close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

فارسی فقط زبان نبود، سنگر هم بود

۲۱ مرداد ۱۳۹۲
فارسی‌ ورزی
خواندن در ۸ دقیقه
فارسی فقط زبان نبود، سنگر هم بود
فارسی فقط زبان نبود، سنگر هم بود

مهدی جامی

این مقاله بخش دوم از مقاله «رضاشاه و (تحمیل) زبان فارسی، از افسانه تا واقعیت» است. اگر آن را نخوانده اید پیشنهاد می کنم نخست بخش اول را مطالعه کنید. در این بخش صحبت بر سر این است که چگونه اندیشه های وحدت ملی و وحدت زبانی و اراده به قدرت سیاسی و حتی دیکتاتوری به هم پیوند خورد. 

فارسی چونان سنگر

اراده به وحدت ملی و همزاد آن یعنی دفاع از زبان فارسی پاسخ ایرانیان به حملات و عقاید کسانی در عثمانی و بعدها ترکیه جدید بود که برای اثبات ادعای خود مبنی بر اینکه یک تمدن ترکی در سراسر نجد ایران وجود داشته، لازم می دیدند هر گونه تمدن ایرانی/فارسی را نفی کنند. برای همین هم آذربایجان به خط مقدم جبهه دفاع از میهن در برابر پان تورکیست های توسعه طلب تبدیل شد. حتی کسی مثل تقی ارانی هم به طعنه می نوشت اگر این مسجدها و مدرسه ها و معماری های ایرانی از ذکاوت ترک و مغول است چرا مغولها در «مغولستان وطن مبارکشان چند عدد از این شاهکارها نکرده اند؟» (بیات، 70) پان تورکیست هایی که برای پیشبرد عقاید خود حاضر بودند دست به ترور هم بزنند. چنانکه برای ممنوع شدن تدریس زبان فارسی در مدرسه ایرانیان باکو چندان تلاش می کردند که در اسفند 1302 مایل تویسرکانی معلم مدرسه را هم به گلوله بستند (بیات، 56). حسن تقی زاده دیگر روشنفکر ترک زبان و ملی آن دوره در 1303 شمسی در مقاله ای در روزنامه شفق سرخ نوشت: «حال که عثمانی ها به زبان و نژاد ایرانی اعلان جنگ چنگیزی کرده اند باید بیش از پیش به ترویج زبان فارسی همت گماشت» (بیات، 89).

مساله زبان فارسی مساله کوچکی نبود. پایه حیات فکری روشنفکران تجددطلب بود. برای کسانی مانند تقی زاده و همفکران اش زبان و مذهب تنها ابزارهای هویتی جلوه می کرد و در بده بستان با دنیای مدرن تنها تکیه گاه برای ایرانی ماندن بود. وقتی هم تقی زاده می گفت باید از همه چیز فرنگان تقلید کرد زبان و مذهب را استثنا می کرد و این نظر عمومی بود (بنگرید به بحث او و همفکرانش در زمان اقامت در برلین در کتاب «برلنی ها» از جمشید بهنام، 56)

در این شرایط بود که دو نشریه «ایرانشهر» در برلین و «آینده» در تهران دست به پاتک زدند و خواستار یگانگی ایرانیان در قالب یک ملت، یک زبان شدند. و حتی فکر می کردند باید اختلافات محلی از حیث لباس و رفتار اجتماعی هم به نفع یکسان سازی از بین برود (اتابکی،31 ؛بهنام، 123) و البته در این فکر تنها نبودند. روشنفکران آذری هم به اندازه روشنفکران غیرآذری با این ایده همدلی داشتند. اما فراتر از آن، مساله یکسان سازی مساله ای جهانی بود. این فکر دوره بود زیرا دنیای آن روز دنیای کنفورمیسم و یکسان سازی بود چه در ایتالیا و آلمان چه در روسیه و چین و البته در خود عثمانی که دم از وحدت همه ترکها می زد و با همه زبانها و قوم های دیگر می ستیزید.

