امروز جمعه ۲۶ شهریور ۱۴۰۰ هفدهمین جلسه دادگاه حمید نوری، دادیار پیشین زندان گوهردشت در استکهلم سوئد از طریق اتاق دادخواهی در کلاب هاوس بصورت مستقیم قابل شنیدن بود و در آن علیاکبر بندلی، زندانی سیاسی سابق شهادت داد که از فاصلهای اندک شاهد ریختن اجساد اعدامشدگان سال ۶۷ در کامیون برای خروج از زندان بوده است.
به گفته این زندانی انتقال اجساد به کامیون از آشپزخانه زندان صورت گرفته است.
او در خصوص جزییات این اتفاق در روایت خود گفت:« یک شب، کامیونی که میرفت ترمز کرد و دنده عقب گرفت، آمد جلوی آشپزخانه زیر یک چراغ ایستاد. پاسداری بالای کامیون ایستاده بود و ما اجساد بچهها را دیدیم که میریزند توی کامیون، چنان سکوتی حاکم شد که ما صدای زدن قلب همدیگر را میشنیدیم. من حالم خیلی بد شده بود. از ناراحتی داشتم منفجر میشدم. شب که میخواستم بخوابم پتویم را انداختم روی صورت و آنقدر «مرگ بر خمینی» گفتم تا خوابم ببرد.»
علیاکبر بندلی در سال ۵۹ و زمانی که سرباز بود به اتهام هواداری از سازمان مجاهدین خلق بازداشت شد و پس از ۱۸ ماه حبس در دادگاهی کوتاه مدت به ۱۵ سال حبس محکوم شد.
وکیل شاور آقای بندلی در خصوص اینکه چهطور او علیرغم داشتن حبس بیش از ده سال از اعدامهای دستهجمعی سال ۶۷ جان به در برده است میگوید که حکم موکلش مدتی بعد از صدور توسط آنچه که به «عفو منتظری» مشهور بوده است به هشت سال زندان کاهش یافته اما علیرغم همه اینها او ۱۳ سال را در زندانهای مختلف ایران گذرانده است.
وکیل آقای بندلی همچنین تایید میکند که این زندانی سیاسی وقتی به آلمان مهاجرت کرده حال روحی نامناسبی داشته است اما تماس مجدد او با سازمان مجاهدین خلق « جان تازهای برای مبارزه گرفته است.»
این زندانی سیاسی سابق امروز در دادگاه نحوه اعدام زندانیان و نقش حمید نوری در این اعدامها گفت: « یک روز در هفته دوم اعدامها در بند باز شد و حمید نوری ظاهر شد و نام کسی را برد که ما گفتیم که او را قبلا بردهاید. عباسی دست محمد فرمانی را که مسئول غذای بند بود و جلوی در ایستاده بود، گرفت و گفت بیا برویم.»
به گفته علیاکبر مندلی محمد فرمانی در آن روز در برابر سوالات هیات مرگ گفته بود که مجاهدین را قبول ندارد اما روز بعد از آنکه به بند بازگردانده شده اعلام کرد حرفهای روز قبل خود را قبول ندارد به همین دلیل هم او را بردند و اعدام شد.
علی اکبر بندلی در خصوص جزییات و نحوه بازداشت خود در پاسخ به دادستان گفت که شش مرداد سال ۶۰ در منزل برادرش دستگیر و به کمیته سعدآباد منتقل شد. پس از ۲۰ روز او را به زندان ارتش منتقل کرده و پس از اتمام مراحل بازجویی او را به زندان اوین و بند ۲۰۹ انتقال دادهاند. او در این بخش از روایت به شکنجههایی که در زندان اوین بر او وارد آمده است پرداخت و گفت: «آنجا بعنوان مرحله اول شکنجهها کابل خوردم و پایم بزرگ شده بود اما به جایی نرسیده بود که پوستم کنده شود. من دیده بودم که زندانی زیر کابل که کف پایش زده بودند انگشتش کنده شده بود.»
او میگوید ۱۸ ماه او را در این شرایط نگهداشتند تا بتوانند اعترافی علیه دیگران از او بگیرند و در نهایت هم در دادگاهی ۵ دقیقهای به ریاست فردی به نام « یونسی» محاکمه و به حبسی طولانی مدت محکوم شده است.
این زندانی سیاسی از سال ۱۳۶۶ در زندان گوهردشت بوده و در دوران اعدامها نیز در بند دو زندان گوهردشت مشاهدات زیادی داشته که حالا در دادگاه آنها را بیان خواهد کرد.
