنقدر عمیق و زیاد بود که بعد از جنگ هم که من به‌دنیا آمدم آنها را می‌شد لمس کرد. خانواده‌ام همه زندگی و سرمایه را در جنگ از دست داده بودند و از یک زندگی متوسط شهری به یک زندگی معمولی و شاید بتوان گفت پایین‌تر از استانداردهای شهری رسیده بودند.

هفت ساله بودم که مجبور شدم کار کنم و ۱۵ ساله بودم که پدرم از دنیا رفت و به اجبار سرپرست خانواده شدم. هم باید درس می‌خواندم و هم هزینه خانه و ‌ خانواده را تامین می‌کردم. از سال ۱۳۹۱ شروع به نوشتن شعر و داستان کردم اما شرایط اقتصادی هیچ وقت اجازه انتشار کتاب  را نداد. در ایران شاعران و نویسندگان نوپا باید خودشان هزینه انتشار کتاب‌ها را بدهند و افرادی از طبقه من با این همه مشکل و گرانی از پس هزینه‌ بر نمی‌آیند، اما من بی‌خیال نشده‌ام، می‌نویسم شاید روزی موفق به  انتشار بشوم که حتما خواهم شد.

در حال حاضر فقط شعرهایم را در صفحه اینستاگرامم منتشر می‌کنم و راضی‌ام.  ادبیات را با شناخت شعر «فروغ فرخزاد» آغاز کردم و مدهوش تفکر و نگاه خیام به جهان شدم. بعد‌ها با  خواندن «احمد شاملو» همه چیز عوض شد و تمام شعرهای عاطفی و عاشقانه‌ام مضحک شدند و دغدغه‌ام در ادبیات عوض شد.  یک دوره چند روزه برای یک شعر بازداشت شدم و بعد از آزادی تفکرات احمد شاملو و برخوردهایی که در زمان بازداشت شده بود و اتفاقات اجتماعی و سیاسی، همه دست به دست هم دادند و من به سمت ادبیات متعهد کشیده شدم.

وقتی قرار است  گرسنه باشید و مجبور باشید صبح تا شب کار کنید تا هزینه خانواده را تامین کنید  کمتر می‌توانید به هنر به صورت جدی فکر کنید. شکم گرسنه که هنر را نمی‌شناسد.

 

در انقلاب ۱۳۵۷ هنرمندان نقشی کلیدی داشتند به عنوان مثال شاعران پیامبران احزاب سیاسی بودند. آیا هنر و هنرمندان استان شما در اعتراضات اخیر دی  ۱۳۹۶ حضور داشتند و کنار مردم بودند؟

ـ هنرمند باید با استفاده از هنرش از آزادی، انسانیت و مشکلات روز مردم حرف بزند. بعید می‌دانم مخاطبی پیدا بشود که انتظار حمایتی فیزیکی از یک هنرمند داشته باشد. در طول تاریخ به واسطه هنر و ادبیات اتفاقات مهم سیاسی  و اجتماعی ثبت و ماندگار شده است. به نظر من هنرمندان باید روایت‌گر تاریخ باشند تا یک مبارز و معترض در خیابان. در اعتراضات دی ماه ۱۳۹۶ ثبت کننده و حمایت کننده مردم گرسنه هنرمندان ساکن خارج از کشور بودند. به گمانم باید کم‌کم به منفعت طلبی هنرمندان داخل و رفتار اشتباهی که در فرهنگ ما عمومی شده است اعتراف کنیم. ما بیشتر به دنبال منافع شخصی خودمان هستم تا منافع عمومی و ملی، در حالی که در سال ۱۳۵۷ اینگونه نبود. شاید هنوز جامعه به آن نقطه جوش نرسیده باشد ولی ای کاش «فرهاد مِهراد» زنده بود، مجدد می‌خواند و عده‌ای بیدار می‌شدند.

 

هر منطقه با توجه به آب و هوا،زبان و گویش محلی، فرهنگ بومی خود را میسازد که خرده فرهنگ تعریف میشود و خرده فرهنگها در کنار هم فرهنگ یک کشور را شکل میدهند.در چهار دهه گذشته،سیستم ایدئولوژی و فکری حاکم بر ایران دنبال یکدستسازی و اسلامیزه کردن هنر معاصر و نزدیک کردن آن به ایدهئولوژیهای حکومتی و مذهبی بوده است.گمان میکنید این تلاشها به نتیجه رسیده و موفق شدهاند؟