مجادلات دو طرف ترک و ایرانی آنقدر شدید شد که به درخواست های رسمی دولتهای ایران و ترکیه انجامید تا فتیله بحث مطبوعاتی علیه ترک و فارس را در دو کشور پایین بکشند (1303 شمسی). اما این مجادلات مهارناپذیر می نمود. عارف قزوینی در اسفند 1304 تصنیفی سرود که در آن گفته بود: زبان ترک برای از قفا کشیدن است/ صلاح پای این زبان از مملکت بریدن است و آن را در خود تبریز خواند (بیات، 72-73). در همان سال 1304 است که احمد کسروی رساله «آذری زبان باستان آذربایگان» را منتشر می کند تا بنیاد تبلیغات پان تورکیستی را متزلزل سازد و نشان دهد که آذری های ایران ایرانی اند و زبان آذری هم «شاخه ای از زبان فارسی» است و «میان آذربایجان ایران و ترکان آنقره (آنکارا) هیچگونه وابستگی و گرایشی وجود ندارد.» (شعبان زاده، 119)

نگرانی اصلی از همین میل وابسته کردن بود. سرمقاله اولین شماره «آینده» در تیرماه 1304 بخوبی نشان می دهد که روشنفکران تا چه حد نگران این مساله بوده اند:

«ما ابدا افکار امپریالیستی نداریم و طرفدار تمایلات خیلی تند ملی یا شوونیسم که در بعضی ممالک مخصوصا عثمانی رواج زیادی دارد نیستیم. وقتی صحبت از تکمیل وحدت ملی خود می کنیم هیچ طمعی نداریم که بغداد، موصل، بادکوبه، گنجه، ایروان، بخارا، هرات، و غیره که یک وقتی جزو مملکت ما بوده و در آنجا "حقوق تاریخی" داریم در قلمرو ایران داخل شود. کسی نشنیده است که ما به هوای دست انداختن به آن نقاط تبلیغات و اختلال بنماییم.» (بهنام، 124)

تمنای دولت مقتدر و وحدت یکسان ساز

اما این وحدت ملی و وحدت زبانی چگونه ممکن بود؟ در شرایط بحرانی آن دوران که دوره انقلاب و جنگ در جهان بود روشنفکران ایران بدرستی فکر می کردند که یک دولت مقتدر باید سر کار بیاید تا ولو به رهبری یک دیکتاتور از فاجعه از دست رفتن ایران جلوگیری کند.

تقي‏زاده در مجلس اول (15 ربيع‌الثاني 1326 ق) گفته بود: «اين مجلس از راههای عادی نمي‏تواند داخل کار شود، بلکه به يک قوه فوق العاده و پنجه آهنينی بايد مملکت را اصلاح نمايد... چطور که محمدعلی پاشا در مصر و ناپلئون در فرانسه کردند.»

این اندیشه در قالب های مختلف گسترش می یافت و در ادبیات دوره هم خود را نشان می داد. چنانکه شیخ ابراهیم زنجانی در رمان-گونه ای با عنوان «شهریار هوشمند» این اندیشه را مطرح می کند و از مطلوبیت دیکتاتوری مصلح سخن می گوید. (منذر، «شهریار هوشمند»)

ملک الشعرا بهار هم که در وطن دوستی اش تردید نمی توان داشت ضمن شرحی که از بی ثباتی دولت و هرج و مرج مملکت و قوت یافتن یاغیان و راهزنان در سالهای پس از مشروطه و جنگ اول می دهد، می گوید: «معتقدم شدم و در جریده نوبهار مکرر نوشتم که باید حکومت مقتدری روی کار آید. باید دولت مرکزی را قوت بخشید. باید حکومت مشت و عدالت را که متکی به قانون و فضیلت باشد رواج داد.» او ابایی ندارد که بگوید اصلا «دیکتاتور یا مردی قوی یا هرچه». و تاکید می کند که: «در این فکر من تنها نبودم این فکر طبقه بافکر و آشنا به وضعیات روز بود.» (مسکوب، 496)

رضاشاه محصول همه این اندیشه ها بود و طبعا همه اینها را هم به ارث برد و اگر دقیق تر بگوییم مجری ایده هایی بود که پیش از او تمنای عملی شدن آنها عمومی شده بود. اتابکی بدرستی می نویسد: «وقتی رضاشاه به سلطنت رسید طرح جامع "یک ملت، یک کشور" از مدتی پیش حاضر و آماده شده بود.» (اتابکی، 22) حتی قبل از اینکه سلطنت به رضاشاه برسد و در همان اولین روزی که بعد از کودتا سید ضیا به ملاقات احمدشاه رفت و رئیس الوزرا شد، از شاه درخواست کرده بود تا به او لقب «دیکتاتور» داده شود (غنی، 202) چیزی که امروز برای ما عجیب می نماید اما آن روز مطلوب عام و خاص بود. آرمان عمومی قدرت ملی بود. داشتن مملکتی بود که ادامه امپراتوری باستانی ایران باشد تا بتواند با امپراتوریهای سه گانه ای که آن را دوره کرده بودند هماوردی کند. گرایش به دیکتاتوری، اراده ایرانیان را به کسب قدرتی نشان می داد که فاقد آن بودند. 

