close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
خبرنگاری جرم نیست

میثم شریف؛ ما میوه‌های همین سیستم بیمار هستیم

۵ دی ۱۳۹۷
ایران فقط تهران نیست
خواندن در ۵ دقیقه
میثم شریف؛ ما میوه‌های همین سیستم بیمار هستیم

محمد تنگستانی

پروژه جدید «ایران‌وایر»، «ایران فقط تهران نیست» نام دارد. در این پروژه قصد داریم با کمک شما، هنرمندان و هنرآموزانِ شهرستان‌ها و روستاهای سراسر کشور را معرفی و با آن ها گفت‌وگو کنیم. اولویت هم هنرمندانی هستند که یا در رسانه‌های غیرمستقل ایران سانسور شده‌اند و یا به دلیل «شهرستان»  بودن، به آن‌ها اهمیت داده نشده است. ما بدون گزینش و یا جهت‌گیری سیاسی، آن ها را به مخاطبان «ایران‌وایر» معرفی خواهیم کرد.

در بخش اول این پروژه، اولویت ما هنرمندان استان‌های خوزستان، اصفهان و خراسان است. برای مشارکت در این پروژه و یا معرفی هنرمندانی که در شهرستان‌ و یا روستای شما زندگی و فعالیت می‌کنند، می‌توانید با آدرس [email protected] با ما در تماس باشید.

«میثم شریف» در معرفی خود می‌گوید:  «دانشجوی اخراجی کارشناسی الکترونیک و متولد دوم فروردین‌ماه ۱۳۷۳ هستم. ۱۴دی‌ماه سال 13۹۶ در جریان تظاهرات سراسری در محل کارم در تبریز بازداشت شدم و در اسفندماه همان سال به دلیل فشار‌های امنیتی وزارت اطلاعات، ایران را به مقصد ترکیه ترک کردم. از نوجوانی با شرکت در جلسات داستان‌نویسی، شعر و نقد کتاب، وارد دنیای هنر و ادبیات شدم. سعی می‌کردم هویت خودم را در بین مباحثات جست وجو کنم اما هر چه می‌گشتم، رفتار شاملویی، اطوار هدایتی و افه‌‌های نصرتی به طرز فجيعى در حال گشت و گذار بود و من به دنبال هویت گم شده‌ دیگری می‌گشتم.
در واقع، هنر تنها یک شکل کوچک از وضعیت سیاسی جامعه است. این انتخاب سیاسی و تاریخی هنرمند است که او را در مواجهه با حقیقت، ملزم به انتخاب و نحوه خلق اثر می‌کند. در نهایت این گشت و گذار و گذر، من را در دنیای ادبی، به مبارزه با وضعیت موجود هدایت کرد.»

ار او پرسیدیم هر منطقه با توجه به آب و هوا، زبان و گویش محلی، فرهنگ بومی خود را می‌سازد که خرده فرهنگ تعریف می‌شود و خرده فرهنگ‌ها در کنار هم فرهنگ یک کشور را شکل می‌دهند. در چهار دهه گذشته، سیستم اید‌ئولوژی وفکری حاکم بر ایران دنبال یک‌دست‌سازی و اسلامیزه کردن هنر معاصر و نزدیک کردن آن به اید‌ئولوژی‌حکومتی و مذهبی بوده است. گمان می‌کنید این تلاش‌ها به نتیجه رسیده و موفق شده‌اند؟

گفت:«واقعيت این است که حتی خوانش حاکمیت از این یک‌دست‌سازی و اسلامیزه کردن هنرِ معاصر، فرسنگ‌ها با وضعیت موجودِ هنر در ایران فاصله دارد. وقتی نگاهی به شبکه‌های اجتماعی می‌اندازیم، متوجه وخامت ماجرا می‌شویم. به طور کلی، فرهنگ و هنر امروز ایران نه دلخواه حاکمیت است و نه دلخواه جامعه‌ هنری. این به معنای سقوط مطلق ارزش‌ها در ایران است. اما خارج از امر ایدئولوژیک و محور اندیش، برای مثال «کیهان کلهر» و «امیر تتلو» عملاً هیچ تفاوتی جز فرمِ کار با هم ندارند. تفاوت فرمی یعنی این که آقای کلهر خوب آرشه می‌کشد، انگشتش روی پرده‌ها درست می‌نشیند و نت‌ها و نحوه‌ استفاده‌ را با ترجیحش به کار می‌برد. دیگر چه؟ هنر بی‌اندیشه و بی‌بازنمایی حقیقت دیگر چه دارد؟ عملاً هیچ. پس فرقی هم نمی‌کند که "جیگیلی جیگیلی" بخواند یا آواز دشتی! بستگی دارد چه تفکری با چه اسلوب و اساسی بر یک اثر یا بستری حاکم شود.»