 ـ خیر موفق نبوده‌اند. در شوشتر هستند هنرمندان و نویسندگان و شهروندانی که به شدت با قوانین و جمهوری اسلامی مخالف هستند و به موازات خواسته‌های حکومت رفتار می‌کنند. در شوشتر به غیر از انجمن ما ( انجمن خصوصی شعر) جلساتی دولتی از طرف اداره فرهنگ و ارشاد  اسلامی برگزار می‌شود که به صورت مستقیم و غیر‌مستقیم جوانان و نوجوانان را با ایده‌ها و فکرهای حکومت کاملا هدفمند هدایت می‌کنند. زمانی که من و دوستانم شروع به نوشتن کردیم خواستند ما را با جشنوراه‌ها و ... جذب کنند اما با گذشت زمان ماجرا عکس شد، ما بچه‌های آنها را به سمت خودمان جذب کردیم. اندیشه، فکر و هنر سیاست سرش نمی‌شود. انسان میل به آزادی دارد و نگاه‌های ایدئولوژیک آزادی را از انسان سلب می‌کنند.

البته هستند کسانی که نان به نرخ روز می‌خورند که هم تکلیفشان مشخص است و هم چه در این حکومت و چه در حکومت بعدی و بعدی‌ها خواهند بود.

تمام حکومت‌های جهان روزی از بین خواهند رفت و حکومتی دیگر جایگزین‌شان خواهد شد، تنها چیزی که بجا خواهد ماند انسانیت و هنر است.

 

برخی از هنرمندان و شاعران جوان بر این باور هستند که باید از شهرها و روستای خوب  به تهران مهاجرت کنند تا بتوانند دیده شوند و در رسانهها و هنر امروز جایگاهی پیدا کنند. نظر شما نسبت به این نگرش چیست؟

ـ همین که شما این سوال را در این پروژه قرار داده‌اید یعنی این واقعیت تلخ در ناخودآگاه هنرمندان ما وجود دارد به فعل رسیده است و در حال آسیب‌شناسی آن هستید. در شهرستان‌ها رسانه، ناشر و یا جشنواره‌های معتبر برگزار نمی‌شود. همه چیز در تهران و بعد مابقی کلان شهرهاست. هر هنرمند جوانی میل به شناخته شدن دارد. نه فقط برای شناخته شدن در هنر بلکه برای کار و بیمارستان و ... از شهرستان باید به تهران رفت.

 

 

یک نوشته از سعید اورک:

از ارتفاع بی‌کسی‌ها

با خنده تلخی پریدن

از زندگی تا آخر عمر

روی خوشی هرگز ندیدن

شایعه بود آزادی ما

شکل قفس تنها عوض شد

پینوکیو هی وعده‌ها

تا جنس آدما عوض شد

ما زنده بودیم تا حدودی

زیر شنل‌های خطرناک

ما زنده هستیم تا حدودی

با پرچم خونین خاشاک

معجون مرگ و زندگی بود

سنگر شدن تو خاک دشمن

کرکسا تو جلد کبوتر

رو شونه‌های ما نشستن

وقتی لباس تنگ نیچه

تا به ابد هم قد من بود

هر واژه بوی عشق و می‌داد

تو سینه حتی قدغن بود

اندیشه‌ها توی سر ما

هر ثانیه گندیده می‌شد

پاسخ به فرمول رهایی

از سادگی پیچیده می‌شد

خودکشی زندگی ماست

وقتی هر شب میشه تکرار

به تراژدی بدل شد

مرگ شاعر با یه سیگار

از جنوب زیر شن‌ها مدفون

تا شمال بی‌درخت و سردار

سیستان در حسرت هامون مرد

شکل کوردی روبروی رگبار

پشت هر بیراهه‌ای یک بن‌بست

آسمان با خون ما می‌بارید

بوی مرگ از کوچه‌ها می‌آمد

یک نفر با سایه‌اش می جنگید

در حبابی که وطن نامش بود

مرگ هم تمرین مردن می‌کرد

هر تبر یعنی درختی افتاد

هر گناهی را که شد زن می‌کرد

زندگی نفرین این دنیا بود

چاه‌ها از چاله  می‌زاییدند

ریش‌ها این ریشه‌ها را کشتند

یک ارومیه نمک  پاشیدند

سایه‌ای آزادگی را از ما

باز هم قصد گرفتن دارد

آدمی بس با امیدش زنده ست

این مترسک پای رفتن دارد

ثبت نظر

عکس

درگذشت عزت‌الله انتظامی

۲۶ مرداد ۱۳۹۷
مانا نیستانی
درگذشت عزت‌الله انتظامی