علی اکبر بندلی در شهادت خود اذعان کرد که برخی از افراد نامبرده شده در طول دادگاه از جمله ایرج مصداقی، نصرالله مرندی، محمود رویایی و رمضان فتحی را هم میشناسد و برخلاف سایر شاهدان که میگفتند کتاب ایرج مصداقی درباره اعدامهای سال ۶۷ را نخواندهاند او این کتاب را خوانده است.
به باور این زندانی سیاسی و بر اساس آنچه او «شنیدهها از حمید عباسی» توصیف میکند اعدامهای سال ۶۷ هیچ ارتباطی به حمله نیروهای سازمان مجاهدین خلق در دوران جنگ نداشته و پیش از آن برنامهریزی شده بود: « زندانیان بر اساس موضع بالا و موضع پایین خود با توجه به اینکه سازمان را قبول داشتند یا نداشتند طبقهبندی شده بودند.»
علیاکبر بندلی میگوید حال و هوای زندان گوهر دشت از غروب روز شش مرداد نسبت به روزهای قبل از آن متفاوت شد: « آمدند مثل هر شب آمارمان را گرفتند اما روز بعد تلویزیون بند را بردند. من و رضا زند در انتها بند نشسته بودیم و رضا گفت میخواهند ما را بکشند و شروع کرد به سرود خواندن. همان وقت او و هفت نفر دیگر را صدا زندند و بردند.»
این زندانی سیاسی به جزییات و دقیق نام ۸ تنی که از بند آنها برای اعدام برده شده بودند را به خاطر میآورد و در دادگاه بیان میکند.
او در ادامه میگوید یکی دیگر از همبندیهایش که بعدتر اعدام شده به نام هادی جلالآبادی به او گفته است « در حکومت خمینی زندگی کردن و ماندن ارزشی ندارد.»
به گفته این زندانی سیاسی سابق زندانیان در پنجره بند دو زندان دریچهای با میله ایجاد کرده بودند و از همان دریچه کامیون حمل اجساد اعدامشدگان را میدیدند: ««ما میدیدیم که شب ساعت ۱۱ به بعد کامیون میآید و میرود و فکر میکردیم که این کامیونها اجساد بچهها را میبرند.»
او در این بخش از روایت خود میگوید زمانی مطمئن شده که بار این کامیونها اجساد اعدامشدگان است که کامیون طوری قرار گرفته که درست زیر چراغ بیرون آشپزخانه توقف کرده است: « پاسداری بالای کامیون ایستاده بود و ما اجساد بچهها را دیدیم که میریزند توی کامیون. سکوتی حاکم بود که صدای قلبمان را میشنیدیدم.»
در این بخش از روایت علی اکبر مندلی متاثر شده و با بغض ادامه داد که او و دیگر همبندیان مثل پدر و برادر برای هم بودند و اعدام آنها او را بسیار تحت تاثیر قرار داده بود.
علیاکبر بندلی در ادامه شهادتش گفت که پس از موج اول و دوم اعدامها، زندانبانان از زندانیها میخواستند که همبندیهایشان را به عنوان «مجاهد» لو بدهند که به گفته او این وضعیت «بسیار ترسناک» و «آزاردهندهای» برای زندانیان بوده است.
به گفته این زندانی سیاسی اعدام اعضای مجاهدین خلق روز ۲۵ مردادماه ۱۳۶۷ تمام شد و پس از آن از روز ۵ شهریور زندانیان مارکسیستی که در زندانها بودند اعدام شدند.
او همچنین در خصوص پایان اعدامها به اظهارنظری تکان دهنده از سوی حمید نوری که در آن دوره با نام حمید عباسی شناخته میشده اشاره میکند: « رسول تبریزی یکی از زندانیها به من گفت بعد از اعدامها حمید به بند آنها رفته و گفته است که گفت خدا ما را ببخشد که نتوانستیم دستور خمینی را اجرا کنیم. ما باید همه شما را اعدام میکردیم.»
او همچنین تایید میکند که رسول تبریزی از قول حمید نوری گفته اگر آنها میخواستند دقیقا « دستور خمینی را اجرا کنند باید نصف مردم ایران را میکشتیم»
رسول تبریزی یکی از زندانیان سابق سیاسی و از جانبه در بردگان اعدامهای سال ۶۷ است که برای ادای شهادت در این دادگاه اعلام آمادگی کرده است.