برخی از هنرمندان و شاعران جوان بر این باورند که باید از شهرها و روستاهای خود به تهران مهاجرت کنند تا دیده شوند و در رسانهها و هنر امروز جایگاهی پیدا کنند. نظر شما نسبت به این نگرش چیست؟

- فارغ از تمام اتفاقات غم‌انگیزی که در حوزه هنر در ایران رخ می‌دهد، مرکز‌گرایی یکی از معضلات رقت‌انگیزی است که در ایران با آن مواجه هستم؛ از تئاتر گرفته تا جلسات شعر، از دوره‌های آموزش ِ موسیقی تا بازیگری، همه و همه در تهران متمرکز شده اند. هنرمندان شهرستانی برای دیده شدن مجبورند خودشان را به مرکز برسانند. از طرفی، هنرمند مرکزگرا شاید هنرش هم چندان آش ِدهن سوزی نباشد اما چون مركز گرا است، احترام دارد و همه‌ توجه‌ها  به سمت او است. این است که ماجرا را غم‌انگیز می‌کند.

گمان میکنید در شهر و استان شما باید چه اتفاقاتی رخ بدهد تا هنرمندان استانبتوانند بهتر به جامعه معرفی شوند؟

-        در این جا من نقش انجمن‌ها، رسانه‌ و نشریات خارج از کشور را پر رنگ‌تر می‌بینم. کدام‌یک از این انجمن‌ها و نشریات‌ خارجی در حمایت از هنرمندان داخل، به دور از باندبازی و مافیا کاری انجام داده‌اند؟ من تعداد بسیاری از دوستان را می‌شناسم که به دلیل فشارهای مالی، قید زندگی هنری‌ خود را زده‌ و مشغول کارهای نامربوط دیگر شده‌اند. همه‌اش که نباید گفت تقصیر حاکمیت است. وقاحت و ناکارآمدی سیستم حاکم بر ایران را همه می‌دانیم. اما این انجمن‌ها و نشریات در مقابل این ناکارآمدی چه کرده‌اند؟ با کدام‌شان مصاحبه و از کدام یک حمایت هنری شده است؟

خود شما چه راههایی برای مبارزه با سانسور در هنر و زندگی روزمرهتان پیش گرفتهاید؟

-ما، نسل متولد و بزرگ شده در‌ جمهوری اسلامی، دوست داریم برویم بالای سن بایستیم و خطابه‌ خود را بخوانیم؛ طوری که وقت خواندن، کسی حرف‌مان را قطع نکند. بعد که تمام شد، جماعت برای‌مان دست‌ بزنند. سپس آرام‌آرام حضار دست‌شان را بلند کنند، اجازه بگیرند و سوال بپرسند. اگر خوش‌مان آمد که هیچ، اگر نیامد، جواب‌شان را ندهیم و به روی خودمان هم نیاوریم کلاً. اسم این ماجرای بامزه را هم بگذاریم بازتاب. این دقیقاً همان منطقی ا‌ست که «محمد جعفر پوینده» را می‌کشد و به جایش «رافعی‌پور»‌ها تولید می‌کند.

 حرفم این است که ما میوه‌های همین سیستمِ بیمار هستیم و برای مبارزه با مساله‌ سانسور، باید درمان را از خودمان شروع کنیم.

 

دو شعر از «میثم شریف»:

«١»

آیا می‌شود در هیاهوی جنگ تو را

جست وجو کرد؟

آیا می‌شود در میان رنج بَرده‌ها، یا در سرخی یک گلِ‌سرخ تو را جست وجو کرد؟

آیا می‌شود در چهره‌ اعدامی‌ای که پیش از اعدام لبخند می‌زند تو را جست وجو کرد؟

در سینه‌ات چند آسمان داری؟

در آسمانت چند مشت ستاره؟

و در ستاره‌ات چند گل مینای جوان؟

شانه‌هایت هنوز بارانی‌ترین مکان دنیاست؟

من در چشمانم یک دل سیر گریه کاشته‌ام

باید برای رفتگان‌مان سیاه بپوشیم و گریه کنیم

کبریتت را به من بده تا یک شمع روشن کنم...

و پیشانی‌ام را ببوس

دلم گرفته است

 

 

 

«2»

آنان چگونه گل را کشتند

اقیانوس چطور خفه شد

درخت چگونه جان داد

و ما چه‌سان ساکت شدیم

زیر ستاره‌های سوزان؟

 

خاوران چگونه خُفت

ستار، چه‌سان بهشتی شد

ندا، چگونه جان داد

و ما چطور جان دادیم

زیر ستاره‌های سوزان؟

 

یاد گرفتیم سينه‌خیر حرف بزنیم

مبادا کسی ما را بشنود؟!

 

ثبت نظر

استان‌وایر

تجمع خانواد‌ه‌های کارگران زندانی در خوزستان وارد سومین روز شد

۵ دی ۱۳۹۷
خواندن در ۱ دقیقه
تجمع خانواد‌ه‌های کارگران زندانی در خوزستان وارد سومین روز شد