close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
خبرنگاری جرم نیست

مرجان و خاطره نامیرای صدا و صورتش

۱۸ خرداد ۱۳۹۹
امیر پوریا
خواندن در ۶ دقیقه
شهلا صافی‌ضمیر» که با نام «مرجان» شناخته می‌شد درگذشت
شهلا صافی‌ضمیر» که با نام «مرجان» شناخته می‌شد درگذشت
بعد از روی دادن انقلاب، سال‌هایی به درازای دو دهه را ابتدا در زندان و سپس ممنوع‌الخروجی گذراند تا سرانجام توانست از ایران خارج شود
بعد از روی دادن انقلاب، سال‌هایی به درازای دو دهه را ابتدا در زندان و سپس ممنوع‌الخروجی گذراند تا سرانجام توانست از ایران خارج شود

با درگذشت خانم «شهلا صافی‌ضمیر» که با نام «مرجان» در زندگی و ذهن میلیون‌‌ها ایرانی، آشنا و زنده است، تمایز بین آنچه در زیست مردم جاری است و آنچه نگاه رسمی و حاکم می‌خواهد تحمیل یا ترسیم کند، بار دیگر خود را به رخ کشید.

مردمی که در هر نسل و سن، بعید یا حتی محال است پاره‌هایی از ترانه‌هایی که با صدای او خوانده و ثبت شد، در خاطرات موسیقایی آن‌ها حک نشده باشد؛ اما به‌غیراز محیط مَجازی و محاوره‌های خصوصی، هیچ جا نمی‌توانند اندوه خود را از فقدان او عینی و علنی، یا حتی خبر این فقدان را اعلام کنند.

همین رویکرد، همین‌که سیستمی می‌خواهد و متاسفانه می‌تواند حتی خاطرات مردم را نیز مُهر مجاز و ممنوع بزند و از هم تفکیک کند، سخت‌ترین سال‌های زندگی زنده‌یاد مرجان را شکل داد.

بعد از روی دادن انقلاب، سال‌هایی به درازای دو دهه را ابتدا در زندان و سپس ممنوع‌الخروجی گذراند تا سرانجام توانست از ایران خارج شود؛ اما در تمام این سال‌ها، صدای زیبا و بیشتر دریغ‌آمیز او در ترانه‌هایش، هم‌نشین تنهایی‌ها و جمع‌های مردم بود و تغییر ابزار پخش موسیقی از کاست به دیسک و بعد به فایل و لینک، هیچ افتی در بازشنیده شدن آنچه خوانده بود، پدید نیاورد. درحالی‌که برخی خوانندگان قدیمی، فقط محبوب هم‌دوره‌های خود باقی ماندند و شهرتشان تا نسل‌های بعدی مخاطبان امتداد نیافت.

برخلاف ماندگاری فراتر خوانندگی او در قیاس با بازیگری، مرجان پیش از خواندن، بازیگر سینما بود. به گفته خودش، زمانی که داشته ترانه‌ای از فرهاد مهراد را در روزمرگی‌های معمول زمزمه می‌کرده، همسرش فریدون ژورک او را بابت صدای خوشی که داشته، تحسین می‌کند و بعد از آن در حضور کسانی چون واروژان، بابک بیات و پرویز مقصدی که هنوز بزرگ‌ترین میراث تاریخ ترانه‌های پاپ ما یادگار آن‌هاست، خواندن را تمرین می‌کند. این دوره‌ای است که حدود شش سال از بازیگری او در سینما می‌گذرد و اگر نام‌ها و فهرست‌های برجای‌مانده کامل باشد تا همین‌جا و در همین مدت کوتاه چنان محبوب شده که ۲۸ فیلم بازی کرده است.

دو سال پیش از وقوع انقلاب، تنها آلبوم موسیقی کامل مرجان به‌نام «کویر دل» منتشر می‌شود و در آن سال، او فقط فرصت بازی در یک فیلم سینمایی را پیدا می‌کند. تک‌تک ترانه‌های این آلبوم، به‌گونه‌ای برای انبوهی ایرانی در سنین گوناگون به خاطره شخصی و جمعی بدل شده که به تعبیر عام، انگار آلبوم او یک «گلچین/ selection/compilation» از چندین آلبوم بوده است.