یکی از هشت نفری که از همبندیان آقای بندلی در مواجهه اول او با اعدامها برای بردن نزد هیات مرگ فراخوانده شده بود فردی است به نام مهران هویدا. علیاکبر مندلی میگوید هویدا تنها فردی است که او بعد از آزادی به دیدار خانوادهاش رفته است.
او با تاثر و درحالیکه بغض کرده است میگوید: ««بعد از آزادی رفتم خانه مهران هویدا. مادر مهران من را بغل کرد و گفت مهران اعدام شد. گفت پدرش احمد که راننده کامیون بود بعد از اعدام او دیگر نتوانسته کار کند. گفت که زندگی خودشان و بچههایشان متلاشی شده است. من همینطور آنجا گریه میکردم .»
این زندانی سیاسی گفت آنقدر وقتی با خانواده هویدا روبرو شده گریسته و متاثر شده که تصمیم گرفته سراغ بازماندگان بقیه دوستانش نرود اما از آنجایی که هرگز آنها را ندیده میگوید اعدام شدهاند.
علیاکبر بندلی سپس درباره حضورش در راهروی مرگ میگوید: «من را بردند و آنجا بعد از سوال و جواب یک کاغذ دادند با این مضمون که مجاهدین را قبول ندارم و جمهوری اسلامی را قبول دارم. من امضا کردم ....»
او میگوید که سه روز بعد دوباره به اتاق هیأت مرگ برده شده و در پاسخ به این سوال که آیا حاضر است مصاحبه کند یا نه، گفته است که حاضر است. او تاکید میکند که البته هرگز مصاحبهای با او انجام نشده است.
اکبر بندلی در این مرحله و در پاسخ به سوال دادستان در خصوص میزان آشنایی و تعداد دفعات برخورد با حمید نوری میگوید که او را بعنوان دادیار زندان گوهر دشت شناخته و یکبار هم به شدت از او کتک خورده است: « موقع آمار ما باید مینشستیم و پاهایمان را جمع میکردیم توی سینه. من مدتی زانویم درد میکرد و نمیتوانستم پایم را جمع کنم و پایم دراز بود. پاسدارها هم معمولا میپرسیدند چرا پایت دراز است و من میگفتم زانویم درد میکند. آنها هم کاری نداشتند یک بار یکی از این پاسدارها بعد از آمار من را برداشت و برد جلوی اتاق دادیاری. بعد با عباسی آمدند بیرون. عباسی به من فحش میداد که “سگ منافق”، “پدرسگ” -و از این فحشها- که چرا قانون را رعایت نمیکنی و .... بعد پرسید کدام پایت درد میکند؟ گفتم پای راست. چنان لگدی به پای راستم زد که من از درد به زمین افتادم ....»
علی اکبر مندلی در خصوص اتاق گاز، راهروی مرگ و تنبیه زندانیان برای انجام ورزشهای دستهجمعی در زندان روایتی مشابه سایر شاهدان پرونده ارایه کرد.
او گفت حمید نوری کسی بود که وقتی زندانیان در برابر هیات مرگ قرار میگرفتند رای ندادن آنها در انتخابات جمهوری اسلامی را نشانه «منافق» بودن آنها دانسته و برایشان نزد به ناصریان پرونده سازی میکرده است: « میگفت ببینید حاجآقا، این در انتخابات شرکت نکرده است.»
«هیئت مرگ» نام هیئتی متشکل از حسینعلی نیری (حاکم شرع وقت)، مرتضی اشراقی (دادستان وقت)، ابراهیم رئیسی (معاون وقت دادستان) و مصطفی پورمحمدی (نماینده وقت وزارت اطلاعات در زندان اوین) است که در سال ۶۷ به صدور احکام گسترده اعدام علیه گروههای سیاسی دیگر پرداختند.
محمد مقیسه معروف به ناصریان نیز یکی از قضات بدنام جمهوری اسلامی است که به صدور احکام اعدام و حبس طولانیمدت برای فعالان مدنی و سیاسی مشهور است.
حمید نوری که جلسات رسیدگی به اتهامات او چندی قبل در سوئد آغاز شده متهم است که در اعدامهای دستهجمعی زندانیان سیاسی در سال ۶۷ مشارکت داشته است، اتهامی که خود آن را رد میکند. او ۱۸ آبان ۹۸ با یک پرواز مستقیم از ایران وارد فرودگاه استکهلم و بلافاصله بازداشت شد.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر