تماشاگران تیم ملی ایرلند همه را به وجد آوردند | تیمشان بازی را باخته بود و حذف شدناش قطعی شده بود | اما تماشاگران تا دقیقهی نود یک صدا تیمشان را تشویق کردند و سرودهای ملیشان را خواندند...
راستش آن روز حسادت کردم | با خود گفتم ای کاش ما هم همچین تماشاگرانی داشتیم | تماشاگرانی که تحت هر شرایطی تیمشان را تشویق کنند...
اما تماشاگرانِ ما تماشاگرانِ صبحِ زنده باد و شب مُرده باد بودند | مربی اگر میبرد همه یک صدا تشویقش میکردند | اما همان مربی اگر بازی بعدی میباخت همه یک صدا آبا و اجدادش را جلوی چشمانش میآوردند...
بعد فصل عوض میشد و مربیِ جدید میآوردند | ولی تنها کافی بود مربیِ جدید دو بار ببازد | همه برایش مُرده باد میفرستادند و برای مربیِ قبلیِ برکنار شده زنده میفرستادند... مربیای که با مُردهبادهای همین تماشاگران از کار بی کار شده بود....
علی دایی تیم را به رتبهی دومِ جدول رسانده بود | فصل بعد چند بازیِ اول را شکست خورد | تماشاچیان یک صدا مُرده باد میفرستادند | چند روز بعد دایی به بدترین شکل ممکن برکنار شد و حمید درخشان سرمربی تیم شد | اما چند روز پس از روی کار آمدن درخشان همه یک صدا در استادیوم دایی را صدا میزدند...
تیمِ درخشان در آستانهی سقوط بود | آن پایینها برای خودش خوش بود | استاد درخشان هم به جای اینکه استعفا بدهد خودش را با فرگوسن مقایسه میکرد | فکرش را بکنید...درخشان خودش را با فرگوسن مقایسه میکرد | همین الان لوییس فن خال سرمربیِ فعلیِ منچستر یونایتد خودش را با فرگوسن مقایسه نمیکند | آنوقت حمید درخشان | در واقع بهتر است بگویم "دلالِ درخشان" خودش را با او مقایسه میکرد...
تا اینکه با یکسری تغییرات در مدیریت پرسپولیس | درخشان برکنار شد و برانکو روی کار آمد...
نهایت هنرِ برانکو در آن زمان این بود که تیم سقوط نکند | تیم هم سقوط نکرد | اما همان چند بازیِ پایانی آنقدر امیدبخش بود که هیچ هواداری مُرده باد نفرستاد و همه منتظرِ فصلِ بعد ماندند...
در فصلِ بعد همه انتظار داشتند پرسپولیس در نقل و انتقالات ستاره و اسم به تیم بیاورد | اما این اتفاق نیفتاد و برانکو با هوشِ درخشان (منظورم هوشِ حمید درخشان نیست) | توانست یک تیمِ یک دست و درست و حسابی ببندد...
تیمِ برانکو اوایلِ فصل تهِ جدول بود | آخرین تیم | و آخ که چقدر جوک برای پرسپولیسیها ساختند | اما همین تیمِ تهِ جدولی آنقدر بازیهایش جذاب بود که باز هیچ مُرده بادی در ورزشگاه شنیده نشد...
تماشاگران با امید بازیهای تیم محبوبشان را دنبال کردند و روز به روز به تعدادِ افراد روی سکوهای استادیوم اضافه میشد و تیم هم روز به روز اوضاعش در جدول بهتر میشد...
هنوز نیم فصل تمام نشده بود که همه همان پرسپولیسِ همیشه در بحران را یکی از مدعیانِ قهرمانی میدانستند...
تیمِ برانکو "فوتبال" نمایش میداد | یک فوتبالِ کلاس جهانی | فوتبالی دور از فوتبالِ بیدانشِ مربیانِ مدعیِ داخلی | فوتبالی دور از فوتبالِ علی اصغری ...
خیلی از استقلالیهایی که تمام عمرشان از پرسپولیس متنفر بودند هم بازیهای پرسپولیس را دنبال میکردند تا فوتبال تماشایی ببینند...
همه منتظرِ قهرمانیِ تیم پرسپولیس بودند | اما تیمِ پرسپولیس قهرمان نشد | بدلیلِ تفاضلِ گل قهرمانی را به تیمِ خوبِ استقلال خوزستان تقدیم کرد | اما این شکست یک پیروزیِ بزرگ در بر داشت ...
تماشاگرانِ پرسپولیس | همان تماشاگرانِ معروف به صبح زنده باد و شب مرده باد | پس از قهرمان نشدنِ تیمشان برای هیچکس مُرده باد نفرستادند | پس از پایانِ بازی تمامقد ایستادند و تیمشان را تشویق کردند | و این بدونِ شک یک صحنهی نادر در تاریخِ فوتبالِ ایران است...
این اتفاق نشان میدهد که مردمِ ما مردمِ صبح زنده باد و شب مُرده باد نیستند | مردمِ ما به این زنده باد و مرده باد ها کشیده میشوند | مردم به دنبالِ زیباییاند | زیبایی با خودش زندهباد میآورد | و زیبایی چیزیست که در کشورِ ما فراموش شدهاست | این زشتیها از کاشیهای کفِ خیابان شروع میشود و به فوتبال و سیاست و اقتصاد و ... ختم میشود...
زیبایی اگر به این کشور بیاید | شک نکنیم | ملتِ ما ملتِ همیشه زنده باد خواهد شد....