«قصه»، «گمشده»، «کی صدا کرد منو»، «خونه خالی»، «من همینم»، «سکه ماه» و ترانه هم‌نام آلبوم یعنی «کویر دل»، نوا و کلماتی دارند که بعید است ایرانی ِ موسیقی‌شنیده‌ای بیابید، بخشی از این نوا و عبارات را به یادش آورید و او با شما هم‌‌صدا و هم‌کلام نشود.

شاید مثلاً کسانی با نام ترانه‌ای چون «گمشده»، با اطمینان نتوانند بگویند آن را به یاد می‌آورند؛ اما اگر نزد آن‌ها عبارت مطلع این ترانه یعنی «اونی که می‌خواستی، تو غبارا گم شد» را زمزمه کنید، امکان ندارد با اثر غریبه باشند.

به این معنا، مرجان خود در زمره خوانندگانی قرار گرفت که زمزمه‌های روزمره مردم سرزمین خویش را خلق و همراهی کردند؛ درحالی‌که روزگاری یکی از همین زمزمه‌ها موجب کشف و شکوفایی استعداد خوانندگی او شده بود.

ترانه‌های دیگری که مرجان در همان سال‌های دهه پنجاه به‌صورت «تک‌آهنگ/ single» خواند، اگرچه کم‌شمارند، در میان همین خاطرات شنیداری ایرانیان سراسر دنیا ماندگار شده‌اند. اما این ماجرا درباره آنچه بعدها با ضبط و انتشار ترانه‌های -به‌تعبیری- سیاسی به کارنامۀ موسیقایی او افزوده شد، چندان صدق نمی‌کند.

در سینما، مرجان فیلم معتبر، شاخص و چندان مهمی بازی نکرد. برخلاف برخی بانوان بازیگر سینمای موردپسند مردم مانند زنده‌یاد فروزان که گهگاه در فیلم‌هایی از سینماگران پیشرو (مثلا «دایره مینا» ساختۀ داریوش مهرجویی) حاضر و ظاهر شدند، فیلم‌سازان جریان موسوم به موج نوی سینمای ایران برای ایفای نقش به سراغ او نرفتند. این‌که شاید رفته باشند و او نپذیرفته باشد، ناممکن نیست اما در روایتی مکتوب یا شفاهی، نقل نشده است.

زنده‌نام مرجان در حدود سی فیلمی که تا سال ۱۳۵۷ بازی کرد، معمولا نقش دختر شهری و جوان و زیبایی را داشت که مرد داستان شیفته او می‌شد یا حضورش در اطراف حوادث مرکزی فیلم، نقشی کلیدی ایفا می‌کرد. اما به همان اندازه که نمی‌توان این نقش‌ها را پیچیده یا چندلایه دانست، می‌توان از این‌که همواره ترکیب «دل‌فریبی» و «شرم» آشنای «زنانگی ایرانی» را به‌تمامی نمایندگی می‌کردند، مطمئن بود.

این هم‌نشینی در اجراهای تلویزیونی مرجان از ترانه‌هایش نیز همیشه به چشم می‌خورد. چه در برنامه‌هایی همچون «میخک نقره‌ای» یا در هم‌خوانی با زنده‌یاد «فریدون فرخ‌زاد» که در حضور تماشاگر اجرا و ضبط می‌شد و چه در آنچه تحت‌عنوان «شوی رنگارنگ» پخش می‌شد و امروز نامش را «موزیک‌ویدیو» می‌گذاریم، لبخند مرجان در سکوت‌های بین عبارات ترانه، درست نمایانگر همین تلفیق بود: هم دلربا و هم شرم‌آگین. در زمان خواندن ترانه اما او بهترین نمایش ممکن را اجرا می‌کرد.

صدای وسیع و نسبتا بم او بی‌آنکه حین تحریرها یا بخش‌های «بالا» خواندن نیاز باشد دهانش را زیاد باز کند، گوش‌ها را تسخیر می‌کرد و هم‌زمان با این تسلط بر صدا، تصویرش نیز به‌شدت درگیرکننده بود: او با نگاه، گردش چشم‌ها، حس برآمده از صورت و حتی تکان‌های کوچک سر و گردنش (که هیچ‌گاه شبیه رقص نمی‌شد)، «قدر کلمات» هر ترانه‌سرا را خوب می‌دانست. وزن کلمات را به‌درستی به‌جا می‌آورد و به بار می‌نشاند. با وجود لذت شنیداری نابی که به هر شنونده منتقل می‌کرد، به نظر می‌رسید اصل هر ترانه نه‌فقط با صدا، بلکه با همراهی تصویر او با صدایش معنای نهایی خود را پیدا می‌کند.