تقی زاده بعدها، در سخنراني خود در لندن (30 مه 1934)، حکومت رضاشاه را تحقق اين آرمان عمومی دانست و گفت: «پروردگار ايران را ياری کرد... رهبر بزرگی ظهور نمود و سرنوشت ملت را در کف خويش گرفت... رهبری و ارشاد او بسياری از آرمانهای ملّيون دوره اول مجلس را» تحقق بخشيد. (منذز، همانجا)

در دوره رضاشاه و پیش از او هم، آگاهی به تفاوتهای قومی و مذهبی وجود داشت اما گفتمان حاکم چه در دولت و چه در میان نخبگان ایجاب می کرد که این کثرت «ممالک محروسه ایران» به نفع وحدت نادیده گرفته شود. ارزش حاکم در عصر رضاشاه در این بود که شما به کاروان وحدت بپیوندید و از کاروانسالار وحدت حمایت کنید. این چیزی بود که رضاشاه به اتکای آن به قدرت و سلطنت رسید.

فکر وحدت ملی با تقویت یک زبان و یک مذهب و یک دولت مرکزی بعد از رضاشاه هم به حیات خود ادامه داد. مثلا احمد کسروی در 1944 سه چهار سالی بعد از سقوط رضاشاه هنوز می نوشت لازم است لهجه ها به نفع زبان ملی حذف شوند (امین بنانی، «کسروی» متن پی دی اف). بنابرین چیزی نبود که رضاشاه آورده باشد یا با رفتن او از یاد رفته باشد.

این وحدت آمرانه و دستوری، امروز به مذاق ما خوش نمی آید. اما در جهانی که زیر نگین اندیشه کمونیسم و فاشیسم و نازیسم و انواع پان ها بود گویا راه دیگری وجود نداشت و به عقل کسی نمی رسید یا امکان عمل نداشت. حتی تا سالهای انقلاب اسلامی هم اندیشه وحدت به صورت دستوری و توده ای و یکسان ساز وجود داشت و هنوز هم زورش را می زند. گرچه اکنون بر نسل جدید گفتمان کثرت و مشارکت حاکم است. این گفتمان تازه ای است که عمدتا در قرن بیست و یک و با همه گیر شدن اینترنت و فروپاشی نظام دوقطبی و ایدئولوژی های دوگانه ساز و کثرت دستیابی به رسانه ها پدیدار شده است. نسل جدید ایران هم به تجربه شاهد تاثیرات مخرب گفتمان انقلاب 1979 بوده است. گفتمانی که از رشد فکری تازه و به روز شدن و مطابقت با عصر مشارکت دور مانده است. اندیشه کثرت در وطن ما امروز به معنای مقابله با سیاست تحمیلی نظام اسلامی است که همان سیاست رضاشاه را پی گرفته است اما در زمانی که دیگر زمان آن نیست. امروز دیگر کسی به «مرد آهنین» و «دیکتاتور عاقل» و «استبداد منور» که آرزوی روشنفکران بعد از جنگ اول بود (بهنام، 98-99) نیاز ندارد.

 

منابع:

علی ابوالحسنی (منذز)، «رساله شهریار هوشمند و اندیشه دیکتاتوری مصلح»، در وبسایت: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران

اتابکی، «آذربایجان و ناسیونالیسم ایرانی»، گفتگو، شماره 33، خرداد 1381

جمشید بهنام، برلنی ها، اندیشمندان ایرانی در برلن، تهران، فرزان، 1379

کاوه بیات، پان ترکیسم و ایران، تهران، پردیس دانش/ شیرازه، 1387

بهمن شعبان زاده، «کسروی و اندیشه یکپارچگی ملی؛ یک درفش، یک دین، یک زبان»، گفتگو، شماره 30، زمستان 1379

سیروس غنی، برآمدن رضاشاه و براقتادن قاجار و نقش انگلیسیها، ترجمه حسن انوشه، تهران، نیلوفر، 1377

شاهرخ مسکوب، «ملی گرایی، تمرکز و فرهنگ در غروب قاجاریه و طلوع پهلوی »، ایران نامه، شماره 47، تابستان 1373

Amin Banani, “Kasravi and Purification of Persian” (pdf), Nation and Ideology, Essays in Honor of Wayne S. Vucinich 

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

استان تهران

برخورد نیروی انتظامی با "بدحجابی در دریا"

۲۱ مرداد ۱۳۹۲
شهرام رفیع زاده
خواندن در ۱ دقیقه