خانم مرجان تقریبا هرگز در اجرای ترانه‌های خود، نرقصید. اگر قید «تقریبا» را به کار می‌برم، تنها به این دلیل است که شاید تصویری از او حین رقص هم‌زمان با خواندن وجود داشته باشد و ندیده و نیافته باشم؛ هرچند این احتمال، نزدیک به صفر است. اما این‌که بگوییم ترانه‌هایی که می‌خواند، مناسب رقصیدن نبودند، خود به همان مسیر و نوع کاری که در خوانندگی انتخاب کرده بود، بازمی‌گردد.

درحالی‌که در سینما، از این کار دوری نمی‌کرد. چه وقتی صدای عهدیه روی صورتش بود و با آن لب می‌زد، چه وقتی در کافه یا محفل، موسیقی دیگری پخش می‌َشد. در «سراب»، «مادر جونم عاشق شده»، «هرجایی»، «همیشه قهرمان»، «سلام بر عشق»، «همت» و ... چندین فیلم دیگر، رقصیدن او را می‌توان دید. اما در ترانه‌خوانی، حتی وقتی گروهی از دختران با همخوانی او و فریدون فرخزاد در اجرایی زنده از ترانه «کی صدا کرد منو» می‌رقصیدند، مرجان حتی به‌اصطلاح عام با ریتم رقص آن‌ها دَم نمی‌گرفت.

مصاحبه‌های معدود او در این دهه‌ها جهت‌دارتر از آن بود که ذهن پرسندگانش به این جزییات‌پردازی برسد. گاه محدودنگری به حدی می‌رسید که انگار با فعالی سیاسی طرفیم که به‌طور تصادفی یکی دو کار هنری هم کرده و گذشته و رفته است؛ نه با هنرمندی که در موسیقی پاپ، بر قله‌ای بلندبالا تکیه زده و البته تصمیم‌گیری‌های خاصی مانند پرهیز از رقص عادی‌شده‌اش در فیلم‌ها داشته. بنابراین وقتی در این زمینه اظهارنظری از زبان خودش در اختیار نداریم، ناچاریم به همان گمان کلی روی بیاوریم: مرجان می‌خواست کارنامه خوانندگی‌ خود را باکیفیت‌تر، جدی‌تر و پالوده‌تر از کارنامه سینمایی نگه دارد. اگر آنجا ستاره‌ای مقطعی در سینمای عامه‌پسند بود، در ترانه‌خوانی جایگاه و شأن و شایستگی تاریخی داشت و دارد.

به آنچه آغازگر این نوشته بود، بازمی‌گردیم: خانم مرجان این جایگاه را با بارها بازشنیده شدن ترانه‌های بهره‌مند از صدایش و باز‌دیده شدن تصاویر اجرای آن‌ها، حتی حالا و پس از فقدان خود نیز حفظ خواهد کرد. اما ذهنیتی که گمان می‌کند با حذف نام او از اخبار رسمی، می‌تواند وجود هنرمندی چون او را انکار کند، در همین زمان حیاتش نیز دچار مرگ مداوم است.

ذهنیتی که موجب خودسانسوری همگانی هنرمندان عرصه‌های مختلف در ایران می‌شود تا به شکلی هماهنگ و اسف‌انگیز، هیچ‌کس از تریبونی رسمی درگذشت بانویی چون مرجان را به مردمی که با صدا و چهره او زندگی کرده‌اند، تسلیت نگوید.

ثبت نظر

گزارش

سهم مردم ورزقان از معدن طلا: آلودگی زیست‌محیطی، بازداشت، تهدید و پرونده‌سازی

۱۸ خرداد ۱۳۹۹
پرویز یاری
خواندن در ۵ دقیقه
سهم مردم ورزقان از معدن طلا: آلودگی زیست‌محیطی، بازداشت، تهدید و پرونده‌سازی